بازگشت

شكوفايي حسيني


(شب هشتم محرم، 14 / 2 / 1377.)

يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي اِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّه [1] .

«اي نفسِ قدسيِ مطمئن و دل آرام (به ياد خدا) امروز به حضور پروردگارت بازآي كه تو خشنود و او از تو راضي است.»

حقيقت اين است كه با دقت لازم و كافي در زندگي ما انسان ها، اين مسأله اثبات مي شود كه خسارات زيادي كه ما در زندگاني متحمل مي شويم، خيلي مربوط به جهل ما نيست، مخصوصاً در جوامعي كه از تمدن، فرهنگ و علم بهره اي برده اند. يا جوّ جامعه شان اصولي را پذيرفته است و مي دانند كه دروغ درست نيست، دروغگويي اطمينان در جامعه را از بين مي برد، يا مثلاً حق كشي بالاخره جامعه را مختل مي كند. البته اين گونه مسائل كلي و ابتدايي را نمي گوييم. اين مسائل عمومي است و كم و بيش در تمدن ها هست، مخصوصاً تمدن اسلامي كه به طور همه جانبه و فراگير، جوامع بشري را زير پوشش خود قرار داده است. براي يك زندگي نه در حد خيلي اعلا از كمال و دانش، بلكه براي يك زندگي كه انسان پشيماني كم داشته باشد، بفهمد چه مي كند و نگراني و دلهره كمتر داشته باشد، ما معلوماتي را داريم، يا مي توانيم به دست بياوريم. اگر شما فردا بخواهيد به كاري اقدام كنيد، جاي ترديد نيست كه انسان هايي در جامعه هستند كه اگر خود شما به آن قضيه كه مي خواهيد اقدام كنيد واقف نباشيد، شما را روشن مي كنند. [قطعاً] انسان هايي يافت مي شوند، زيرا جامعه، جامعه متمدن است. پس در همين حدود علم و معرفت را، ما مي توانيم در زندگي اجتماعي به دست بياوريم. پس نقص ما در كجاست؟ گرفتاري ما از كجا ناشي مي شود، كه حتي با وجود همان مقدار علم و معرفت، نقص داريم؟ اگر درست دقت بفرماييد، نقص ما در مسأله اراده است. ما در ميدان اراده، سست هستيم. در انتخاب و اختيار و ميدان باز كردن براي شخصيتِ برتري جو و شخصيت كمال جو، سست به ميدان مي آييم. در حقيقت، حتي جوان ها و انسان هاي معموليِ ما كه خيلي دانشگاه ديده و حوزه ديده نيستند، قطعاً مي دانند كه بالاخره ظلم، در كوچك ترين پديده، نتيجه خواهد داشت. با اين حال، احساس مي شود كه وحشت از ظلم را آن چنان كه بايد نمي بينيم. اين مسأله جاي سؤال دارد. يا عظمت عدالت را همه ما مي دانيم، اما چرا در قرارگرفتن در موقعيت هايي كه بايد عدالت بورزيم، يك «مي خواهمِ» شخصي از هوي و هوس سر مي كشد و عدالت را زير غباري كه تيزبين ترين چشم هم شايد آن را نبيند، مخفي مي كند؟ همان طور كه عرض كردم، اين معلولِ اين نيست كه ما نمي دانيم عدالت خوب است و عدالت ضرورت دارد. مسأله اين است كه آن را چنان حياتي تلقي نمي كنيم كه به مجرد اين كه ديديم عدالت در اين مورد احتياج دارد، بدون توقف، اراده نموده و حركت كنيم. در حدود 150 آيه در قرآن مجيد، درباره اراده ذكر شده است. اهميت اراده را ملاحظه بفرماييد كه چه قدر اهميت دارد. چنان كه صبر و شكيبايي در مقابل حوادث ناگوار، اثر ويژه و به خصوص دارد.

وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ الَّذينَ اِذا اَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا اِنَّا للَّهِِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُون [2] .

«و مژده بده شكيبايان را، همان كساني كه چون مصيبتي به آنان برسد، مي گويند: ما از آنِ خدا هستيم و به سوي او باز مي گرديم.»

[در زندگي]، شكيبايي و صبر بسيار مؤثر است. همان طور كه در آيات قرآن ملاحظه فرموده ايد، وقتي مي خواهند عده اي به بهشت وارد بشوند، به آنان گفته مي شود:

سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُم فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّار [3] .

«درود بر شما به [پاداش] آن چه صبر كرديد. راستي چه نيكوست فرجام آن سراي.»

درود بر شما به خاطر صبري كه در مقابل لذايذ انجام داديد. [مثلاً] مقام پيش آمد و وقتي ديديد كه اهل آن نيستيد، گفتيد خداحافظ. و اگر استخاره هم خوب آمد، گفتيد: برو اين دام بر مرغِ دگر نِه.

جوانان عزيز، صبر دو مورد دارد: - البته اين جمله معترضه است - چون ما مي خواهيم شكوفايي اراده و اختيار را در كلاس حسيني ياد بگيريم، ان شاءاللَّه دقت بفرماييد:


پاورقي

[1] سوره فجر، آيات 27 و 28.

[2] سوره بقره، آيات 155 و 156.

[3] سوره رعد، آيه 24.