بازگشت

آيا امام حسين مي دانست در اين قيام بزرگ شهيد مي شود


چند نظريه در پاسخ اين سؤال مطرح شده است كه مورد بحث و بررسي هاي مشروحي قرار گرفته است. ما براي بيان آن چه كه به نظر مي رسد، دو نظريه عمده از آن ها را مورد بررسي قرار مي دهيم:

نظريه يكم - اگرچه قيام امام حسين عليه السلام از همه جهات صحيح و مستند به انگيزگي تكليف خداوندي بود، ولي او نمي دانست در اين قيام به شهادت خواهد رسيد. لازمه سخن عبدالرحمن ا بن خلدون، در صفحات 216 و 217 از مقدّمه، هم چنين عقيده بعضي از متفكران، اين است كه امام حسين عليه السلام نمي دانست در سفر به عراق شهيد مي شود. تضاد سخن ابن خلدون را با سخن ديگري از او كه در پاورقيِ بحث گذشته آورده ايم، ملاحظه كرديد. اما پاسخ ديگر معتقدان به عدم علم آن حضرت به شهادت، در بررسي و تحقيق نظريه دوم مطرح خواهد شد.

نظريه دوم - امام حسين عليه السلام از شهادت خود آگاه بود. اين نظريه، با توضيحات گوناگون، در تحليل هايي كه براي داستان كربلا صورت گرفته، بررسي شده است. ما درباره اين مسأله مهم، مطالبي را بيان مي كنيم:

1. مقام والاي امامتِ اين پيشوايانِ فوق طبيعي است كه علم غيب و آگاهي از آينده را به اذن الهي براي آنان امكان پذير مي كند.

2. خداوند سبحان در قرآن مجيد مي فرمايد:

عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ اَحَداً اِلاَّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُول... [1] .

«خداوند داناي غيب است و كسي را به غيب خود مطلع نمي سازد، مگر كسي از فرستادگان خود كه رضايت بدهد...»

اين آيه به صراحت در امكان علم غيب براي غير خدا خبر مي دهد. اين آيه، با نظر به آيات ديگر، كه علم غيب را مخصوص خدا مي داند، اين معني را اثبات مي كند كه كساني ديگر نيز با عنايت خداوندي مي توانند عالم به غيب شوند. آياتي كه مي گويد پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله علم غيب را به وسيله وحي از پروردگار گرفته و ائمه عليهم السلام از پيامبر اخذ كرده اند، بسيار فراوان است. [2] .

3. عبدالرحمن ا بن خلدون، در فصل پنجاه و سوم از مقدمه، پس از بيان مواردي از علم غيبِ مستند به امام جعفر صادق عليه السلام، مي گويد:

«حال كه كرامت كشف و شهود و اطلاع از امور غيبي براي ساير مردم (از كساني كه رياضت كشيده و موفق به تهذيب و صفاي دروني گشته اند) امكان پذير است، پس خاندان پيامبر از نظر علم و دين و ديگر آثار پيامبري و عنايت خداوندي به اصل شريف آنان، كه از شاخه هاي پاك آن اصل گواهي مي دهد، به كشف و شهود و اطلاع از حقايق غيبي سزاوارتر مي باشند.»

4- از جمله امور غيبي فراواني كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله از آن ها خبر داده اند، اطلاع دادن آن حضرت از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام است با خصوصياتش. [3] .

اخبار غيبي اميرالمؤمنين عليه السلام

ا بن ابي الحديد چنين مي گويد: [4] .

فَصْلٌ فِي ذِكْرِ أُمُورٍ غَيْبِيَّةٍ أَخْبَرَ بِهَا الْإِمَامُ ثُمَّ تَحَقَّقَتْ...

«فصلي است در ذكر اموري غيبي كه امام به آن ها خبر داده و سپس آن ها تحقق يافته اند.

