بازگشت

مقدمه


به رغم ضرورت و گريزناپذيري نهاد حكومت در جوامع بشري، در مورد متولّيان، شرايط و صفات آنان همواره اختلافاتي بروز كرده است. در تاريخ اسلام نيز به رغم اجماع فراگير در جمع رهبري مذهبي و سياسي در پيامبر(صلي الله عليه وآله)، پس از ارتحال آن حضرت، اختلافات شديدي در مورد حاكم جديد و صفات او بروز كرد و به تعبير شهرستاني در ملل و نحل: «بزرگ ترين اختلاف در ميان امت اسلامي اختلاف در امامت بوده است و در مورد هيچ مسأله اي همچون امامت شمشيرها برهنه نگشته و خون ريزي صورت نگرفته است.»

پيامد اين اختلافات گسترده پيدايش انديشه هاي مختلف در اين زمينه بود.

اهل سنّت اين عقيده را انتخاب نمودند كه خداوند درباره رهبري پس از پيامبر(صلي الله عليه وآله)هيچ دستوري صادر نفرموده است، بلكه اين خود مردم هستند كه در تمام عصرها، هر كسي را بخواهند به عنوان رهبر جامعه خويش انتخاب مي كنند، و يا هر كس كه حكومت را به دست گرفت اطاعتش واجب است.

در مقابل اين انديشه، شيعيان با اعتقاد به نصب امام از سوي خداوند متعال و ابلاغ آن توسط حضرت رسول(صلي الله عليه وآله)، با نگرش ويژه اي به حكومت و مسائل سياسي پرداختند و هيچ گاه و در هيچ زمان حكومت را رها شده تلقّي نكرده اند.

بي شك، نگرش هاي مختلف برخاسته از شرايط زماني و مكاني متفاوتند كه هر يك از ادوار گذشته موضوعي براي پژوهش در اين زمينه مي باشند. اما عصر امام حسين(عليه السلام) به دليل تقابل گفتاري و عملي آن حضرت با حكومت وقت، داراي ويژگي خاصي است كه اين پژوهش بر آن است تا رابطه امام حسين(عليه السلام) و حكومت ديني را در پرتو مشروعيت قيام عاشورايي اش مورد تحقيق و بررسي قرار دهد.