بازگشت

اصلاح گرايي از منظر حسين بن علي


بر اصحاب معرفت و ارباب حكمت پوشيده نيست كه انسان موجودي كمال گرا و تعالي طلب مي باشد و همواره به رشد، فلاح، پويايي، بالندگي و حركت رو به جلو و پيشرفت تكيه و تأكيد دارد و از سير قهقرائي، توقف، تحجر و سكون بيزاري مي جويد و اين در ذات و جوهره و فطرت او نهفته است. تكوين، تكامل، پيدايش و گسترش فرهنگ ها و تمدن ها در فراز و نشيب تاريخ حيات بشري نيز معلول اين ويژگي الهي - انساني اوست و هويت فرهنگي - اجتماعي انسان را همين بينش و گرايش فطري تشكيل مي دهد، ناگفته نماند كه در شاكله و شخصيت فرهنگي و تمدني بشر دو مؤلفه ي مهم ديني، هدايت هاي آسماني و پيامبرانه، معرفت هاي وحياني و «عقل جمعي بشر» كه دانش و تجربه نيز در آن مستور است، نقش محوري و زيرساختي را ايفاء كرده اند. بنابراين هدايت تكويني، تشريعي، فطري و عقلاني


جانمايه و قرارگاه اصلي سير تكامل گرايانه انسان بوده و خواهد بود. به همين دليل است كه انسان در حيات فردي و زندگي اجتماعي اش همواره درصدد تجديدنظر، نقد، خويشتن، تأويل خود به حقايق و بازشناسي و بازپروري فرهنگ و تمدن خويشتن برمي آيد و با عناصري چون: خودسازي، تحول آفريني، نوانديشي، نوخواهي، اصلاح طلبي، احياءگرائي، بازسازي و... كاملا آشنا و مأنوس مي باشد و هر كدام از اين واژه ها را با همه محمولهاي فرهنگي، معرفتي و لوازم آن در طول حيات فردي و اجتماعي اش تجربه مي نمايد. البته گاهي با تعابير ضد ارزشي و معرفتي چون: سقوط، واپس گرائي، انحراف، تحجر، فساد، ميرائي، جمود و... نيز برخورد مي كند و در اين ميان با گرايش به «ستايش» واژه هاي دسته اول و «ستيز» با تعابير دسته دوم بسر مي برد و اينها در درون او ريشه دارد. واضح است كه ذات انسان نيز قرارگاه مبارزه و تضاد فلسفي نور، نار، روشنائي، ظلمت و خير و شر و جنود رحماني و شيطاني است و نوع جهان بيني ها و ايدئولوژي هاي انسان در نوع مبارزه و فرجام تضادهايش نقش بسزائي دارند.

به هر حال در تعاليم ديني و اسلامي نيز تعابير هدايت و ضلالت، نور و ظلمت، صلاح و فساد، تقوي و فجور، ايمان و كفر، حيات و ممات، احياء و اماته، سعادت و شقاوت، كمال و نقصان، رشد، صعود و سقوط، شفاء و بيماري، تزكيه و تدسيس، علم و جهل و... با همه بارهاي معرفتي و فرهنگي اش موجود است و پرواضح است كه انسان با رشد، فلاح، علم، حيات، هدايت، سعادت، تقوي، ايمان، كمال، تزكيه، صعود و صلاح و اصلاح ارتباط وجودي و فطري داشته و در اين ميان اصلاح «مصلح»، اصلاح طلبي و احياءگري و محيي از