بدان كه اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فصل، سوگند به خدايي ياد كرده است كه جانش در دست اوست، به اين كه آنان (مردم) از هيچ حادثه اي در بين موقعيت خودشان در آن زمان تا روز قيامت نخواهند پرسيد، مگر اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام به آنان درباره آن حادثه خبر خواهد داد و دربره طايفه اي كه به وسيله آن، صد نفر هدايت خواهند شد و صدنفر به ضلالت خواهند افتاد و درباره دعوت كنندگان و فرماندهان و رانندگان و جايگاه هاي فرود آمدن مركب هاي آنان و هم چنين درباره كسي از آنان كه كشته خواهد شد و كسي كه با مرگ طبيعي خود خواهد مرد.»

اين ادّعا از آن حضرت، ادّعاي خدايي و ادّعاي نبوّت نيست، بلكه آن حضرت مي فرمود: از حضرت رسول اللَّه صلي الله عليه وآله علمِ آن اخبار را دريافت نموده است. اخبار غيبي اميرالمؤمنين عليه السلام را امتحان (تتبّع) كرديم و آن ها را موافقِ واقع ديديم و از اين راه به صدق ادّعاي مذكور از آن حضرت استدلال نموديم. از آن جمله:

1- خبر درباره ضربتي كه برسر مباركش اصابت خواهد كرد و خون سرش، ريش مباركش را خضاب خواهد كرد.

2- خبر درباره قتل امام حسين عليه السلام.

3- اخباري درباره كربلا و حادثه اي كه در آن روي خواهد داد، در موقع عبور از آن جا به طرف صفين. منابع اخباري از شهادت امام حسين عليه السلام را در آخر اين مبحث مي آوريم.

4- خبر درباره ملك (سلطنت) معاويه بعد از وفات خود.

5- خبري در توصيف معاويه و دستور او به سبّ اميرالمؤمنين عليه السلام.

6- خبر درباره حجاج بن يوسف.

7- خبر درباره يوسف بن عمر.

8- خبر درباره مارقين - امر خوارج در نهروان.

9- اخبار درباره كشته شده هاي خوارج و آنان كه به دار كشيده خواهند شد.

10- اخبار درباره ناكثين (طلحه و زبير) و پيروانشان كه جنگ جمل را به راه انداختند.

11- اخبار درباره قاسطين (معاويه و عمرو بن عاص) و دارودسته آن دو.

12- خبر درباره شماره سپاهي كه از كوفه بر آن حضرت وارد شدند، در آن هنگام كه آن حضرت آماده حركت به بصره براي جنگ با اصحاب جمل گشته بود.

13- خبر درباره عبداللَّه بن زبير: «چيزي را مي خواهد كه به آن نخواهد رسيد. او طناب (دام) دين را براي شكار دنيا مي گستراند. [در اين جملات در توصيف عبداللَّه بن زبير آمده است: «خبّ ضبّ يروم أمرا ولا يدركه و هو بعد مصلوب قريش» (حيله گر و كينه توز) امري را مي خواهد و آن را در نخواهد يافت. به اضافه اين كه او به دار كشيده شده قريش است.]

14- خبر درباره هلاكت و غرق شدن بصره در آب.

15- خبر درباره هلاكت بصره بار ديگر به وسيله صاحب زنج كه خود راعلي بن محمد بن احمد بن عيسي بن زيد ناميده است.

16- اخبار درباره ظهور پرچم هاي سياه از طرف خراسان و تصريح فرمودن ايشان به قومي از اهالي آن كه به بني رزيق معروف بودند و آنان آل مصعب بوند كه از جمله آنان طاهربن الحسين و فرزندش و اسحاق بن ابراهيم مي باشند كه آنان و گذشتگانشان از دعوت كنندگان به دولت عباسي بودند.

17- اخبار درباره ظهور پيشواياني از فرزندانش درطبرستان مانند الناصر و الداعي [5] و غير از آن ها كه در بعضي از سخنانشان فرموده اند:

وَ إِنَّ لِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ بِالطَّالِقَانِ لَكَنْزاً سَيُظْهِرُهُ اللَّهُ إِذَا شَآءَ دُعَائُهُ حَقٌّ حَتَّي يَقُومَ بِإِذْنِ اللَّهِ فَيَدْعُوَ إِلَي دِينِ اللَّهِ

«و قطعاً براي آل محمد صلي الله عليه وآله وسلم در طالقان خزانه اي است كه خداوند آن را اگر بخواهد ظاهر مي سازد. دعاي او (دعوت او) حق است تا اين كه با اذن خداوندي قيام مي كند و به دين خداوندي دعوت مي نمايد.»

