بازگشت

نقض خيرخواهي و حق انتقاد


اين يك حق بسيار مهمي است كه رقابت ها هميشه سازنده باشند، نه تضادِ كشنده، و نه اين كه فقط «من» مطرح باشد. رقابت ها هميشه بايد باشد. بيان اين كه اين جريان چنين است، اگر «ب» باشد از راه «ب» برويم بهتر است، ولي بدون مرض و بدون غرض. اين (خيرخواهي و حق انتقاد) هم شكست خورده بود. كسي هم نمي توانست به اين يزيد و يزيديان بگويد كه وقتي آيه شريفه مي گويد: وشاورهم في الامر، تو چرا حق نمي دهي كه يك نفر بحث كند و بگويد: تو كه فردا مي خواهي به مدينه حمله كني و مدينه را قتل عام كني، اين كار درستي نيست، اين كجاي دين است؟ و يزيد حمله كرد. سه حادثه را يزيد به وجود آورده است. البته اين را مي بايست از پدرش پرسيد. ان شاءالله بايد مواظب باشيم تا درباره اولادمان مبالغه نكنيم. پدرش (معاويه) اين كار را كرد، و الاّ او مشغول هوي و هوسش بود. وقتي [معاويه] مرد و هلاك شد، به يزيد گفتند كه پدرت مرد. در آن هنگام يزيد در كجا بود؟ آيا در مسجد بود؟ يا در دانشگاه تدريس مي كرد؟ گفتند مخصوصاً پدرت براي تو اين زمامداري را تهيه كرده است. در صورتي كه امام حسين عليه السلام همان روز در مجلس [به معاويه] فرمود: آيا بس نيست؟

وقتي معاويه آنان را در مدينه جمع كرد تا براي پسرش بيعت بگيرد، ابن عباس و بسياري از مهاجرين و انصار بودند. حتي وقتي ابن عباس خواست صحبت كند، امام حسين فرمود ساكت باش و بگذار بگويد. در اين جا بفهميد حسين چه كسي بوده است. به ابن عباس گفت: ساكت باش. از اين جا احساس كنيد كه محبوبيت و شخصيت حسين چه بود كه ابن عباس را ساكت كرد. گفت بنشين و حرف نزن، بگذار حرفش را بزند. آن وقت حسين برخاست و گفت: «آيا يك مطلب تاريك را مي خواستي بر ما روشن بسازي؟ آيا يزيد خودش شخصيت خودش را روشن نكرده است؟ كيست كه پسر تو يزيد را نشناسد. تو درباره چيزي مي خواهي صحبت كني، مثل اين كه فقط تو مي داني و مي فهمي كه چيست؟ او (يزيد)، خودش را در جامعه معرفي كرده است. بس است. مشكِ تو پر شده، ديگر روزهاي آخرِ زندگيِ توست و رو به ابديت و به سراغ مسؤوليت مي روي، روز مسؤوليتِ تو در پيش است». آن كس كه خودش ادعا مي كرد كه من بر ادعايي از مؤمنين هستم، و من كاتب وحي هستم، اين هم كارش بود.

اين شش مسأله، ركن يا جزء دومِ عللِ قيام امام حسين عليه السلام بود - و همان طور كه ملاحظه مي كنيد - هر يك از اين ها كافي بود كه يك قرباني مثل حسين داشته باشد. چه رسد به اين كه، هر شش مورد كه عرض كردم، وجود داشت. اين ها كليات است. خيلي مسائل ديگر مطرح بود كه مجموع آن ها و تك تك آن ها كافي بود كه حسين قيام كند، چه رسد به مجموع آن ها.

من درباره قانون به شما چه عرض كنم؟ الحمدللَّه، خود شما مي دانيد، ان شاءالله فقط اراده كنيم و انجام مي شود. هر يك از ما وقتي با اطرافيانمان، يا خانواده مان دور هم نشستيم، بگوييم: ما بايد به قانون عمل كنيم. اين درست نيست كه انسان اگر قدرت دارد، از زير قانون رد شود و [نهايتاً] از اين قدرت براي سقوط خويش استفاده كند. عصا را به دست ما داده اند كه راه برويم، نه اين كه بر سر خودمان بزنيم. انسان از آن قدرت كه مي خواهد استفاده كند - چه قدرت علمي و چه قدرت هاي ديگر - به هزاران شكل مي تواند استفاده كند. اگر كسي از موقعيت خودش استفاده كند براي اين كه خودش را از ميدان در ببرَد و مثلاً به او نگويند بايد بايستي! نوبت تو نيست، بايد چنين كني... آيا بايد از قانون فرار كند؟ اين [فرار از قانون] وقيح و ضد قانون است، تضاد با خود انسان دارد. تضاد با قانون و تضاد با خود انسان است. اصلاً زشت است.

خدايا! پروردگارا! ما را از درس هاي سازنده اي كه حسين به ما داده است، برخوردار بفرما.

خدايا! پروردگارا! به جوانان ما، آن نورانيت را عنايت بفرما كه از حسين درس هايي را فرابگيرند.

خدايا! صفا و پاكيزگيِ فطرتِ جوانان ما را تداوم بخش، و آنان را موفق بدار كه آلوده به كثافات نشوند.

پروردگارا! آنان كه در جامعه ما، تربيتِ نوباوگانِ ما را به عهده گرفته اند، در اين مسير الهي موفق و مؤيد بفرما.

خداوندا! پروردگارا! ما را از اشخاصِ قانون شكن محسوب مفرما.

پروردگارا! خداوندا! ما از حسينت تحفه مي خواهيم و قطعاً مي دهد. خدايا! احترام قانون را بر ما قابل پذيرش بفرما.

يا اباعبداللَّه! از خدا بخواه، درك عظمتِ قانون و قانون گرايي را بر ما عنايت بفرمايد.

پروردگارا! خداوندا! پدران، مادران و گذشتگان ما را كه اين شب ها را براي ما آماده كردند و از قرن ها پيش در چنين شب هايي نشستند و چيزهايي فرا گرفتند، غريق رحمت بفرما. «آمين»