بازگشت

محصور سازي در مدينه


از شيوه هاي ديگري كه برخي خلفاي پس از پيامبر اكرم (ص) به ويژه خليفه دوم از آن استفاده مي كرد، محصور ساختن مخالفان دانشمند و بانفوذ در شهر مدينه بود. آنان پيوسته از مطرح شدن فضايل خاندان پيامبر اكرم (ص) و بويژه فضايل حضرت علي(ع) ترس و وحشت داشتند و به همين جهت ابتدا به عنوان صيانت قرآن از تحريف، نشر و كتابت احاديث را ممنوع كردند و اين ممنوعيت تا زمان عمر بن عبدالعزيز ادامه يافت. آنان حتي روزي را به عنوان روز سوزاندن غير قرآن اعلام كردند و با تبليغ فراوان، مردم را به سوزاندن حديثهاي دست نويس خود ترغيب كردند و حتي خود خليفه، حديث هاي دست نويس خود را آورد و در پيش چشم ديگران از بين برد.

سپس از مسافرت و تبليغ حافظان قرآني كه متمايل به خاندان پيامبر اكرم(ص) بودند جلوگيري كردند و آنان را در مدينه نگه داشتند. گاهي به عنوان مشاوران خليفه و اهل حل و عقد، زماني به عنوان نياز عاصمه اسلام به تبليغ و رشد و... و اگر زماني مجبور مي شدند يكي از آنها را به سرزميني گسيل كنند، افزون بر تأكيدهاي عمومي گاهي خود خليفه، در مراسم بدرقه و توديع شركت مي كرد و باز سفارش مي نمود كه مردم را از قرآن باز نگيريد و به سنت و حديث مشغول نسازيد!

اين گونه برخوردها تا زمان معاويه نيز ادامه داشت. برگشتن امام حسن(ع) و امام حسين (ع) به مدينه و نبودن هيچ خبر و حديثي از آن بزرگواران در طول دو دهه نتيجه همين سياست بود.

اما اين دو امام همام، در اين دوره نسبتاً طولاني به تربيت و پرورش فرزندان و خانواده خويش پرداختند، اگر چه آنان ائمه(ع) را درون خانه نيز آزاد نمي گذاشتند و تطميع جعده همسر امام حسن(ع) و تحريك او در جهت سم خورانيدن به حضرت مجتبي (ع) نشان از عمق خفقان بني اميه دارد.

ولي به هر حال وجود افرادي مقاوم در صحراي كربلا و پس از آن و تسليم دشمن نشدن هيچ يك و سخنان سنجيده و منطقي هر يك، در ميدان مبارزه و در طول اسارت، و صبر و تحمل آنان و سكوت و فرياد آنان همه و همه حكايت مي كند كه امام حسن (ع) يك دهه آخر عمرش و امام حسين (ع) دو دهه، يك دهه همراه با برادر و دهه ديگر پس از شهادت برادر، به انسان سازي، پرورش روحي افراد پرداخته است و كاري كه اولين رسالت پيامبر اكرم (ص) بود و «و انذر عشيرتك الاقربين؛ [1] و خويشان نزديكت را هشدار ده» را به بهترين نحو انجام داده اند.

نمونه اي از درسهاي روحي كه در آن دوره حضرت اباعبدالله (ع) به خانواده خويش و برخي از ياران بسيار نزديك ياد مي داده دعاي عرفه آن حضرت است كه در آن رگ و پوست يكايك شريانها و تمامي ذره ذره جسمش به يگانگي خدا شهادت مي دهند و خداوند را پيوسته و در هر حال رقيب خود مي داند و غير خدا را در مقابل خدا، هيچ مي انگارد و حب خدا را بزرگترين نصيب انسان از زندگي مي داند و چنان اوج مي گيرد كه نيكويي هاي خود را در مقابل عظمت پروردگار، بدي قلمداد مي كند و وجود خود را در مقابل او به هيچ مي انگارد. [2] .


پاورقي

[1] سوره شعراء، آيه 214.

[2] ر.ک: کليات مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.