18- خبر درباره كشته شدن نفس زكيه [6] در مدينه و اين كه در نزد سنگ هاي زيت كشته مي شود.

19- خبر درباره برادر نفس زكيّه (ابراهيم) كه در باب حمزة كشته مي شود:

يُقْتَلُ بَعْدَ أَنْ يَظْهَرَ وَ يُقْهَرُ بَعْدَ أَنْ يَقْهَرَ

«كشته مي شود پس از آن كه ظهور كند، و مغلوب مي شود پس از آن كه غلبه مي كند.»

20- خبر در سبب قتل ابراهيم كه فرموده است:

يَأْتِيهِ سَهْمٌ غَرْبٌ

«تيري به او اصابت مي كند كه تيراندازش معلوم نمي شود.»

يَكُونُ فِيهِ مَنِيَّتُهُ فَيَابُؤْساً لِلرَّامِي شَلَّتْ يَدُهُ وَ وَهَنَ عَضُدُهُ

«مرگ ابراهيم در آن تير خواهد بود. اي بدا به حال تيرانداز، دستش شل و بازويش سست باد.»

21- خبر درباره كشته شدگان وج (وج به طائف گفته شده است كه آخرين جهاد پيامبر صلي الله عليه وآله در آن جا روي داده است) و اين كلمه قطعاً غلط است، بلكه فخ است كه فرمودند بهترين مردم روي زمين بودند.

22- اخبار او درباره مملكت علوي درغرب و تصريح به نام كتامه و آنان كساني بودند كه ابو عبداللَّه الدّاعي معلم را ياري كردند.

23- خبر درباره ابو عبداللَّه المهدي كه اولين شخص از آنان بود. سپس صاحب قَيْرَوان چشم پوش و خوش رنگ [يا كسي كه از چشمش آب بيايد] داراي نسبِ نابِ برگزيده از نسل كسي كه درباره او بداء واقع شد و در عبا خوابانيده شد. و عبيداللَّه المهدي سفيد رنگي مايل به سرخي و فربه و داراي عضلات نرم بود. مقصود از ذوالبداء، اسماعيل بن جعفر بن محمد عليهما السلام است و اوست خوابانيده شده در رداء؛ زيرا وقتي كه اسماعيل از دنيا رفت، پدرش ابوعبداللَّه امام جعفرصادق عليه السلام او را در عبا پيچيد [خوابانيد] و بزرگان شيعه را بر او وارد كرد، تا او را ببينند و بدانند كه او از دنيا رفته است و شبهه از وضع او منتفي شود.

24- خبر درباره بني بويه و درباره آنان فرموده است: و از بنوالصّيّاد ديلمان ظهور مي كنند كه اشاره به بني بويه است. پدر بزرگ آنان با دستش ماهي شكار مي كرد و با قيمت آن، زاد و توشه خود و عائله اش را آماده مي نمود و خداوند از فرزندان صلبيِ (اصلي) او سه پادشاه به وجود آورد و نسل آنان را منتشر ساخت، تا جايي كه ملك و سلطنت آنان ضرب المثل شد. هم چنين، سخن امام درباره آنان كه فرمود: امر آنان گسترش مي يابد، تا آن جا كه زوراء (بغداد) را مالك مي شوند و خلفا را از مقامشان بركنار مي كنند. گوينده اي پرسيد يا اميرالمؤمنين، زمان سلطه آنان چه مقدار است؟ امام فرمود: «صد يا مقداري كم يا بيش از صد.»

