بازگشت

حكم بر مبناي كتاب الهي


اين آخرين كتاب است كه از طرف خداوند به وسيله پيامبر اسلام بر مخلوقاتش نازل شده است. اين كتاب است كه انسان را در ارتباطهاي چهارگانه (ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستي و ارتباط انسان با همنوع خود)، چه در قلمروِ تبيينِ «آن چنان كه هست» و چه در قلمروِ «آن چنان كه بايد»، با كمال وضوح مي شناساند. بديهي است كه فقط با اين شناختِ با اهميت است كه بشر مي تواند به سؤالات شش گانه اصليِ خود: 1- من كيستم؟ 2- از كجا آمده ام؟ 3- براي چه آمده ام؟ 4- به كجا آمده ام؟ 5- با كيستم؟ 6- به كجا مي روم؟ پاسخ بدهد.

هرگز نگوييد: اكثريت چشمگير افراد بشر، بدون تهيه پاسخ اين سؤالات، حتي بدون اين كه خود را نيازمندِ درك اين سؤالات و آن ارتباطهاي چهارگانه بدانند، زندگي مي كنند و هيچ گونه احساس ناراحتي نمي كنند، زيرا اين سخن دليل آن است كه گوينده آن نمي خواهد بين دندانه هاي ماشينِ ناآگاه از يك طرف و انسانِ داراي معرفت و آزادي و احساس مسؤوليت فرقي بگذارد! البته واضح است و نيازي به گفتن ندارد كه وقتي هويت ذاتي و شخصيت از انسان سلب شد، و او تنها با بُعد ماشينيِ خود زندگي كرد [و به عبارت صحيح تر، او را به زندگي با بُعد ماشيني وادار نمودند]، نه تنها براي چنين موجودي فهم ارتباطهاي چهارگانه و پاسخ سؤالات شش گانه مطرح نيست، حتي اين كه او وجود دارد يا ندارد هم براي او مفهوم نيست! با اين حال، او وجود دارد و قوانيني كه او را به وجود آورده اند و او را اداره مي كنند، حقيقت دارند و اين كه او چه بخواهد و چه نخواهد، در دستگاه پرمعناي هستي، مشمول قانون «هر كسي آن دروَد عاقبتِ كار كه كِشت» كه هيچ استثنايي نمي پذيرد، خواهد بود. يزيد كجا و كتاب الهي كجا؟!