بازگشت

پيشنهاد محمد بن حنفيه به امام حسين


پيشنهاد محمد بن حنفيه به امام حسين عليه السلام كه اگر نتوانست در مكه و يا يمن استقرار يابد، در يك شهر سكونت نكند بلكه دائماً تغيير محل دهد و از اين شهر به آن شهر حركت نمايد، يا بيابان ها را درنَوَردد... اين جريان حس كنجكاوي مردم را بيدار مي نمايد و امتناع آن حضرت را از بيعت با يزيد اثبات مي كند.

با اين جريان، فريبكاري هاي يزيد و يزيديان براي مردم آشكار مي شود و مردم جامعه از آن چه كه در پشت پرده مي گذرد، مطلع مي شوند. در روايتي كه بعداً نقل خواهيم كرد، آمده است كه امام حسين عليه السلام به محمد بن حنفيه فرمود: من آماده حركت با برادرانم و برادرزادگانم و شيعيانم شده ام و تو در مدينه اقامت كن و مسائل روز را زيرنظر بگير و از من مخفي مدار... از اين جا معلوم مي شود كه احتمالاً محمد نيز پيشنهاد حركت با حسين عليه السلام را نموده بود، ولي آن حضرت مانع شد.

مجلسي نقل مي كند:

«در يكي از شب هايي كه امام حسين عليه السلام پس از گفت وگو با وليد بن عتبه در مدينه بود و هنوز به طرف مكه حركت نكرده بود، از منزل خود بيرون آمد و به طرف قبر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله رفت و چنين گفت: درود بر تو اي رسول خدا، من حسين بن فاطمه هستم، بچه تو، بچه دختر تو و همان سبط (نوه) تو هستم كه در ميان اُمّت خود گذاشتي. اي پيامبر خدا، شاهد باش كه آنان مرا خوار كردند و ضايع نمودند و حق مرا مراعات ننمودند و اين است شكايت من به تو، تا آن گاه كه به ديدارت برسم. سپس براي قيام برخاست و به ركوع و سجود متوالي پرداخت. وليد كسي را به منزل امام حسين عليه السلام فرستاد، تا ببيند آيا آن حضرت از مدينه خارج شده است يا نه؟ حضرت از مدينه بيرون رفته بود.وليد شكر خدا را كرد كه دستش به خون حسين آلوده نشد. امام حسين عليه السلام شب دوم بار ديگر به طرف قبر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله رفت. نمازها خواند و هنگامي كه فارغ گشت، دست به نيايش برداشت و عرض كرد:

خداوندا، اين است قبر پيامبر تو محمد صلي الله عليه وآله و من فرزندِ دخترِ پيامبر تو هستم. اكنون مي داني آن چه را كه براي من پيش آمده است. خداوندا، من نيكي ها را دوست مي دارم و از بدي ها متنفرم و آن ها را طرد مي نمايم. من از تو اي خداوند ذوالجلال والاكرام، به حقِّ اين قبر و آن كسي كه در اين جا آرميده است، مسألت مي دارم، آن چه را كه رضاي تو و رسولت در آن است، براي من برگزين.

تا صبحگاه نزديك شد و حالت رؤيا به آن حضرت دست داد. در آن حال، پيامبر را با دسته اي از فرشتگان كه از راست و چپ و پيش رو پيامبر را در ميان گرفته بودند، ديد.پيامبر، حسين عليه السلام را به سينه چسبانيد و پيشاني او را بوسيد و فرمود:

اي محبوب من، اي حسين، به همين نزديكي تو را به خون خود آغشته مي بينم كه در زمين كربلا به وسيله جمعي از امت من در حال تشنگي كشته مي شوي و آنان با ارتكاب چنين جنايتي در روز قيامت، اميد شفاعت از من دارند. خداوند شفاعت مرا نصيب آنان نخواهد كرد. اي محبوب من، اي حسين، پدر و مادر و برادرت نزد من آمده اند و اشتياق ديدار تو را دارند. و براي تو درجاتي در بهشت است كه بدون شهادت به آن ها نايل نخواهي شد...