25- خبر درباره مترف بن اجذم از بني بويه كه در كنار دجله به دست پسرعمويش كشته خواهد شد. اين اشاره به عزّالدوله بختيار بن معزّالدوله ابوالحسين است. معزالدوله به جهت... دست بريده بود... اما اين كه فرموده است خلفا را خلع خواهند كرد، زيرا معزالدوله، المستكفي باللَّه را بركنار نمود و به جايش المطيع للَّه را نصب كرد و بهاءالدوله ابونصر بن عضدالدوله الطائع را خلع كرد و القادر را به جاي او نشاند و مدت ملك آنان همان مقدار بود كه امام عليه السلام خبر داده بود.

26- خبري كه به عبداللَّه بن عباس درباره انتقال امر زمامداري به فرزندانش داده بود.

«هنگامي كه علي بن عبداللَّه متولد شد، پدرش او را پيش علي عليه السلام برد. آن حضرت مقداري از آب دهانش را در دهان فرزند عبداللَّه وارد كرد و با خرمايي كه آن را جويده بود، زير چانه او را بست و به عبداللَّه برگرداند و فرمود: اي پدر ملوك، بگير اين را.»

روايت صحيح به اين ترتيب بود كه نقل كرديم. اين روايت را ابوالعباس مُبَرَّد در كتاب الكامل آورده است، و آن روايتي كه عدد فرزندان عبداللَّه بن عباس را هم متذكر شده، صحيح نيست. چه فراوان است خبرهاي غيبي مانند قضايايي كه گفتيم از اميرالمؤمنين عليه السلام، كه اگر بخواهيم همه آن ها را يادآوري كنيم، صفحات فراواني را بايد براي اين كار اختصاص بدهيم و كتب سِيَر (شرح احوال) به طور مشروح آن ها را در بر دارد. [7] .

27- اخبار مربوط به موقعيت و حوادثي كه در انتظار اميرالمؤمنين عليه السلام بود.

28- اخبار مربوط به آينده كوفه و اين كه حوادث بسيار تندي در كوفه بروز خواهد كرد.

29- اخبار مربوط به مروان بن حكم و فرزندانش، كه امت اسلامي، روز خونيني از آنان خواهد ديد.

30- اخبار مربوط به بني اميه، كه مدتي كوتاه از دنيا بهره مند مي شوند و سپس همه آن چه را كه به دست آورده بودند از دست مي دهند.

31- خبر مردي گمراه در شام كه عربده خواهد كشيد و پرچم هايش را در حومه هاي كوفه نصب خواهد كرد.

32- خبر مغول و اين كه تاخت و تاز و خونريزي ها به راه خواهند انداخت.

33- اخبار شهادت امام حسين عليه السلام از پيامبراكرم صلي الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام در كتب شيعه و سني، مجموعاً فوق تواتر است. كثرت ناقلان اين اخبار در حدّي است كه اگر براي كسي يقين آور نباشد، آن شخص از هيچ خبر متواتري نمي تواند يقين حاصل كند. به عنوان نمونه، منابع اين خبر به شرح زير است:

كامل الزياراة، احقاق الحق، ملحقات احقاق الحق، امالي (شيخ طوسي به نقل از تاريخ الخميس)، بحارالانوار، ينابيع المودة، مودةالقربي، المعجم الكبير طبراني، ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب، الفصول المهمة، ابن صباغ مالكي ج 1، ج 2، مقتل خوارزمي، مقتل عوالم، خصائص كبري سيوطي، كفاية الطالب، گنجي شافعي، مجمع الزوائد هيثمي، كنزالعمال مولي علي هندي، ارشاد مفيد، البداية والنهاية ابن كثير، مُسند احمد بن حنبل، ج 1، تاريخ اعثم كوفي، قاموس الرجال، ج 1، لهوف سيد بن طاووس، كشف الغمّه ج 2، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفي، طبقات ابن سعد، صواعق ابن حجر عسقلاني، ذخائرالعقبي، تذكرةالخواص، اُسدالغابه، نورالابصار شبلنجي، الاخبارالطوال دينوري، حياةالحيوان ج 1، السيرةالنبوية ابن هشام ج 3، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 2.

