بازگشت

مقدمه


درك عمق شفافيت روح استاد بزرگ، نويسنده ي توانا، شاعر منقد و آگاه- سليمان كتاني- كار آسان و سهل الوصولي نيست. روحي كه تماميت دين عيسي و حواريان او را پذيراست حتي دين اسلام و اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نيز در برگرفته است.

چگونه مي توان جنبه هاي اين روح شفاف را كه پر از محبت و لطف است را مود بحث و بررسي قرار داد؟

انسان در برابر اين روح بزرگ و لطيف، با خشوع و اخترام مي ايستد و موضع گيريهاي شجاعانه و نجابت آميز او را در زمينه اديان آسماني تحسين و تكريم مي نمايد.

برخورد اين نابغه ي بزرگ با اديان آسماني بدون انگيزه نبوده بلكه با انگيزه ي تحقيق و همراه با تمام عقل و روحش بوده است.

آري اين ديدگاه آسماني است كه خدايتعالي بين آندو (عيسي و محمد صلي الله عليه و آله و سلم) را جمع نموده بطوري كه سليمان توانسته هر دو را فرا گرفته و در قالب فكري و روحي خود، به دنيايي كه از ايمان گريزان و در پستي هاي حيوانيت غوطه ور است عرضه نمايد.

در شگفتيم جايزه ي ادبي نوبل گاه به كساني كه در حاشيه اجتماع و بطور منفرد زندگي مي كنند داده مي شود، كسانيكه مبدأ و اصالت خود و جامعه ي خود را ناپسند مي شمارند، و از افرادي چون سليمان كتاني جرج جرداق، بولس سلامه و انتوان بارا، نامي برده نمي شود.

دلهايي كه مشتاق حق، آزادي و عدالت اند، دلهايي كه عيسي و خواريون او را در خود جاي داده، دلهايي كه جايگاه محبت و لطف به محمد صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او، ياران او، سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، حجر، كميل، قنبر و ميثم... است. كه بايد بمنظور


تكريم و احترام، مجسمه ي آنان را با طلا ساخته و در شهرها نصب كنند. افرادي كه تكيه گاهشان ايمان و ثبات عقيده بوده است.

سليمان پيش از آنكه نويسنده اي توانا باشد، بمعني تمام كلمه انسان است. من بهنگام ديدار اين مرد كهنسال كه بر عصا تكيه زده بود حتي كلمه اي نخوانده بودم چهره ي خسته و آزرده ي او، نمايانگر گذشت سالهاي سخت و غم انگيز زندگي است كه آن را آبديده كرده است.

آيا امكان دارد در اين ديدار چند ساعته پرده از زواياي جان او برگرفت، مردي كه از ناقوس كليساها و صومعه ها بيرون آمده، و در زواياي محراب ها جا گرفته و پرده گوش را به آواي اذاني كه از مساجد بلند است سپرده.

از نوشته هاي سليمان كه از تفكّرات درحشنده ي او تراويده موضوعهاي زير را خوانده ايم. «علي نبراس و متراس» «فاطمه وتر في غمد» «الامام الحسن الكوثر المهدور» و اين كتاب بي مانند كه در برابر شما خواننده عزيز است.

نمي خواهم شما خواننده ي عزيز را از لذت خواندن اين كتاب محروم كنم، و درباره ي كتاب مطلبي بگويم.

كسي كه اين كتاب را بخواند درمي يابد سلميمان تنها يك نويسنده نيست، او در بيان حق ايثارگر است، قهرمان دفاع از آزادي ستمديدگان و رنجديدگان اين جهان است. سليماني كه مسيحيت را شناخته و به مبدأ آن عشق مي ورزد و به آن پاي بند است، مي داند عيسي نمرده و به دار آويخته نشده، فكر عيسي زنده است و اگر كسي طرفدار او باشد و معتقد به او، از اين موضوع جانبداري نموده و در راه آن با انديشه و قلم مبارزه مي كند.