امام حسين عليه السلام آماده حركت از مدينه شد و در تاريكي شب، سرِ قبر مادر و سپس سرِ قبر برادرش رفت و آن دو را نيز وداع نمود.» [1] .

حضور امام حسين عليه السلام بر سر قبر پيامبر در دو شب متوالي، به اضافه زيارت قبر آن بزرگوار، تلاش نهايي بود براي كشف نهاييِ حقيقتِ آن حادثه و آن تكليف برين كه مي بايست براي انجام آن آماده شود. در روايت مجلسي چنين آمده است: امام حسين عليه السلام پس از زيارت قبر پيامبر و حضرت فاطمه و امام حسن عليهم السلام كه آماده حركت از مدينه شده بود، برادرش محمد بن حنفيه را ملاقات كرد و ميان آن دو، گفت وگويي كه نقل كرديم اتفاق افتاد. در پايان اين گفت وگو، امام حسين عليه السلام فرمود:

«من تصميم گرفتم با برادران و برادرزادگان و شيعيانم به مكه بروم. تصميم من تصميم آن ها و رأي من رأي آن هاست. اما تو اي برادرم، ملزم به حركت نيستي، تو در مدينه بمان و از طرف من ناظر كارهاي آنان (كارگزاران يزيد) باش و چيزي از آنان را از من مخفي مدار.» [2] .

سپس اين وصيت را به برادرش محمد بن حنفيه نوشت:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اين است وصيتي كه حسين بن علي بن ابي طالب به برادرش محمد معروف به محمد بن حنفيه مي نمايد:

حسين شهادت مي دهد به اين كه هيچ معبودي جز خداوند يگانه وجود ندارد و اوست خداوند يكتا و بي شريك، و شهادت مي دهد كه محمد صلي الله عليه وآله بنده و فرستاده اوست. از طرف حق و برحق آمده است و به اين كه بهشت و دوزخ حق است. و آمدن روز قيامت قطعي است و ترديدي در آن نيست و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد. و من (حسين بن علي) نه براي برپا كردن شرّ و فساد و اخلال گري برخاسته ام و نه براي افساد و ظلم. جز اين نيست كه قيام كرده ام براي اصلاح امت جدّم (محمد صلي الله عليه وآله). مي خواهم امر به معروف (خير و صلاح و سعادت مردم) و نهي از پليدي ها نمايم و با روش جدّ و پدرم علي بن ابي طالب در ميان مردم رفتار كنم. پس هر كس مرا بر مبناي حق بپذيرد، خداست كه سزاوار حق است و هركس اين حركت و قيامِ مرا نپذيرد، من تحمل خواهم كرد تا خداوند ميان من و اين قوم حكم كند و او بهترين حاكمان است. اي برادر، اين است وصيت من به تو، و براي من توفيقي جز از طرف خدا نيست.»

سپس نامه را امضا فرموده و به برادرش محمد داد و در هنگام شب از مدينه خارج شد.» [3] .

اين وصيت، مانع بروز هرگونه اتهام ناروا و پوشاندن حقيقتي بود كه حسين عليه السلام آن را هدف گيري نموده و براي فداكاري در راه آن، از همه دنيا و حتي زندگي خود صرف نظر كرده و راه دشت ها و بيابان ها را پيش گرفته بود. از آن جهت كه نيرنگ بازي ها و نفاق و پايمال كردن واضح ترين حقوق انساني، از مختصات سياست بازي هاي ماكياولي است كه وسيله و ابزار كار اين گونه سلطه گران است، بنابراين، طبيعي بود كه براي خاموش كردن توفاني كه شهادت حسين در جوامع مسلمين برپا مي كرد، يزيد و يزيديان با اشاعه هرگونه خلاف واقع، هدف الهي امام حسين عليه السلام را بپوشانند و اين نتيجه را بگيرند كه حسين براي به دست آوردن زمامداري حركت و قيام كرد و كشته شد! لذا، آن بزرگوار تا آن جا كه مي توانست، با سخنان دلپذير و ملكوتيِ خود، هدف از حركت و قيام خويش را مكرراً ابراز مي كرد. در اين مورد كه به شكل وصيت به برادرش كتباً مطرح فرمود، با بيان شهادتين و اقرار به حق بودن بهشت و دوزخ و قيامت و ابديت، اعتقاد به همه اصول عقايد اسلامي را صريحاً بيان فرمود كه فردا جايي براي كمترين افترا و بهتان درباره قيام الهيِ او نمانَد. آن گاه هدف اعلاي خويش را از نهضت عظيمي كه در پيش داشت، با كمال وضوح گوشزد فرمود:

«من حسين بن علي بزرگ شده در دامان پيغمبر و تربيت شده در مكتب پدرم علي بن ابي طالب عليه السلام، با اين قيام، براي ايجاد شرّ و فساد و اخلالگري برنخاسته ام. من در خانداني نشو و نما كرده ام كه تجلّي گاه عدالت و حق و ديگر اصول ارزش هاي انساني بوده است. من براي تحكيم ارزش ها و محو پليدي ها و ستمگري ها و حق كشي ها حركت كرده ام. من براي اقامه دينِ همان برگزيده خداوندي، محمد بن عبداللَّه صلي الله عليه وآله حركت كرده ام كه فرمود: اگر آفتاب را در يك دستم بگذاريد و ماه را در دست ديگرم (اگر همه دنيا را به من بدهيد) كه دست از تبليغ و اشاعه اين دين بردارم، دست برنخواهم داشت. اين است هدف من و اين است رفتار من. براي وصول به اين هدف، از هيچ سعي و كوشش و فداكاري دريغ نخواهم ورزيد. آن چه كه مرا وادار به اين حركت كرده است، حق است. در راه وصول به حق، از هيچ ناگواري و مصيبتي نخواهم گريخت. نابودي حقيقي در دور افتادن از حق و عدم حمايت از آن است، نه پيوستن به حق و دريافتن آن و حمايت از آن. كسي كه قدم در چنين راهي بردارد، نه تنها از سنگلاخ بودن راه هراسي به خود راه نمي دهد، بلكه پيروزي را در قطعه قطعه شدن در اين راه مي بيند كه مسيرِ منزلگهِ مقدسِ پاكانِ اولاد آدم است.»

امام حسين عليه السلام به سوي مكه حركت مي كند.

«هنگامي كه حسين عليه السلام از مدينه خارج شد و به طرف مكه حركت كرد، عبداللَّه بن مطيع او را ملاقات كرد و گفت: فدايت گردم به كجا مي روي؟

آن حضرت فرمود: فعلاً مقصد من مكه است و سپس از خداوند براي تعيين تكليف بعدي، طلب خير خواهم كرد.

عبداللَّه گفت: خداوند براي تو خير پيش بياورد و ما را فداي تو گرداند. اگر به مكه رسيدي، بپرهيز از اين كه به كوفه نزديك شوي، زيرا كوفه شهري شوم است. پدرت در آن جا كشته شد و برادرت در آن شهر، بي كس و ياور ماند و ضربتي غافلگيرانه به او وارد كردند كه نزديك بود او را به شهادت برساند. در حرم خدا اقامت فرما، تو سرور عرب هستي. مردم حجاز با وجود تو، زير فرمان هيچ احدي نمي روند و همه مردم از هر سو به طرف تو و براي اطاعت از تو حركت خواهند كرد. خاندانم فداي تو باد، از حرم الهي (مكه) خارج مشو. سوگند به خدا، اگر به شهادت برسي، همه ما بعد از تو برده خواهيم شد.» [4] .