در اين نظريه (شهادت امام حسين عليه السلام) دو سؤال وجود دارد:

سؤال يكم - آيا با علم به كشته شدن در يك حادثه، تصميم و اقدام براي ورود به آن حادثه مشروع است؟ كساني كه فرقي ميان اشخاص و ميان حوادث نمي گذارند، و براي آنان مرگ و كشته شدن معمولي و شهادت در راه دفاع از جان ها و ارزش هاي ضروريِ حيات مادي و معنوي يكسان است، مي گويند: به اين جهت كه زندگي، مطلوب مطلق در عرصه هستي است، و هيچ مطلوبي به درجه زندگي نمي رسد، لذا با وجود علم به كشته شدن در يك حادثه، اقدام به ورود در آن حادثه، از ديدگاه عقل و شرع ممنوع است. حتي با توجه به اهميت فوق العاده حيات گفته مي شود: اقدام به يك عمل با احتمال خطر مرگ نيز نامشروع است، چه رسد با يقين به مرگ. پاسخ اين سؤال، با شناخت صحيح معناي زندگي در اين قضيه كه «زندگي، مطلوب مطلق در عرصه هستي است» روشن مي شود:

معناي زندگي، كه مطلوب مطلق در عرصه هستي است، چيست؟ اگر منظور از «زندگي»، خوردن و آشاميدن و اشباع غرايزِ طبيعيِ محض باشد، ترديدي نيست براي كساني كه حقيقت زندگي را با توجه به عظمت ها و امتيازات معنوي و كمالات روحاني، كه بهترين دليل براي جاودانگي حيات مي باشند، درنظر مي گيرند، نه تنها آن زندگي طبيعي حيواني مطلق نيست، بلكه با آن همه ناگواري ها و محروميت ها و محدوديت هايي كه اين زندگي را در خود غوطه ور ساخته است، تلخ و ادامه آن مستند به يك نوع اضطراري است كه ناشي از استحكام بنياد زندگي است. نه اين كه اين پديده ذاتاً و به طور مطلق، مطلوب است. آن همه خودكشي ها و آرزوي جدّي مرگ در هنگام هجوم ناملايماتِ غيرقابل تحمل كه در طول تاريخ در همه اقوام و ملل به فراواني ديده مي شود، يكي از روشن ترين دلايل عدم مطلوبيّتِ مطلقِ زندگيِ طبيعيِ حيواني است.

اگر منظور از زندگي در قضيه مزبور، همان «حيات معقول» (حيات طيّبه)، (حيات مستند به دليل و برهان يعني بيّنه)، (حياتي كه از آنِ خدا و براي خدا در جريان قرار مي گيرد) [8] باشد، نه تنها آن زندگي طبيعي حيواني، مطلوب مطلق نيست، بلكه مزاحم «حيات معقول» است كه شايستگيِ وصول به جاذبيت شعاع ربوبي دارد. البته كسي كه از «حيات معقول» و حيات مستند به خدا اطلاعي ندارد، و يا با داشتن اطلاع، به علت سست عنصري و پيروي از خواسته هاي حيواني، از آن زندگي اعلاي انساني خود را محروم ساخته است، همان زندگي طبيعي حيواني را بالاترين آرمان تلقي مي كند و همه توانايي هاي خود را در ادامه آن زندگي به كار مي بندد.