همچنين است... محمد صلي الله عليه و آله و سلم در حركت خود، امام علي عليه السلام حضرت زهرا عليهاالسلام، امام حسن عليه السلام و سپس نوبت به آن فداكار شهيد، كه خود، خانواده و يارانش را در راه حق فدا نمود.

همانگونه كه عيسي با جسد و روحش به آسمان صعود كرد، امام حسين عليه السلام


در «جامه ي ارغواني» با روحش به آسمان رفت و سرش را بر بلندترين نيزه ها گذارد تا با زندگان مرده دل كه وجدان خود را به ثمن بخس فروخته اند سخن گويد.

و اينست: «امام حسين عليه السلام در جامه ي ارغواني» كه از تفكر و قلم سليمان و نبوغ او تراوش نموده، سليمان، اين نويسنده ي مسيحي در نوشته هايش محمدي، علوي، فاطمي و بالاخره عاشق امام حسن و امام حسين عليهماالسلام تجلي كرده است.

تكريم و تعظيم و تحسين ما بر اين نويسنده نابغه، كه طرفدار حق و آزادي و عدالت است.

پس از بعثت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دشمنان اسلام، براي كشتن آن حضرت، از هيچ كوششي دريغ نكردند ولي الطاف و تأييدات خداي متعال، هميشه حامي و حافظ آنجناب بود و توطئه ها را خنثي مي نمود. بناچار پيامبر عظيم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، پس از سيزده سال فعاليت، مكه، زادگاه خود را بدليل توطئه هاي سران كفر و الحاد، بدستور وحي، شبانه ترك نمود و راهي مدينه شد و پسر عموي فداكار و با وفاي خود علي بن ابي طالب عليه السلام را در بستر خود خواباند، كافران خونخوار وحشي، در آن شب براي كشتن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خانه هجوم بردند، اما او را نيافتند...

با گسترش اسلام، دشمنان سرسخت و بي دينان هرزه براي اجراء برنامه هاي شوم و نيّات پليدشان، رياكارانه به اسلام گرويدند و سعي در نزديك ساختن خود به مركز حكومت كه شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود نمودند، و از هر فرصتي براي كشتن آن پيامبر كريم صلي الله عليه و آله و سلم استفاده مي نمودند. بيش از سيزده بار در مدينه توطئه ي آنان براي كشتن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فاش گرديد. در آخرين حج، پس از آنكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در راه بازگشت به سوي مدينه امام علي بن ابيطالب عليه السلام را بعنوان اميرالمؤمنين و جانشين و وصي خود منصوب فرمود، كينه هاو حسادتها جاهلي آنچنان در عله اي شعله كشيد كه در غدير خم تصميم به قتل پيامبر كريم اسلام گرفتند، اما اين بار هم، مانند توطئه هاي گذشته، نقاب از چهره ي منافقان برافتاد و


رسوا شدند.

پيامبر عظيم اسلام به مدينه رسيد، دسيسه دشمنان اسلام اين بار نتيجه داد و بالاخره آن حضرت را به شهادت رساندند...

منافقان كه از ابتداء درصدد براندازي اسلام و ايمان، انسانيت و كرامت بودند در سقيقه ي بني ساعده، عليرغم بيست و سه سال سفارشهاي اكيد پيامبر كريم اسلام در مورد جانشيني امام علي بن ابيطالب عليه السلام او را كنار گذاردند و با ابوبكر بعنوان جانشين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيعت نمودند.

تاريخ نام دشمنان اسلام و توطئه گران اصلي ترور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در همه موارد ذكر نموده است. يكي از پيشتازان كفر و جاهليت و توطئه، ابوسفيان- رئيس كافران مكه- سرسلسله ي خاندان بني اميه و فرزند حرام او معاويه است. در اينجا لازم است به نقش او در خانواده ي ننگينش به اختصار اشاره نماييم.

