بازگشت

امام حسين هيچ كس را براي حركتي كه در پيش داشت مجبور نفرمود


در روزگارِ ما، شايد اين حقيقت كه فرزندان و برادران و برادرزادگان و عمده ترين افراد خاندان يك انسان كه مانند حلقه هاي متصل به حلقه وجود او هستند، و عناصر شخصيتِ طبيعيِ او را تشكيل مي دهند، براي مردم قابل تصور نباشد. اين يك پديده طبيعي است كه زندگي ماشينيِ ضد حيات پيش آورده است و هيچ چاره اي هم براي بازگرداندن آدميان به اصل اوّلي ارتباطِ طبيعيِ معقولِ وجودِ آنان با يكديگر مشاهده نمي شود. مگر اين كه گردانندگان فن آوريِ امروز، از خواب سنگين ثروت پرستي و سلطه گري بيدار شوند و بار ديگر، انسان را با جان و روان و شخصيت و روح و ارزش هايي كه دارد، مورد توجه قرار دهند و هويت او را به خودش برگردانند. بي علت نيست كه صاحب نظران جامعه شناسي، دوراني را كه ما در آن زندگي مي كنيم، «دوران بيگانگي انسان ها از يكديگر» كه بيماريِ «از خود بيگانگي» را نتيجه داده است، نامگذاري كرده اند. در ارتباط طبيعي و معقول كه ميان مجموعه اي از انسان ها وجود دارد، هراندازه شخصيت فردي از آن مجموعه باعظمت تر باشد، جوشش ارتباطِ مزبور شديدتر مي شود و چه شخصيتي با عظمت تر از امام حسين عليه السلام كه افراد دودمانش مانند برادران و برادرزادگان و ديگر افراد برجسته خاندان وي، زندگي خود را پس از شهادت مظلومانه او، ننگ ابدي تلقي مي كردند. تاريخ آن دوران به وضوح نشان مي دهد كه نه تنها خويشاوندان نزديك امام حسين عليه السلام زندگي پس از شهادت او را ننگ ابدي مي دانستند، بلكه گروهي از شخصيت هاي برجسته آن زمان كه توّابين ناميده مي شدند، مانند سليمان بن صُرَد خزاعي [كه از صحابه پيامبر بود] و مسيّب بن نجبه فزاري [از اصحاب علي بن ابي طالب عليه السلام] و عبداللَّه بن سعيد ازدي و عبداللَّه بن وال تميمي و رفاعة بن شداد بجلي براي شستن ننگ و عاري كه از ياري نكردنِ امام حسين عليه السلام آنان را در خود فرو برد، تا پاي جان قيام جدي كردند و به استقبال كشته شدن رفتند.

در سخنان سليمان بن صرد چنين آمده است كه خطاب به جمع توّابين گفت:

«مانند بني اسرائيل باشيد كه پيامبرشان چنين گفت: شما با گوساله پرستي به خويشتن ظلم كرديد، به سوي خدا توبه كنيد و خودتان(نفْس تان) را بكشيد. [فَتُوبُوا اِلي بارِئِكُمْ وَاقْتُلُوا اَنْفُسَكُم] [1] .

خالد بن نفيل گفت:

«سوگند به خدا، اگر مي دانستم خودكشي مرا از گناهم نجات مي دهد، خود را مي كشتم.» [2] .

با توجه به اين علاقه شديد و جوش و خروش جدّي براي حمايت و دفاع از امام حسين عليه السلام - اگر حادثه نينوا براي آنان كاملاً روشن بود - قطعاً همه آنان بدون احساس اجبار حركت مي كردند و به ياري آن حضرت مي شتافتند.

بنابراين، حركت فرزندان و برادران و برادرزادگان و مهمترين افراد دودمانِ آن شهيدِ راهِ حق و حقيقت، با كمال اختيار صورت گرفته است. البته اين احتمال مي رود كه محمد بن حنفيه هم مانند ديگر برادران حسين عليه السلام آماده حركت شده بود، ولي خود آن حضرت شايد دستور داده باشد كه تو در مدينه بمان. اين حقيقت كه امام حسين عليه السلام هيچ كسي را مجبور نكرد، از اين نامه كه امام صادق عليه السلام از آن حضرت نقل فرموده است، روشن مي شود.

حمزة بن حمران مي گويد: در خدمت امام صادق عليه السلام صحبت از خروج امام حسين عليه السلام از مدينه و عدم همراهي محمدبن حنفيه بود. آن حضرت فرمود: وقتي كه امام حسين عليه السلام تصميم به خروج گرفت، كاغذي خواست و در آن چنين نوشت:

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

من الحسين بن علي بن ابيطالب الي بني هاشم. اما بعد فانه من لحق بي منكم استشهد و من تخلف عني لم يدرك (يبلغ) الفتح والسلام [3] .

«اين نامه از حسين بن علي بن ابي طالب است به بني هاشم. بعد از حمد و درود، هر كس از شما به من ملحق شد، به شهادت نايل خواهد گشت و هركس از من تخلف نمود، به مقام پيروزي نخواهد رسيد. والسلام.»

درود خداوندي بر تو اي شهيد راهِ حق و حقيقت. چه پيروزي با عظمت تر از آن كه تو به آن رسيدي. تو با آن نهضت و قيام خونينت كه با نظر به اسباب و وسايل ظاهري و با توجه به معناي معمولي شكست و پيروزي، جز شكست ظاهري نمودي نداشت، اسلام را احيا نمودي و از شرف و كرامت و حيثيت ذاتي انسان ها دفاع كردي. اگر خودكامگانِ خودمحور و جهان خوارانِ ضد وجدان و فطرت، از باز كردن اسرار نهضت و قيامِ تو جلوگيري نمي كردند، امروز تاريخ بشري مسير تحوّل تكاملي را درپيش مي گرفت.

افسوس كه جغدهاي ويرانه نشين، اطلاعي از همّت و اوجِ پروازِ بازان ندارند و از درك بي اعتناييِ اين بلندپروازان به آن خرابه هايي كه آن پست فطرتان به آن ها عشق مي ورزند، ناتوانند.

افسوس كه تفهيم كار خورشيدِ جهان افروز به خفّاشان ظلمت باز، كاري است امكان ناپذير.

افسوس كه آن نابخردانِ نابكار، نمي دانند كه با مخفي ساختن فداكاريِ حيات بخشِ حسين عليه السلام خيانت به خود روا مي دارند و جنايت به ارواح ديگران.

آنان با تماميِ جهالتِ آميخته با پستي ها و رذالت ها، مي خواهند با گردوغبارهايي برخاسته از هوي و هوس هايشان، چهره آفتابِ عالمتاب را بپوشانند! آنان گمان مي برند كه مي توانند حق و حقيقت را با تخيلات مغزهاي بيمارشان بپوشانند و حسين عليه السلام را از خلوت سراي دل هاي پاكان اولاد آدم كه با نور خداوندي روشن مي شود، بيرون كنند! چه عذابي تلخ تر از آن جهالت و پستي ها، و چه كيفري سخت تر از آن بيماريِ مغزي كه انسان را به مبارزه با خويشتن وادار نمايد!


پاورقي

[1] سوره بقره، آيه 54.

[2] نفس المهموم، ص 357.

[3] مرحوم محدث قمي اين نامه را از محمد بن يعقوب کليني در کتاب وسائل از حمزة بن حمران نقل کرده است.