بازگشت

شرايط پيشوايي الهي براي خلق خداوندي


«سوگند به جانم، نيست پيشواي الهي مگر كسي كه با كتاب الهي حكم كند...» اگر از ديدگاه فلسفه سياسيِ حياتِ معمولي انسان ها و جريان طبيعيِ تاريخ سخن بگوييم، بديهي است كه اين سخن، غير از آن است كه بتوان از ديدگاه فلسفه مديريتِ «حيات معقولِ» خلق خداوندي مطرح نمود.

براي درك تفاوت بين اين دو ديدگاه، لازم است فرق ميان فرهنگ پيرو و فرهنگ پيشروِ حيات را بشناسيم و بپذيريم:

1- زندگي بر مبناي فرهنگ پيرو كه بر خواسته هاي طبيعيِ محض و معلومات محدودي كه در گذرگاه تاريخ نصيب مردم مي گردد، استوار مي شود، براي خود هيچ «بايد و شايد»ي براي اعتلا به درجات كمال كه بذرهاي آن در ذات انسان ها كاشته شده است، سراغ ندارد.

اين زندگي، شرف و حيثيت ذاتي و گسترش شخصيت به جهان هستي و وابستگي به خداوند بزرگ و بخشنده كمال بر هستي و انسان ها و احساس برينِ تكليف و وفاي به پيمان ها و پيروي از فطرت و وجدان نوراني و نوع دوستي و غيرذلك از ارزش ها را به رسميت نمي شناسد، مگر در حدّ وسايل مناسب براي اداره زندگي طبيعيِ محض، كه بُعد مادي آن در فعاليت براي «لذّت مادي هرچه بيشتر» غوطه ور است و بُعد رواني آن در فرمول «من هدف و ديگران وسيله» خلاصه مي شود.

ترديدي نيست كه حكومت و زمامداري در جامعه اي كه زندگي مردم آن در چنين فرهنگ پيرو سپري مي شود، هيچ شرطي جز آن چه كه بتواند زندگي مزبور را براي مردم تأمين كند، ندارد. البته نبايد فراموش كرد كه اين گونه مديريت، هنگامي به جريان مي افتد كه زمامدار حاكم، هواي سلطه گريِ مطلق را در مغز خود نپروراند و به وسيله طرز تفكرات امثال توماس هابز و نرون و چنگيز و تيمور لنگ و گاليگولا تربيت نشده باشد، زيرا در اين صورت، زندگي مردم بر مبناي فرهنگ پيرو لِوِياتان [1] سپري خواهد شد، اگر بتوان نام آن را زندگي گذاشت! آيا به شاهدي واضح تر از حكومت يزيد كه مردم را ملزم به بردگي خود نمود، احتياج است؟

2- زندگي بر مبناي فرهنگ پيشرو. پيشوايي در جامعه اي بهره مند از چنين زندگي كه وابسته به شعاع كمال ربوبي است، بدون بُعد الهي امكان پذير نيست. اگرچه اين پيشوا مانند انبياي عظام و ائمه كرام معصوم عليهم السلام نباشد. ضرورت و عظمت اين نوع حكّام و حكومت را از زمان هاي گذشته، امثال افلاطون به خوبي فهميده و عالي ترين صفات انساني را به عنوان شرايط زمامداري مطرح كرده بودند. اين شرايط در حد اعلا، در فرمان مبارك علي بن ابي طالب عليه السلام به مالك اشتر كه براي حكومت مصر از طرف آن حضرت انتخاب شده بود، با كمال وضوح ديده مي شود. [2] شرايطي كه امام حسين عليه السلام در نامه خود به مردم كوفه، براي زمامدار جامعه اسلامي بيان فرموده است، چهارشرط اساسي است:

الف. حكم بر مبناي كتاب الهي؛ ب. قيام به عدالت؛ ج. مؤمن به دين حق؛ د. وابستن نفس به خداوند.


پاورقي

[1] بزرگ‏ترين و قوي‏ترين حيواني که مي‏تواند بر ديگر جانوران مسلط شود و آن‏ها را قربانيِ زندگيِ مطلوبِ خود نمايد.

[2] در اين‏جا مجبوريم به يک مطلب بسيار اساسي اشاره کنيم: اين نظريه که زندگي مردم بايد برمبناي فرهنگ پيشرو استوار باشد نه فرهنگ پيرو، حقِّ تعيين کيفيتِ زندگيِ مطلوب را از مردم سلب نمي‏کند و بنابراين دموکراسيِ معقول را نفي نمي‏کند، بلکه مي‏کوشد سطح شخصيت مردم را از نظر آرمان‏ها و معارف به آن حد از رشد برساند که بتوانند مصالح و مفاسد خود را در مجراي «حيات معقول» تشخيص بدهند و در اين مجرا زندگي کنند.