خلاصه، براي كسي كه زندگي را به معناي «حيات معقول» مي داند كه از حكمت و عنايتِ ازليِ خداوندي سرچشمه گرفته و تا پيشگاه خداوندي كشيده مي شود، زندگي طبيعي محض يك وسيله مناسب براي وصول به آن «حيات معقول» است كه شخص آگاه در راه به دست آوردن آن، حاضر است صدها بار دست از آن زندگي طبيعيِ محض بردارد. اين احساسِ باعظمت را در شب عاشورا، در ياران فداكار و آگاه امام حسين عليه السلام همگان نقل كرده اند. اگر كسي به خود اجازه دهد كه عظمت فداكاري و كشته شدن در راه جهاد و دفاع از جان ها و حيثيت و شرافت و آزادي معقول و دفاع از ارزش هاي والاي انساني را مورد ترديد قرار دهد، ما هيچ سخني براي گفتن به اين گونه سفسطه بازانِ خودكامه نداريم. روي سخن ما با كساني است كه براي حيات بشري، فوق خوردن و خوابيدن و اشباع شهوات و فوق حركت بر مبناي «من هدف و ديگران وسيله»، به معنايي والا معتقدند. بديهي است كه دفاع و جهاد، يعني حركت در مرز زندگي و مرگ. شما اگر سخنان پيشتازان قافله انسانيت و رشديافتگانِ نوع بشري را مورد مطالعه و تحقيق قرار بدهيد، خواهيد ديد كه اين كمال يافتگان، مرگ را بر زندگي ذلّت بار و محدود و غوطه ور در جنب و جوش حيواني، چنان ترجيح مي دهند كه حيات را بر مرگ؛ زيرا زندگيِ پست از نظر آنان، بدتر از مرگ است. از جمله سخنان امام حسين عليه السلام در ذي حُسُم رو به كوفه چنين است:

فَاِنّي لا اَرَي الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَة وَلاَ الْحَياةَ مَعَ الظّالِمينَ اِلاّ بَرَما [9] .

«من مرگ را جز سعادت، و زندگي با ستمكاران را جز دلتنگي و اضطراب و ملالت نمي بينم.»

فرهنگ ادبيِ اقوام و ملل دنيا، به طور فراوان، اين حقيقت را گوشزد كرده اند كه:

مرگ سرخ به از زندگي ننگين است.

حقيقت اين است كه مشاهده يك حقيقت اعلا در زندگي، اين زندگي را قابل تحمل و تفسير و توجيه مي كند:



ما را به ميزبانيِ صيّاد الفتي است

ورنه به نيم ناله قفس مي توان شكست



همه مي دانيم كه:



روزگار و چرخ و انجم سربه سر بازيستي

گرنه اين روزِ درازِ دهر را فرداستي



بنابراين، تنها اعتقاد به ابديت و حكمت عاليه وجود است كه بازي بودن روزگار و چرخ و انجم را منتفي مي كند. [10] با اين دريافت صحيح و منطقي است كه انسان هاي شريف و با فضيلت و آگاه، پاسخ براي سؤالات شش گانه (من كيستم؟ از كجا آمده ام؟ به كجا آمده ام؟ با كيستم؟ براي چه آمده ام؟ به كجا مي روم؟) را آماده مي كنند و از «حيات معقول» برخوردار مي شوند.

سؤال دوم - علم به كشته شدن در يك حادثه، چگونه مي تواند با فعاليت و انديشه هاي مربوط به زندگي و رسيدن به هدف در آن حادثه سازگار باشد؟ يعني كسي كه مي داند در يك حادثه كشته خواهد شد، چگونه مي تواند با هدف گيري و انديشه وصول به هدف از آن حادثه، فعاليت نمايد و بينديشد! حال، فرض اين است كه حضرت امام حسين عليه السلام مي دانست كه در واقعه كربلا شهيد خواهد شد. با اين فرض، چگونه به قصد وصول به هدف كه اقامه حكومت عادله در جامعه اسلامي بود، از جايگاه سكونت خود كه مدينه بود، حركت كرد و با كمال دقت، به انتخاب وسايل و توجه به نامه هاي دعوتي كه از كوفه براي او رسيده بود، و فرستادن حضرت مسلم بن عقيل پيش از خود براي آماده كردن زمينه و تنظيم دقيق امور نظامي، با سپاه 72 نفري در روز عاشورا و غير ذلك، پرداخت؟ براي حل اين مسأله، بايد يك بررسي اجمالي درباره درك انسان ها در ارتباط با زندگي و مرگ داشته باشيم. ما در اين مبحث، مطالبي را مطرح مي كنيم كه ممكن است در حل مسأله علمِ امام به شهادتِ خود، مفيد باشد.


