بازگشت

نقض عدالت در توزيع اقتصادي آن


مدتي بود قوم و خويش بازي ها شروع شده بود و بادمجان دور قاب چين ها فعال بودند، با اين كه اين همه آيات، اين همه كار خود پيغمبر در بيت المال، نشان مي داد كه چگونه توزيع مي شود.

روايتي عرض مي كنم. از اين جا شما نمونه اش را احساس مي كنيد كه جريان اسلام چه بود و به كجا رسيد كه حسين را وادار كرد تا چنين حادثه بي نظيري را در تاريخ به وجود بياورد.

يك روز اميرالمؤمنين عليه السلام يك وَسَق [1] خرما براي كسي كه مستحق بود، فرستاد. يك نفر آن جا بود و گفت: يا اميرالمؤمنين! اين خرما را كه شما براي آن شخص فرستاديد، اولاً او از شما نخواسته بود. (دقت كنيد و منطق را ببينيد.) اولاً آن شخص از شما نخواسته بود. به علي بن ابي طالب درس مي دهد! ثانياً هم دارد. اولاً تصور كنيد اين انسان در مقابل چه كسي ايستاده و به چه شخصيتي ياد مي دهد. اي جهل، اي ناداني! چه كارها كه نمي كني! خدايا، ما را از ناداني هايمان رها بفرما! بعد گفت: ثانياً؛ اين [مقدار خرما] خيلي زياد است و كمتر از اين هم براي او كفايت مي كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

لا كَثَّرَاللَّه فِي اْلمُؤْمِنينَ ضَرْبَك. أُعْطي أَنَا وَ اَنْتَ تَبْخَل [2] .

«خدا امثال تو را در ميان مسلمان ها زياد نكند. من مي دهم، تو بخل مي ورزي؟»

معنايش اين است كه؛ «بميري ان شاءاللَّه». چنين مؤدبانه و... ان شاءاللَّه خدا امثال تو را زياد نكند. من نمي دهم، بلكه حقِ خودِ او و از بيت المال است.

اين جا يك نكته دارد. دقت كنيد آيا آن ها كه در فلسفه اسلامي و اقتصاد اسلامي، در جامعه شناسيِ اسلام به طور مطلق، در فرهنگ اسلام به معناي عام اظهارنظر مي كنند، مي فهمند يا نه؟ يا اين هم يك دكور و يك ويترين است؟ يكي از آن ملاك ها اين جاست. حضرت فرمود: لا كثراللَّه في المؤمنين ضربك. «خدا امثال تو را در جامعه اسلامي زياد نكند. من مي دهم، تو بخل مي ورزي»؟ معناي اداره زندگي جامعه، معناي توزيع اسلاميِ حقيقي، اين است كه حاكم نگذارد كسي در مقام سؤال (درخواست) برآيد. حاكم پيش از اين كه كسي در مقام سؤال برآيد، بايد او را اداره كند. حالا جمله بعدي را دقت كنيد: «و اگر حاكم صبر كند تا يك انسان درصدد سؤال برآيد - به اصطلاح دست باز كند و سؤال كند - و حاكم بعد از اين كه او سؤال كرد، مثلاً معاش او را تضمين كند، در اين صورت وظيفه انجام نشده است، بلكه معامله اي است». (صلوات اللَّه عليك يا اباالحسن، صلوات اللَّه عليك يا اميرالمؤمنين). مي گويد در اين صورت وقتي كه حاكم چيزي مي خواهد بدهد، معامله اي است كه يك طرفش مقداري معاش، و طرفي ديگر، آبروي انساني است كه مانند روي خودِ من كه حاكم اين مردمم، مأمور است كه روي خود را فقط در مقابل خدا بر خاك نهد. چرا به من تسليم بشود؟ كه به من پول بدهد تا به آن مقام برسد و من آبروي «ولقد كرّمنا» را ببرم. مسأله اقتصاد در توزيع اين گونه است. از اين جا شما ملاحظه كنيد كه چه خبر است. بعد، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. ببينيد مديريت اقتصاديِ جامعه در اسلام چيست. اين هم كه در آن زمان شكست خورده بود. آيا باز حسين قيام نكند؟ در حقيقت، ستون هاي كاخ باعظمتِ مكتب، يكي پس از ديگري شكسته شده و ويران شده بود. مي خواهم عرض كنم كاخ. اين را جدي عرض مي كنم. اين انتقال فرهنگ ها در جوامع، گاهي محسوس و مستقيم است. فرض بفرماييد كه از يونان، فرهنگي به رم منتقل مي شود. يا از مسلمانان، فرهنگي به غرب منتقل شد، كه خود آن ها (با انصاف هايشان) هم معترفند. مخصوصاً فرهنگ علمي، در قرن سه و چهار و پنج هجري. گاهي هم نامحسوس و ناملموس منتقل مي شود. يعني اين طور نيست كه مردم يك كشور بنشينند و يك وقت ببينند كه فرهنگي در حال باريدن است. نخير، فرهنگ به طور ناملموس مي خزد. يك اصطلاح خزيدن داريم. وقتي كه او از آن طرفِ خزيدن اشباع شد، سپس علني و آشكار مي شود و ديگر مانعي پيدا نمي كند.

اين داستان عدالت ورزي حسين و فرهنگِ عدالت، ناملموس در تمام كشورها حركت كرده است. اين نسيم، محسوس نبود كه از كجا مي وزد. مردم هم اين قدرتحقيق ندارند كه بگويند شهادت حسين براي عدالت، بهترين تفسيري بود كه عدالت يعني چه؟ در جلوي خيمه، فرزند خود را در آغوش گرفته بود و مي بوسيد، كه ناگهان تيري آمد و بچه را شهيد كرد. او هم گفت: خدايا! رضًا بقضائك. بيان اين حادثه، تكرار شده و حادثه را ما بارها شنيده ايم. لذا، در مغز ما امري عادي شده است. شما همين مورد را تحليل كنيد كه يعني چه؟ اين عدالت چيست كه اين طور مثل حسين عاشق دارد؟ اين خزيدنِ ناملموس در تمام فرهنگ ها اثر گذاشته است، منتها بعضي جاها با واسطه.


پاورقي

[1] وسق = تقريباً 40 کيلوگرم است.

[2] وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملي، ج 2، ص 118.