بازگشت

رفتار حضرت با فرزندان و نوجوانان در ميدان جنگ


آنچه از مقاتل بر مي آيد اين است كه حضرت نسبت به فرزندان و برادرزادگانش كه به ميدان مبارزه مي رفتند، رفتارهاي گوناگوني داشت. نخست در هنگام رفتن به ميدان با در آغوش گرفتن آنان و اظهار علاقه و محبت صحنه هاي زيبايي از عاطفه و محبت را به نمايش مي گذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن» آمده است: «قاسم در حالي كه نوجواني غير بالغ بود، سوي خيمه هاي طرف ميدان خارج شد. وقتي امام حسين عليه السلام نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشيد. آن دو دست به گردن هم آويختند و چنان گريستند كه بيهوش شدند.» [1] .

در مرحله بعد، وقتي آنان در ميدان مبارزه، در مقابل شرايط نابرابر، گرماي شديد و تشنگي قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به صبر دعوت كرد و به آنان دلداري داد و اظهار همدردي نمود در مورد «احمد بن حسن» نوشته اند: «بعد از آنكه در ميدان جنگ شرايط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمويش حسين عليه السلام آمد و پرسيد: عمو (جان) آيا جرعه آبي هست تا جگر خود را با آن خنك كنم و براي مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بيشتري پيدا كنم؟

امام عليه السلام فرمود: «يابنيّ اصبر قليلاً حتي تلقي جدّك رسول اللّه صلي الله عليه و آله، فيسقيك شربة من الماء لاتظمأ بعدها ابداً»

فرزندم! كمي صبر كن تا جدّت رسول خدا را ملاقات كني، او چنان شربت آبي به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوي. [2] .

در مورد «علي اكبر» نيز آمده است؛ بعد از مبارزه اي بي امان و كشتن تعدادي از دشمنان در حالي كه جراحات زياد بر بدن داشت، عطش بر او بسيار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «يا ابه العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربة من ماء و سبيل اتقوّي بها علي الاعداء؟ فبكي الحسين عليه السلام و قال يا بنيّ يغزُّ علي محمد و علي و علي ابيك ان دعوهم فلا يجيبونك و تستغيث بهم فلا يغيثونك...» [3] .

اي پدر، عطش مرا از پاي در آورد و سنگيني اسلحه مرا ناتوان كرد، آيا شربت آبي هست تا با نوشيدن آن، توان بيشتر، با دشمنان مبارزه كنم؟

امام فرمود: فرزندم بر محمد و علي و پدرت سخت است كه آنان را بخواني و به تو پاسخ ندهند و به ياري بخواهي و آنان فرياد رس تو نباشند....

در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بي امان فرزندان توسط دشمن مجروح گشته و بر زمين افتادند، حضرت به سرعت خود را بر بالينشان رسانيد و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كه فرزندان نياز بيشتري به تسلّي خاطر داشتند، با آنان ابراز همدردي نمود.... آنگاه كه «قاسم بن الحسن» بر زمين افتاد و عموي خود را صدا زد، امام حسين عليه السلام چون باز شكاري خود را بر بالين فرزند برادر رساند و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله نمود. وقتي گردو غبار فرو نشست، ديدند امام عليه السلام بر بالين قاسم نشسه و به قاسم عليه السلام كه در حال جان دادن بود، فرمود: عزّ واللّه علي عمّك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا يعنك او يعنك فلا يغني عنك بعداً لقوم قتلوك» [4] .

به خدا سوگند، بر عموي تو سخت است كه او را بخواني پاسخ ندهد، يا اجابت نمايد ولي نتواند كمك كند يا كمك كند اما به تو سودي نبخشد. (از رحمت) خداوند دور باد قومي كه تو را كشت.


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 45، ص 34؛ ترجمه نفس المهموم، ص 147؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 464، به نقل از العوالم، ح 17، ص 278 و الدمعة الساکبة، ج 4، ص 317.

[2] مقتل ابي مخنف، ص 126؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 469، به نقل از ينابيع المودة، ص 415، الدمعة الساکبة، ج 4، ص 318؛ معالي السبطين، ج 1، ص 455؛ ناسخ التواريخ، ج 2، ص 331.

[3] بحار الانوار، ج 45، ص 43؛ ترجمه نفس المهموم، ص 141؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 691؛ مقتل المقرم، ص 325؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 461؛ به نقل از مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 30، العوالم، ج 17، ص 285، «با اندکي اختلاف».

[4] بحار الانوار، ج 45، ص 35؛ ترجمه نفس المهموم، ص 148؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 699، موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 465؛ به نقل از مقتل خوارزمي، ج 2، ص 27، العوالم، ج 17، ص 278؛ والدمعة الساکبة، ج 4، ص 317.