بازگشت

انسان نمي داند كه پشت سر مرگ چه خبر است


[ترس از اين دارد كه] نكند به خاطر آن چه كه انجام داده است، مورد سؤال قرار بگيرد. در اين دنيا، همه زندگي را با يك بلي، نه خير، گرچه، ممكن است، شايد، بعيد نيست و...، گذرانده است. زندگي در اين دنيا را با شوخي گذرانده است و مي گويد نكند در آن جا، كار را جدي بگيرند. مي ترسد از اين كه چنين باشد. اين كه ترس ندارد، جدي بگيريد تا جدي نخوريد. حقيقتاً به دستورهاي الهي رفتار كنيد و به ريش مرگ بخنديد. به جاي اين كه مرگ به ريش شما بخندد، شما به ريش مرگ بخنديد. انسان وقتي واقعاً حق و حقوق انسان هاي ديگر را ادا كرد، خنده نبايد از درون او قطع شود. اگرچه روزي، دردي او را بگرياند. اين گريه از چشم است، ولي دل در حال خنده است.

يكي از عرفاي بزرگ، مرحوم آقا ميرزا هادي حائري رحمه الله كه ما سالياني توفيق ديدار ايشان را داشتيم، بيمار شد و ايشان را به بيمارستان برده بودند. آخرين كسالت او بود و يك روز مانده بود كه از دنيا برود. من تلفن كردم تا حال ايشان را جويا شوم. فرزند ايشان گوشي را برداشت و بعد گوشي را به ايشان داد. من سلام كردم و گفتم آقا حالتان چه طور است؟ درست مثل يك آدم 25 ساله در ميان ناز و نعمت و هيجان پاسخ داد. اصلاً مثل اين كه هنوز سرپل مرگ نرسيده است. در صورتي كه سرپل در حال عبور بود. گفت: «حال را مي فرماييد يا مزاج را؟» گفتم هر دو را بفرماييد. گفت: «اما مزاج تمام شده و ديگر بقايي ندارد و آخرين لحظات من است. ولي فلاني، آن خنده اي كه در درون من از موقع بلوغ شروع شده است، هنوز هم وجود دارد. مي خندم و از اين دنيا مي روم. آن مسرّت و سرور هنوز در دلم هست و خاموش نشده است».

آيا مرگ براي اين مرد، ترسناك و وحشتناك است؟ نخير، زيرا احساس كرده كه مرگ چيست و آن خنده كار خودش را كرده است. با احساس اين كه من در اين مسير قرار گرفته ام: از «انّا للَّه» به مسير «و انّا اليه راجعون». پس چرا نخندد؟ چرا حتي گريه را پيغام الهي نداند؟



خنده از لطفت حكايت مي كند

گريه از قهرت شكايت مي كند



اين دو پيغام مخالف در جهان

از يكي دلبر روايت مي كند



گريه بر مزاجي كه آخرين لحظات خود را مي گذراند و با آن خنده دروني كه با يكديگر نزاع نداشتند. مزاج انسان تمام مي شود و مسلماً درد را احساس مي كند. در هنگام سكرات، دانه دانه آن چه را كه به او داده اند، پس مي گيرند. ركود شروع مي شود. پاها و دست ها از حس مي افتد، اما مسلماً آن خنده نمي گذارد كه آه بكشد و بگويد مثلاً الان پا از حس افتاده است. خدايا! پروردگارا! چند شبي و چند روزي در هر سال، با آشناي زندگي و مرگ در تماس قرار مي گيريم. همين طور كه ملاحظه فرموده ايد، اين تماس هم براي مردم ما جدي است. لذا، توقع و انتظار مي رود كه ان شاءاللَّه از اين چند روز، درس هاي بزرگي فراگرفته بشود.

خدايا! ما را از بركات اين چند روز درس بزرگ محروم مفرما. پروردگارا! خداوندا! جوانان ما را در آشنايي با حسين ياري و ياوري بفرما. پروردگارا! حكمت اين نهضت بزرگ، حكمت اين جانفشاني بزرگ، حكمت اصيل اين معرفي زندگي و مرگ را بر ما قابل درك بفرما. خداوندا! جوانان عزيز ما را براي يك آينده روشن و درخشان آماده بفرما. السلام علي الحسين و علي علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين. يا اباعبداللَّه! تا عمر داريم، شب ها و روزها به ياد تو خواهيم بود. البته نه فقط همين شب ها و روزها، بلكه هرگاه انسان و انسانيت براي ما مطرح شود، خواهيم گفت پيشروِ ما حسين بن علي چنين كرد و چنين براي ما درس گفت. خداوندا! ما را از درس هاي حسيني برخوردار بفرما. «آمين»