بازگشت

زندگي و مرگ دو جزء مكمل يكديگر در مجموعه منظم عالم هستي است


بديهي است كه زندگي يك پديده گسيخته از همه چيز كه در يك خلأ محض قرار گرفته باشد، نيست. بلكه جزئي از مجموعه اي از واقعيات در عالم هستي است، كه آشنايي لازم و كافي با آن، بدون آشنايي و آگاهي از اصولِ كليِ آن مجموعه، ولو به طور اجمال، امكان ناپذير است. همان گونه كه شناخت حقيقي يك جزءِ مرتبط با اجزاء مجموعه هاي ديگر، بدون شناخت كلّ آن اجزاء، منفرداً و در حال تشكل جمعي، امكان پذير نيست.

بنابراين، براي درك و فهم حقيقت زندگي، لازم است كه اطلاعي از اصول كلي اين كيهان بزرگ، كه پديده زندگي به عنوان جزئي بسيار با اهميت از آن محسوب مي شود، داشته باشيم. مانند حدوث و قانون مندي و تحول و شكوه و ارتباط فوق طبيعي و حكمتي كه در اين كيهان وجود دارد. سپس، ضروري است كه با مقداري از قواعد و اصولِ خودِ پديده زندگي و آن قوانين و جرياناتي كه در به وجود آمدن آن در اين مجموعه كيهاني مؤثر بوده است، آشنايي لازم را به دست بياوريم. بالاتر از همه اين ها، يك معرفت عالي در هدف اعلاي اين زندگي ضرورت دارد، كه با عبور از پل مرگ، آماده وصول به آن مي شويم.

با به دست آوردن اين آشنايي ها و معرفت، «زندگي و مرگ» دو جزء مكمّل يكديگر در متن مجموعه اين جهان بزرگ تلقي مي شوند. لذا، براي رشديافتگان، ديدگاه و افقي بالاتر وجود دارد كه پديده مرگ، به هيچ وجه به عنوان فنا و نيستي و نابودي و زوال براي آنان مطرح نيست، زيرا آن چه كه واقعيت دارد، اين است كه زندگي (حيات)، حقيقتي است كه بنا به مشيّت و حكمت بالغه خداوندي، از مجراي (كانال) مواد و قوانين عالم كيهاني عبور مي كند و مدتي در وجود آدمي، فعاليت هاي خود را در آماده ساختن شخصيت [نفس، يا من، يا جان] او انجام مي دهد و براي ورود به منزلگه نهاييِ خود كه سراي ابديت است، از پل مرگ مي گذرد.