ابوسفيان رئيس بت پرستان، فاجران و فاسقان مكه بود. در سال فتح مكه، از ترس حان، رياكارانه اسلام آورد. دشمني او و خاندانش با اسلام زبان زد خاص و عام بود تا آنجا كه پيامبر كريم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

دشمن ترين مردم نسبت به ما «خاندان نبوت» بني اميه است. [1] .

معاويه از زنازادگان بنام دوران خود بود، و لذا هيچگونه سابقه ي فضيلت و امتيازي، اين خاندان پليد، در اسلام ندارند. در پستي و رذالت ابوسفيان و معاويه و يزيد، مطالب بسياري بصورت نثر و نظم در كتب تاريخ آمده است:

محمد بن جرير طبري در كتاب تاريخ خود، والحافظ الكبير البلاذري در كتاب «انسان الاشراف» روايت نموده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

از اين جا مردي از امت من نمودار مي شود كه در روز قيامت جزء امت من


محشور نمي شود پس «معاويه» نمودار شد. [2] .

تعداد بسياري از محدثين، مورخين، حافظان قرآن، از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم روايت كرده اند كه فرمود:

هرگاه معاويه را بر منبر و جايگاه من ديديد او را به قتل برسانيد. امام حسن عليه السلام فرمود: اما مردم به اين فرمايش عمل نكردند و لذا رستگار نشدند.

ابوسفيان و معاويه همچنان بت پرست، شرابخوار و فاسد و از دشمنان سرسخت احكام اسلام بودند. معاويه هر وقت صداي اذان را مي شنيد مي گفت: بالاخره اين صدا را دفن خواهم كرد. معاويه در دامان هرزه ترين زنان جاهليت، پرچمدار فحشاء و فساد، كه تاريخ از بردن نام او- هند- شرم دارد پرورش يافت، زني كه دشمني و كينه خود از خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به پسرش معاويه به ارث داد.

معاويه در دوران سلطنتش گاه با ارعاب و تهديد، كشتن و تبعيد مسلمانان و گاه با تطميع آنان، براي ريشه كن نمودن اسلام سعي مي كرد. او دستور داده بود خطباء بر منبر به علي بن ابيطالب اهانت كنند، و اين كار بيش از هشتاد سال و بر بيش از 70000 منبر ادامه يافت.

به امام شافعي گفتند پسر آن زن پليد- خورنده جگر حمزه عموي پيامبر اكرم- آيا بخاطر جنگ با امام علي عليه السلام از ايمان و اسلام خارج شده؟ در پاسخ گفت: او هرگز اسلام نياورد بلكه از كفر و نفاق وارد شد. و بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به اصل خود- كه همان كفر محض بود، بازگشت.

ابوسفيان و همسر پليدش در تمام جنگها عليه اسلام شركت مي كردند و جنگجويان كافر را تشويق به قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امام علي عليه السلام و حمزه مي كردند. اين


زن هرزه به آنان مي گفت: اگر اينان را به قتل برسانيد هر چه بخواهيد به شما مي دهم- يعني شبي را با شماها مي گذرانم.

حمزه عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در غزوه ي احد به شهادت رساندند. اين زن پليد، مادر معاويه، سينه ي حمزه را شكافت و جگر او را بيرون آورد و از آن خورد، سپس بيني و گوشها و انگشتانش را بريد و از آنها گردن بندي ساخت و به سينه آويخت.

و اينست هند، پاسدار صحابه و مادر بزرگ يزيد.

اين فاجره بدكاره قريش، كه از او جز فسق و هرزگي، بشرارت و قساوت چيزي برنمي آمد. بدكاره اي كه پدرش معلوم نيست، هرزه اي كه همسرش معلوم نيست، و بالاخره پسرش معاويه كه معلوم نشد پدرش كيست. زن فاسقي كه سردسته ي فواحش دوران جاهليت بود و امروز مايه ي افتخار يزيديان.

هند و ابوسفيان ريشه هاي همان درخت ملعون در قرآن هستند كه جز خباثت عقيده و رفتار از آنان سر نزده است.

