بازگشت

ملاك شايستگي و فضايل


امام حسين(عليه السلام) در مواردي نيز به ملاك شايستگي و اوصاف كمالي خود اشاره نموده، آن ها را ملاك حقّانيت خويش بيان داشته است، «انا خيرٌ منه و احقُّ بهذا الامر»؛ من بهتر از اويم و به اين امر (حكومت) سزاوارترم.

و يا فرمودند: «انَا... معدنُ الرسالةِ و مختلف الملائكةِ، بنا فتح و بنا ختم و يزيدُ رجلٌ فاسقٌ شاربُ الخمر قاتل النفس المحترقه معلنٌ للفسق ننظر و تنظرون ايُّنا احقُّ بالخلافة»؛ ما مخزن رسالت و جايگاه رفت و آمد فرشتگان هستيم، به ما آغاز و به ما ختم مي شود و حال آن كه يزيد مردي است فاسق، شرابخوار و كشنده نفس محترم و آشكاركننده فسق؛ مي بينيم و مي بينيد كه كدام يك از ما به خلافت و حكومت سزاوارتريم.

پيامبر گرامي اسلام نيز در روايتي به شايستگي امام حسين(عليه السلام) براي امامت و رهبري امّت اشاره فرموده، دليل آن را شايستگي و بهترين خلق بودن ايشان معرفي مي كند: «خيرُ الخلقِ بعد اخيه و هو امام المسلمين و حجةٌ علي خلقه.»

اين تلقّي مورد ارج گذاري عقل نيز قرار گرفته است كه كسي مي تواند هدايت امور جامعه را بر عهده داشته باشد كه از شايستگي هاي اين مهم برخوردار باشد؛ چنان كه حضرت شايستگي هاي خود را از يك سو و عدم لياقت يزيد را از سوي ديگر، دليل بر حقّانيت خويش معرفي مي كنند. نكته دلپذير اين گونه سخنان اين است كه امام (عليه السلام) اين گونه ملاك ها را تبيين مي كنند و حق قضاوت را نيز به ديگران وا مي گذارند و از باب استفهام انكاري، تصديق اين گزاره ها را بديهي تلقّي مي نمايند.

حقّانيت مطلق يا نسبي: در برخي روايات ـ كه پيش تر ذكر شد، و نيز پاره اي ديگر از احاديث ـ امام(عليه السلام) در تبيين حقّانيت خويش، از كلمه «احق»، «خير» و مانند آن استفاده كرده اند. اين كلمات، كه به عنوان صفت تفضيلي از آن ها ياد مي شود، ممكن است موهم اين باشند كه سيدالشهدا(عليه السلام) ـ خويش را اولي تر، بهتر و سزاوارتر از يزيد مي دانند؛ بنابراين، يزيد هم سزاوار است، اما امام(عليه السلام)سزاوارترند. پس حقّانيت، نسبي است.

اين نكته توسط صاحب تفسير الميزان مورد توجه قرار گرفته است: «"احق" اسم تفضيل است، حق اسم تفضيل اين است كه هميشه معنايش با مفضّلٌ عليه همراه باشد. وقتي مي گوييم "زيد شجاع تر از عمرو است"، بايد عمرو هم شجاع باشد، و گرنه اين سخن غلط است.»

بر اين اساس، ممكن است اين شبهه مطرح شود كه سخن حضرت به معناي تأييد حقّانيت شخصي همانند يزيد در مسند خلافت است. براي برطرف شدن اين شبهه، چند جواب مي توان ارائه داد:

1. هميشه صيغه «احق» دلالت بر معناي اسم تفضيلي ندارد؛ همان گونه كه تفاسير معتبر قرآن اسم تفضيل وارد شده در آيه «و بعولتهنَّ احقُّ بردّهنّ في ذلك» (بقره: 228)، را به معناي اسم فاعل و صفت مشبّهه معنا نموده اند؛ زيرا هيچ كسي غير از شوهر حق مراجعه ندارد تا شوهر سزاوارتر باشد، بلكه اين حق منحصراً از آن همسر است. براي نمونه، تفسير شريف لاهيجي مي فرمايد: «"احقُّ بردّهنّ" يعني حقيقٌ بردّهنّ؛ يعني سزاوارند به اين كه رجوع به آن زنان مطلّقه نمايند؛ زيرا غير زوج را در زمان عدّه حقي بر زوجه نيست تا آن كه زوج احق از او باشد، و بيضاوي نيز گفته است: افعل در اين جا به معناي فاعل است.»

بنابراين، كلمه «احق» و همانند آن در كلمات امام(عليه السلام)به معناي مطلق «ذي حقّ» بودن است و اسم تفضيل در آن ها به معناي فاعل به كار رفته است، و امام با اين بيان، تنها حقّانيت خويش را اراده فرموده است.

2. در مواردي كه امام از صيغه افعل التفضيل استفاده نموده اند، قراين و شواهدي وجود دارند كه ايشان از اساس حقي براي غير خودشان براي گرفتن چنين جايگاهي، قايل نبودند؛ همان گونه كه در نامه به بزرگان پس از اشاره به ملاك ها و معيارهاي خويشتن براي احراز مقام حكومت مي فرمايند: «و انَا احَقُ بذلَك الحق المستحق علينا ممّن تولّاه» كه اين جمله قرينه اي است بر اين كه امام تنها خويش را مستحق چنين حقي مي دانند، اگرچه پيش از اين جمله از كلمه «أحق» استفاده نموده اند. بنابراين، اين گونه موارد نيز نشانگر آن است كه اسم تفضيل به معناي اسم فاعل مورد استفاده قرار گرفته است.

يا امام در سخن ديگري پس از گفتن اين سخن كه ما اهل بيت پيامبر «اولي به تولّي اينامر» هستيم، مي فرمايد: «و ليس لهم و السائرين فيكم بالجورِ و العدوان»؛ و براي ديگران، كه به ظلم و جور در ميان شما حكم مي رانند، چنين حقي نيست.

امام در اين سخنان، حاكمان جور را مدعي مقامي مي داند كه صلاحيت آن را ندارند و سپس مي فرمايد: «اي سپاه حرّ، اگر درباره حق ما، كه حكومت داري و مقام ماست، ديدگاهي غير از آنچه در نامه هايتان نوشته ايد، داريد، من از شما منصرف مي شوم.»

از آنچه گذشت، آشكار مي شود كه امام از افعل تفضيل معناي واقعي آن را اراده نفرموده اند، بلكه فقط در مقام اقناع مردم و فهماندن مسأله به آنان، برتري هاي خويش را ياداور مي شوند و ممكن است اين بدان سبب بوده كه انتقال خلافت به واسطه وراثت در انديشه مردم تبديل به گونه اي از حقّانيت شده بوده و امام(عليه السلام) با اين سخنان مي خواسته اند، حقانيت خويش را براي آنان روشن نمايند.