عبداللَّه بن مطيع از شخصيت هاي آن دوران، دو بار از خدا مي خواهد تا او را فداي امام حسين عليه السلام گرداند. مي گويد: «تو سرور عرب هستي». بديهي است كه منظور، سيادت و سروري آن حضرت بر همه مسلمانان است. تعبير عرب از آن جهت بوده است كه اسلام كه باني آن خاتم الانبيا صلي الله عليه وآله بوده است، به وسيله عرب در عربستان بروز نموده و سپس به جوامع ديگر گسترش يافته است، زيرا همان طور كه تعبيرات پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام و همه شخصيت هاي جوامع اسلامي - اعم از عرب و غير عرب - درباره حسين عليه السلام نشان مي دهد، [5] حسين عليه السلام شايسته ترين فرد براي مديريتِ جوامعِ مسلمين بود. اين جمله را نمي توان از چند جمله عبداللَّه بن مطيع در بالا نيز استفاده كرد:

«مردم حجاز با وجود تو، زير فرمان هيچ احدي نمي روند و همه مردم از هرسو به طرف تو حركت خواهند كرد.»

شيخ مفيد رحمه الله بنا به نقل مرحوم محدث قمي از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:

«پس از آن كه امام حسين عليه السلام تصميم به حركت به مكه گرفت، گروهي از فرشتگان و گروهي از اجنّه، پيشنهاد ياري به آن حضرت دادند و آن حضرت پيشنهاد آن ها را نپذيرفت.» [6] .

امكان وقوع ياري از موجودات غيبي را مي توانيم در قرآن مجيد مشاهده كنيم، از آن جمله: [7] .

اِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلينَ. بَلي إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمين [8] .

«هنگامي كه به مؤمنان مي گفتي آيا براي شما كفايت نمي كند كه پروردگار شما با سه هزارملائكه، شمارا ياري كند. بلي، اگر صبر كنيد و تقوا بورزيد، به زودي خداوند شما را با پنج هزار ملائكه نشان دار ياري خواهد كرد.»

هم چنين، در «سوره توبه، آيه 40» چنين آمده است:

... فَاَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلَيْهِ وَ اَيَّدَهُ بِجُنوُدٍ لَمْ تَرَوْها...

«... پس خداوند آرامش خود را برپيامبر فرود آورد و او را به وسيله لشكرياني كه آن ها را نديده ايد، تأييد فرمود...»

از جمله قضاياي معروفي كه بي نظير بودن شخصيت حسين عليه السلام را اثبات مي كند، اين است كه هنگامي كه آن حضرت در راه كوفه، دو نفر را مي بيند كه از طرف كوفه مي آيند، كساني را مي فرستد كه وضع كوفه را از آنان بپرسند. آن دو نفر چنين پاسخ مي دهند كه ما مردم را در حالي پشت سر گذاشتيم كه دل هايشان با حسين بود و شمشيرهايشان براي قتل او آماده شده بود.

آري، همه ما مي دانيم كه سياست گرگ صفتانِ روباه منش همين است كه به سادگي مي توانند مغزهاي مردم جامعه را مشوّش نمايند، به طوري كه شمشير به دست آنان دهند و آنان را بر خلاف تمايلات جدّيِ قلبي كه دارند، رهسپار كارزار با كسي نمايند كه محبوب دل هاي آنان است!


پاورقي

[1] نفس المهموم، صص 43 و 44.

[2] همان مأخذ.

[3] همان مأخذ، ص 45.

[4] الکامل في‏التاريخ، ابن اثير، ج 4، صص 19 و 20.

[5] ا بن خلدون در مقدمه تاريخ، صص 216 و 217 مي‏گويد:

«حسين‏ عليه السلام در اين که يقين داشت شايسته‏ترين شخصيت براي حکومت است درست فکر مي‏کرد، ولي در اين که فکر مي‏کرد مي‏تواند با يزيد مقابله کند به خطا رفته بود.»

ا بن خلدون به اضافه اين که در فصل 53 از مقدمه، اطلاع ائمه‏عليهم السلام را از غيب مي‏پذيرد، از هدف امام حسين‏ عليه السلام بر مبناي احدي‏الحسنيين غفلت مي‏ورزد.

[6] الکامل في‏التاريخ، ابن اثير، ج 4، صص 19 و 20.

[7] نفس المهموم، محدث قمي، ص 46.

[8] سوره آل عمران، آيات 124 و 125.