از يزيدي كه مادر بزرگش اين زن بدكاره سنگدل است و پدر بزرگش ابوسفيان، سردار مشركان و كفار و بت پرستان، پدرش معاويه، عمه اش ام جميل آن حمالة الحطب، حز الحاد و كفر، استهزاء و تمسخر به وخي و قرآن كار ديگري ساخته نيست.

مادر يزيد- ميسون- يك زن بدكاره مسيحي بود، غلامي داشت، معاويه ميسون را ديد... سپس او را بيوه و حامله يافت، وي فرزندي آورد كه معلوم نيست پدرش كيست، معاويه يا آن غلام، نام برادرش- يزيد بن ابي سفيان- را كه ملعون خدا و رسول كريم صلي الله عليه و آله و سلم است بر او گذارد. يزيد در دامان اين مادر بدكاره مسيحي بزرگ شد. معاويه، براي آموزش دادن به او، سرجون مسيحي را معلم او قرار داد.

يزيد نيز براي آموزش فرزندش خالد، از يك كاهن مسيحي استفاده كرد.


بگفته ي بلاذري، يزيد اولين كسي بود كه در اسلام آشكارا شرب خمر نمود و به آوازه خواني سگ بازي و ميمون بازي پرداخت و واجبات اسلام چون نماز و روزه را ترك نمود، و به زنا و لواط پرداخت و غالب اوقات مست و لايعقل بود.

او اين كارها را از پدرش كه در پنهان انجام مي داد و از مادر بزرگش، آن بدكاره ي شرابخوار ملعون به ارث برده بود. او امروز خود را جانشين پيامبر عظيم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين مي داند.

بلاذري گويد: يزيد ميموني داشت كه آن را ابوقيس مي خواند، و مي گفت اين يكي از بزرگان بني اسرائيل است كه مسخ شده، يزيد به او شراب مي داد تا مست شود. او ميمون ديگري بنام ابوسمير داشت كه وقتي مرد، دستور داد او را چون مسلمانان غسل داده، كفن كنند و بر آن نماز گزارند و در گورستان مسلمانان بخاك بسپارند. آري اينست يزيد.

علماء بزرگ اهل سنت مانند ابن جوزي، تفتازاني و سيوطي... به كفر يزيد حكم نموده اند و لعن او را واجب دانسته اند. فرزند يزيد بنام معاويه گويد: هنگام فوت، يزيد مست بود و در دامان آوازه خوان بدكاره اي مست تر از خود بمرد.

يزيد سپاهي را به مدينه فرستاد، لشگر يزيد بيش از هزار و هفتصد نفر از صحابه، مهاجرين و انصار و حافظان قرآن و ده هزار نفر از مردم را به قتل رساندند و به خانه هاي مردم ريختند، مال آنان را غارت كرده و انواع هرزه گيها را بدستور يزيد انجام دادند و بيش از هفتصد فرزند نامشروع متولد گرديد.

و در ماه ريبع الاول سال 64 هجري، يزيد لشگري برا يويزان كرده كعبه فرستاد، آنان روزي ده هزار سنگ به خانه كعبه پرتاب مي نمودند، تا آنكه در اواسط همين ماه خبر هلاكت يزيد به مكه رسيد و محاصره كعبه پايان گرفت.

و اينگونه گذشت بر مردمي كه وصي پيامبر رحمت را كنار گذاردند و دختر آن حضرت را به شهادت رساندند و فرزندانش امام حسن عليه السلام را مسموم و امام حسين عليه السلام را آنگونه شهيد كردند.


آنچه درباره ي اين خاندان كثيف و ملعون گفته شد تصويري ناقص از شرارتها و هرزه گيها و خيانتهاي آنان است. و يزيد كار فساد و جنايت و پرده دري را به آنجا رسانده بود كه مردم از اسلام و مسلماني بيزار و متنفر شده بودند و لذا مسيحيان تازه مسلمان و يا علاقمندان به اسلام، با ديدار اين هرزه فاسد جنايتكار- كه خود را جانشين پيامبر كريم اسلام معرفي مي كرد- از اسلام و ايمان گريزان مي شدند.

