بازگشت

رفتار حضرت نسبت به خانواده و فرزندان در لحظه وداع


امام عليه السلام در واپسين لحظه هاي زندگي خويش شرايط ناگواري خانواده و فرزندان غصه يتيمي و از دست دادن نزديكترين عزيزان از يك طرف، طي مسير كربلا تا شام و از شام به مدينه، همراهي دشمنان سنگدل، از طرف ديگر را مجسم كرد. در چنين شرايطي امام عليه السلام شيوه دعوت به صبر و برد باري و توجه دادن به نصرت الهي را برگزيد تا با دم حسيني خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزمشان براي دست يابي به همه اهداف، تقويت نمايند. در مقاتل آمده است: «هنگامي كه امام عليه السلام همه يارانش را ديد كه شهيد شده اند، براي وداع به خيمه ها آمد و ندا داد: «اي سكينه، اي فاطمه، اي زينب، اي ام كلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكينه صدا زد: اي پدر آيا تن به مرگ داده اي؟

فرمود: كسي كه ياور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد. [1] .

طبق نقل ديگر فرمود: «اي نور چشم من كسي كه ياوري ندارد، چگونه تسليم مرگ نشود، (فرزندم) رحمت و نصرت خداوند در دنيا و آخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهي، صبر پيشه كن و زبان به شكوه مگشاي، زيرا دنيا از بين رفتني و آخرت ماندگار است.» [2] .

طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنين توصيه نمود: «خودتان را براي گرفتاري آماده كنيد و بدانيد خداوند نگهدار و ياور شما است و شما را از شرّ دشمنان نجات مي بخشد و عاقبت امرتان را به خير خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب خواهد نمود و به شما، در برابر اين گرفتاري، انواع نعمت و كرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشاييد و سخني مگوييد كه از منزلت و ارزش شما بكاهد.» [3] .

فرزندان و همراهان آن حضرت در ميدان مبارزه، در سخت ترين حالات، امام عليه السلام را صدا مي زدند و در واپسين لحظات، اوج نياز عاطفي خويش را به نمايش مي گذارند.

كودكان در مقطعي از سن، چنان والدين را «سؤال باران» مي كنند و آنها را به ستوه مي آورند و هرچه رشد عقلاني بيشتري مي يابند، سئوالات جدّي تري خواهند داشت.


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 45، ص 47؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 448؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 490؛ به نقل از منتخب التواريخ، ص 440؛ و الدمعة الساکبة، ج 4، ص 336.

[2] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 490؛ به نقل از اسرار الشهادة، ص 423؛ و ناسخ التواريخ، ج 2، ص 360 با کمي اختلاف.

[3] منتهي الآمال، ج 1، ص 455؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 491؛ به نقل از الدمعة الساکبة، ج 4، ص 346 و نا سخ التواريخ، ج 2، ص 380.