پاورقي

[1] سوره جن، آيات 26 و 27.

[2] ر.ک: تفسير الميزان، علامه طباطبايي‏ رحمه الله، تفسير دو آيه مذکور در سوره جن.

[3] دلائل النبوّه، ص 202 - الجامع الصغير، جلال‏الدين سيوطي، ج 1، ص 12 و نقل از حلية الاولياء.

[4] ر.ک: ترجمه و تفسير نهج‏البلاغه، محمدتقي جعفري، ج 16، صص 299 - 294.

[5] حسن ‏ بن علي‏الناصر و حسن‏ بن زيد ملقب به داعي.

[6] محمد بن عبداللَّه المحض.

[7] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 7، صص 50 - 47.

[8] اصطلاح «حيات معقول» مأخوذ از سه توصيف درباره حيات حقيقي است که در قرآن مجيد آمده است:

توصيف يکم - مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة، (هرکس از صنف مرد يا زن عمل صالح انجام بدهد، در حالي که باايمان است، او را با حيات طيبه احيا مي‏کنيم).[سوره نحل، آيه 97]

توصيف دوم - لِيَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة، (تا آنان که هلاک مي‏شوند هلاک آنان و آنان که توفيق حيات «حقيقي» مي‏يابند، حيات آنان مستند بر دليل روشن گردد).[سوره انفال، آيه 42]

توصيف سوم - قُلْ اِنَّ صَلوتي وَ نُسُکي وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين. (به آنان بگو نماز و عبادات و زندگي ومرگ من، از آنِ خداوند، پروردگار عالميان است).[سوره انعام، آيه 162].

[9] نفس المهموم، ص 116.

[10] اين حقيقتي است که دانشمندان آگاه و خردمند شرق و غرب در آن اتفاق‏نظر دارند. به‏عنوان نمونه، سانتهيلر در مقدمه کتاب اخلاق نيکوماکوس ارسطو صريحاً مي‏گويد:

«اگر ابديتي پشت سر اين دنيا پذيرفته نشود، اين زندگاني معمايي ناگشودني خواهد ماند.»

آناتول فرانس در کتاب باغ اپيکور ص 31 مي‏گويد:

«قدرت و نيکوکاري اديان است که به آدمي علت وجود و عواقب کار را تعليم مي‏دهد. وقتي که ما اصول عقايدِ فلسفه الهي را طرد نماييم - چنان که تقريباً ما همه در اين عصرِ علم و آزادي چنين فکر مي‏کنيم - وسيله ديگري باقي نمي‏ماند که بدانيم چرا به دنيا آمده‏ايم و به چه کار به اين جهان قدم گذاشته‏ايم. راز سرنوشت، جملگي ما را در اسرار نيرومند خود احاطه کرده است، و واقعاً بايد به هيچ چيز نينديشيم تا ابهام غم‏انگيز زندگي را احساس نکنيم. و در جهالت مطلق از علت وجوديِ ماست که ريشه غم و اندوه ما وجود دارد. آلام جسمي و روحي، شکنجه‏هاي روح و احساسات و خوشبختي سفلگان، نکبت و ادبار درستکاران، همه اين‏ها باز قابل تحمل مي‏شد چنان‏چه به فلسفه آن‏ها پي مي‏برديم و به يک مشيّت الهي معتقد بوديم. شخص مؤمن از شکنجه‏ها و عذاب‏هاي روحيِ خود لذت مي‏برد و بيدادگري‏ها و سختگيري‏هايي که دشمنانش نسبت به او روا مي‏دارند [البته در مواردي که توانايي دفاع از خويشتن را نداشته باشد]، برايش دلچسب و گوارا جلوه مي‏کند. حتي خطاها و گناهاني که از او سر مي‏زند، از وي سلب اميد نمي‏کند، اما در دنيايي که هرگونه شعله ايمان خاموش شد، حتي درد و مرض هم معناي خود را از دست داده و ديگر به جز شوخي‏هاي زشت و مسخرگي‏هاي شومي تلقي نمي‏شود.».