و امام حسين عليه السلام براي كندن اين درخت فساد، اين خاندان هرزه، آن روش خاص و استثنايي را انتخاب كرد، خون شريف خود را ريخت تا به مردم آن زمان و به جهانيان اعلان كند آنچه اين خاندان پليد مي گويند و انجام مي دهند اسلام نيست، اسلام و امام مسلمانان- يعني او. و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم از اين گفته ها كردارها تبرّي مي جويند. اگر امروز اسلام در شرق و غرب گسترش مي يابد همه از بركت خون آن امام بزرگوار است، امامي كه وارث صفات پيامبران و منعكس كننده ارزشهاي بلند آسماني است. امامي كه پدرش امام علي بن ابيطالب عليه السلام تنها كسي است كه در كعبه متولد شده، جد بزرگوارش، پيامبر كريم و پيامبر رحمت و علم است و مادر گراميش يگانه دختر پيامبر عظيم اسلام مادر عصمت و طهارت است...

سليمان كتاني، اين قهرمان ادب، در خرداد 1372 در مراسم با شكوه «عاشورا و انديشه امام خميني قدس سره» سخنراني نمود. مطالب او آنقدر زيبا بود كه گويي شنوندگان را سحر نموده، به پرواز آمده اند. سخنان جذاب و برداشتهاي شگفت او درباره ي امام حميني (قدس سره) عاشورا و انقلاب اسلامي در نوع خود بي نظير بود.

در آن سال دوبار وي را ملاقات نموديم، و قسمتهايي از متن را كه ترجمه آن بدليل رمزها و كنايه ها مشكل مي نمود با استاد مطرح كرديم تا از آنها پرده بردار. در پايان، استاد كتاني اجازه ي ترجمه ي كتابهاي خود را طي متني كه عين آن


در اينجا آمده است محول نمود.

درباره ي اين نوشتار و برداشتهاي استاد، اظهار نظري نمي كنيم بلكه پيشنهاد مي كنيم درباره ي امام حسين عليه السلام به تأليفات علما و بزرگان تشيّع نيز مراجعه فرماييد.

شما خواننده عزيز در سير خود در اين كتاب، متوجه خواهيد شد برداشتهاي اين نابغه ي ادب، اين مسيحي مسلمان، اين مسيحي محمدي، علوي، فاطمي، حسني و بالاخره اين مسيحي حسيني تا چه اندازه شجاعانه، زيبا، لطيف و شگفت انگيز، حق حويانه و تحسين آميز است... با هم دوباره بلكه چند باره... اين كتاب را مي خوانيم، به اميد روزي كه اين كتاب، قلمي زيباتر به تحرير درآيد. و به زبانهاي ديگر ترجمه آن منتشر شود.

آقاي دكتر امير حسين لولاور ويراستاري كتاب را انجام داده است كه به رواني و زيبايي، ترجمه ي اين متن مزيّن شده. ضمن تشكر از ايشان، از آقاي مسعود سليمي استاد مخترم دانشگاه، خانم رفعت نيا و خانم آرين پور كه در اين راه كوشش نموده اند، از آقاي عبدالرضا افتخاري كه بحق در ترجمه ي اين اثر ارزنده مساعدتهاي علمي و ادبي نامبرده مؤثر بوده است، همچنين از آقاي محمد افتخاري كه امور فني كتاب را عهده دار بوده اند تشكر مي كنيم و مزيد توفيقشان را از خداي تعالي مسئلت مي نماييم.

عبدالرسول موسوي

محرم 1420



پاورقي

[1] مستدرک صحيحين نيشابوري: ج 4، ص 487.

[2] تاريخ طبري، ج 11، ص 357.