بازگشت

جرقه


و جرقه؟ در نتيجه برخورد و اصطكاك به وجود مي آيد و بيش از پاره اي از آتش نيست تا در نتيجه ي شعله بركشيدن، اطراف زمين و محوطه ي خود را گرما دهد، تا در آنها، چمن زارهاي سبز و خرم، گلها و شكوفه ها و سنبله ها برويد، آري- حيات گلي است و شاهكاري- از گلها و شاهكارهاي وجود. در واقع يك جرقه ي جاودان است، كه جهان را به حركت درآورده، و اگر آن را آرامش بربايد تمام هستي را- چون خاكستر- آرامش مي ربايد. رنگ و گرمي از وجود- خوني كه در او جاريست- رخت برمي بندد.

امام حسين عليه السلام در متانت و استحكام روحيش باشكوه است. تمام حوادثي را كه در دوران زندگي داشته، همه را جمع كرده تا از برخورد آنها جرقه اصلي ايجاد شود تا پهلوهاي امت را گرم كند، و آن جرقه، در شب هاي سرد و تاريك، سياه و بي روح، راه خود را طي كند. و او آگاه از گامهاي روزگار، رفت و آمد فصول و شبهاي كوتاه و بلند آمدن روزهايي كه خورشيد آنها را سوزانده است يا پاره هاي ابر آن را خسته كرده است... واقعا بين حيات يك فرد- و يك امت شباهت بسياري وجود دارد- فردي كه در شب سرد نيازمند پيراهني پشمينه است بايد در روز گرم آن را از تن- برآورد- امت هم اينگونه است- لباس حريري كه هنگام فراواني نعمت به تن مي كند و در آن مي خسبد در روزگار شدت و تنگدستي- كه سزاوار نيست. يعني نياز فرد هيچگاه با گردش فصلها- فقط با يك نوع لباس برآورده نمي شود. روزهايي كه در آن آفتاب، سوزان است، يا فصل سرماهاي گزنده، يا بهاران معتدل و لطيف- كه از آن دو اثري نيست، براي هر زماني لباسي مناسب بايد- امت نيز اينگونه است. او فردي بزرگ است، ذات خود را پوشانده تا مرگ او را نپوشاند بنابراين فقط داشتن يك نوع مسؤليت زندگي نياز او را براي بقائي طولاني برآورده نمي كند. او زمان را درمي نوردد تا در آن جاودانه گردد.


امت انسان اجتماعي، نياز به لباسهاي متنوعي از پارچه هاي گوناگون دارد كه در صورت لزوم آنها را بر تن كند و در لحظات ديگر آنها را با لباس مناسب تعويض كند.

تجربه، به امام حسين عليه السلام نشان داده كه امت انس بيشتر را، به فرزندي پيدا مي كند كه براي او دوكهاي جديد مي آورد تا كار بافتن را براي او توسعه دهد و نخهاي متنوعي براي پيراهن او درست كند- و اين همان امتي است كه با پوشيدن لباس احساس بي نيازي مي كند و از آنچه براي پيراهنش گلدوزي شده لذت مي برد و در آينده ي نزديك خواهد شناخت كه در جان و ادراكش، حس و آگاهيش، زراعتي است كه از آن- در هر ساعتي از عمرش- محصول تازه اي كه گرسنگي يا سيري او، نوع آن را انتخاب مي كند به بار مي آيد و در آينده خواهد دانست كه بازگشت به گرستگي از روغن، چرب تر و از حرص و ولع خوردن معتدل تر است.

اين تجربه را ديده بود كه جدّ عظيم او، دوك بزرگ را آورد و آن را با نخهاي سالم و قوي مجهز ساخت و اكنون امت از اين دوك، پيراهنهايش را مي بافد و نيز اين تجربه را ديده كه پدر ارجمندش- دلو را با رنگهاي پاكي و طهارت پر نموده تا لحظه اي كه ذوق امت به رنگي نياز پيدا كند پيراهني را كه پوشيده به صداقت- عدالت، پاكي- امانت و حق، رنگ كند. او برادرش را ديد در حالي كه نقش امامت را ايفا كرد كه همان پيراهنهاي چركين و آغشته به گرد و غبار بغض و كينه طلبي و ثروتهاي دروغين آغشته شده، امام حسن عليه السلام آن را با گذشت و كرامت شستشو داد و با زيور صلح سپيد و درخشنده بياراست و اكنون هر دست پاك دست ديگر را از روي محبت و برادري مي فشرد.

امام حسين عليه السلام- با خود چنين نجوي مي كرد: بار خدايا- اراده ام را محكم و سخت فرما- تا براي امتي كه امت رسول تو و حبيب تو حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است آن چيزي را بدهم كه اموراتش را اصلاح و سامان بخشد تا گامهايش را بر بلندترين افقهاي حيات بگستراند. بار خدايا، مرا موفق بدار كمربند امت را محكم ببندم و مرا نيروي جهش عطا كن تا به او بياموزم- نه با حرف و حركات لب- بلكه با الگويي زنده- كه با رشد و سربلندي در حيات، جامعه را به مجد و عظمت برم، چاپلوسي و تسليم، براي يك لحظه


هم صلاح نيست، و خواري و ذلّت و عقب افتادگي را به دنبال دارد كه آن نيام مرگ است، خاكستري است كه از رنگ و گرمي تهي است، و اين حالت نياز به خروشي دارد تا جرقه ذلّت و خواري را نابود سازد و خود با آن، در تلاقي مجد و رفعت و سربلندي شعله ور شود. آن جرقه اي كه رنجهاي امام حسين عليه السلام در طول 56 سال در ضمير امامت به وجود آورد. اكنون سخن از جهشي جديد مي كند كه در چند روز ديگر انجام مي شود و هيچ دلاوري از دلاوران حماسه ها مانند آن را نشان نداده است. جرقه اي است كه آن را به امت تقديم مي كند تا هر وقت در باتلاقي از باتلاقهاي خواري و مذلت افتاد آن را طلب كند و با آن جرقه، به سوي حيات و جاودانگي خود جهش كند. و براي هميشه آن جوانمرد- امام حسين عليه السلام انقلاب خود را به او يادآوري كند.