بازگشت

سختي دل كندن و چنگال برداشتن از اين ماديات


سختيِ دل كندن و چنگال برداشتن از اين ماديات، كه انسان چنگ را در آن فروبرده و نمي تواند آن را از اين ماده و ماديات بيرون بكشد. ابن سينا مي گويد: انگيزه دومِ ترس بشر از مرگ، عبارت از «تلخي و سختيِ دل كندنِ علايق از ماده و ماديات است»، كه واقعاً هم همين طور است. اين ديگر يك بحث علمي و فلسفيِ دشوار نيست، بلكه انسان با مراجعه به خويشتن، آن را احساس مي كند. چاره آن نيز خيلي روشن است. رياضت هم نمي خواهد، بلكه بر چيزي كه شرعاً به دست انسان رسيده است، بايد مالك باشد، ولي بداند كه كليد چيز به دست آمده بايد در دست او باشد، نه كليد انسان در دست آن. شما بايد مالك آن باشيد. در روايتي از حضرت رسول خدا صلي الله عليه وآله آمده است كه فرمود:

وَلَوْ اَنَّ رَجُلاً اَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّه مَعَه

«اگر مردي يك سنگ را دوست داشته باشد (و محبّتش نسبت به آن سنگ شديد باشد)، با همان محشور خواهد شد.»

گاهي انسان به سنگ يا به آن چه كه مورد علاقه اوست، تبديل مي شود. بشر بر مبناي همان مورد علاقه، مسخ مي شود.



گر در دلِ تو گل گذرد گل باشي

ور بلبلِ بي قرار، بلبل باشي



تو جزئي و او كل است اگر روزي چند

انديشه كل پيشه كني كل باشي



چرا سنگ مي شويد؟ بعضي ها تبديل به ساختمان مي شوند. ساختمان براي سكونت است، نه براي پرستش. بعضي به ريال تبديل مي شوند. حال، اگر بخواهيم جانِ آشفته آن اشخاص را تعريف كنيم، جان آشفته آنان پول يا ساختمان شده است! در صورتي كه، نوش جان كسي باد اگر مالك پول باشد، البته در حدود مشروع آن. دست كندن از اين زيبايي ها و چنگال را بيرون كشيدن از اين زيبايي ها و شهرت هاي جهاني مهم است. ديويد هيوم مي گويد:

«اكنون كه ديگر عمرم به آخر مي رسد، ناراحتي روده هايم و معده ام مرا اذيت مي كند، اما شهرتم خيلي عالم گير شده است.»

انسان خيال مي كند كه بت فقط همان [سنگ و چوب] است. مي گويد: «شهرتم خيلي اوج گرفته، اگرچه مزاجم در حال افول است». اگر موارد مذكور را تحليل كنيد، معناي «اَحْلي مِنَ الْعَسَل» را خواهيد فهميد. يا آن طور استقبال امام حسين از شهادت و مرگ يعني چه؟ براي كسي كه ميانسال بوده و حتي پير هم نشده بود. حضرت سيدالشهداء عليه السلام، 57 سال داشت. بچه شيرخوار داشت و تقريباً اوايل ميانساليِ ايشان بود، با اين حال مي بينيد كه مرگ براي ايشان چه معنايي دارد.