بازگشت

كشتگاه بزرگ تاريخ همواره بهار و خزاني داشته است


كشتگاه بسيار پرمعني و باردار تاريخ، همواره از بهارها و خزان هايي عبور مي كند. واقعيت چنين است، اما حكمت و مشيّت خداوندي چيست كه جريان تاريخ چنين باشد؟ داستاني ديگر است كه شايد شمّه اي از آن در اين كتاب بازگو شود. يعني تاريخي كه ما پشت سر گذاشته ايم، فراز و نشيب هايي ديده است، بهارهايي ديده است و خزان هايي، مخصوصاً با نظر به فرو رفتن انسان ها در ظلمت جهل و تيره روزي و بروز مكتب ها و معتقداتِ نجات بخش و تمدّن ها و فرهنگ هاي روشنگر. اين كه چرا جريان تاريخ چنين بوده است، نيازمند انديشه ها و احساس هاي برين است.

شايد [البته نه به طور يقين] همان حكمت را دارد كه زندگي فردي و وضع رواني ما چنين است:



اي برادر عقل يك دم با خود آر

دم به دم در تو خزان است و بهار



يعني اگر اندوه ها درون ما را تصفيه نكند، شادي ها به ما لذت نمي بخشد. همان گونه كه درد، موجب تمركز قواي دماغي مي گردد و انسان بيدار به ارزشيابي هاي مفيد در زندگي مي انديشد، فترت ها و خلأهاي ايدئولوژيك و شخصيت هاي وارسته نيز، مردم آگاه و هشيار را به جست وجو و تلاش براي تحريك تاريخ به سوي عظمت ها و ارزش ها وادار مي نمايد.

خلاصه، جريان پر فراز و نشيب تاريخ اگرچه رازي عميق در پشت پرده دارد، ولي ما در روي پرده مي توانيم به آن شكل كه گفتيم، استفاده كنيم. البته منظور ما اندوه هاي ويرانگر نيست، بلكه نشيب هاي قانونيِ درونِ آدمي است. حال، وقتي كه مي بينيم تاريخ صدر اسلام حوادثي بس ناگوار و خزان هايي غمگين ارائه مي دهد، براي آن است كه مي خواهد حسين بن علي عليه السلام را وارد عرصه انسانيت كند. همان گونه كه خزان هاي دوران ابراهيم خليل عليه السلام و ماقبل آن، پهنه تاريخ را آماده ديدار انسان ها با آن پيشواي بزرگ مي نمايد، دوران فراعنه آبستن زاييدن دورانِ نوراني موسي بن عمران عليه السلام است و روزگار ممتدِ جاهليت، سعادت جاودانگيِ اسلام را به دنبال دارد. يعني آن خزان ويرانگر، بهاري ابدي در زيربناي حيات ارزشي را به وجود آورد.