قداستي ويژه برخوردارند و هر انساني دوستدار اين حقايق طراوت بخش، حيات آفرين و شورانگيز است و پيامبران الهي نيز از بزرگترين احياءگران و اصلاح طلبان بشمار مي رفتند اما بايد متوجه اين نكته دقيق و ظريف بود كه در حوزه هاي معرفت ديني و تعاليم اسلامي اغلب اصلاح و اصلاح گرايي در عرصه اجتماعي كاربرد داشته و «احياء و احياءگري» در عرصه هاي فكري و فرهنگي، احياء و اصلاح داراي بارهاي مثبت و باارزش و در عين حال پيچيده، تحريف پذير و تناقض بردار نيز مي باشند و در دو بستر فكر و اجتماع با دو صورت ايجابي و سلبي تحقق پذير مي باشند، اگر ما از آيات قرآن و نقش پيامبران الهي بگذريم در حوزه احاديث، روايات و كاركردهاي امامان معصوم عليهم السلام نيز حقايقي چون احياء و اصلاح را خواهيم ديد و حتي از القاب امام مهدي عليه السلام «محيي» و «مصلح» مي باشد كه احياءگر دين و اصلاحگر جامعه مي باشد و ثمره ي مجموعه بعثت ها، رسالتها، امامت ها و ولايت ها در امامت، رهبري و ولايت آن عزيز تجلي مي يابد و همه ي گذشته حيات و حركت پيامبرانه و امامان عليهم السلام مقدمه و زمينه ي حيات و حركت جهاني اوست كه: بقية الله خير لكم [1] .

در اين ميان زندگي و قيام جاودانه حسين بن علي عليه السلام حلقه اتصال جامعه و معيار مباركي براي شناخت، سنجش، احياء دين و اصلاح اجتماعي است كه اساس (زيربناي) هويت و ماهيت قيام عاشورا احياءگري و اصلاح گرايي بوده است و شايد جمله ي نوراني نبوي مبني


بر «و انا من حسين» ناظر بر همين حقيقت متعالي باشد. واضح است كه اسلام «محمدي الحدوث و حسيني البقاء» بوده و نهضت حسيني در جهت احياء انديشه و تفكر اسلام ناب نبوي و مبارزه با همه ي انحراف ها، تحريف ها، كژانديشي ها، تحجر و جمودگرائي ها و فسادهاي فردي و اجتماعي بوده و عنصر احياءگري و اصلاح كننده «امر به معروف و نهي از منكر» همه ي حوزه هاي ديني، انساني، فردي و اجتماعي را شامل شده است و ما در اين مقال و مقاله برآنيم تا احياءگري و اصلاح گرايي را در افق انديشه هاي نوراني و حركت الهي و جاودانه ي حسين بن علي عليه السلام جستجو نمائيم و به جاي اين كه «اصلاح طلبي و احياءگري» را با انديشه هاي محض بشري دوران رنسانس و پس از آن، كه در غرب رخ داد و چه آنچه در مقطعي از تاريخ ايران كه البته فهم و تحليل آنها لازم و نقد آن مقاطع تاريخي بسيار ضروري مي نمايد، اما شناخت پيشينه ي فرهنگي ديني و نهضت حسيني از اين منظر و با اين رويكرد ضروري تر و مغتنم مي باشد و قيام عاشورا الگويي بسيار مهم، مثبت و كارآمد در احياء انديشه ي ديني و اصلاح اجتماعي خواهد بود و با بافت و هويت ديني جامعه ي اسلامي و انقلابي ما نيز سازگاري و وفاق بهتر و بيشتري دارد و مي تواند زمينه مناسب و ميموني براي بازشناسي هويت فرهنگي و سياسي و اجتماعي ما باشد و در عين حال آئينه ي زلال و صافي براي نقد جايگاه و منزلت ما قرار گيرد و بايد حركت احيائي و اصلاحي در بستر انقلاب اسلامي كه داراي حركتي اشتدادي و طولي مي باشد واقع شود و تكامل و گسترش يابد. چه نيكوست كه «واقعه عاشورا» چنانچه سرآغاز و الگوي آفرينش انقلاب اسلامي بود به همين صورت منشأ


خيزش نوين، بازسازي و بازپروري دورانهاي جديد اين انقلاب، نظام الهي و اسلامي نيز قرار گيرد تا نهضت حسيني در حدوث، استمرار و بقاء آن نقش اولي، محوري و بنيادي داشته باشد و ما در اين مختصر بيشتر با «اصلاحگرايي» و كمتر با «احياءگري» مواجه خواهيم شد و با توجه به هدف خويش بحث ها را در چند محور زير دسته بندي (تقسيم بندي) مي نماييم:

محور اول: مفهوم شناسي واژه هاي اصلاح و احياء.

محور دوم: مؤلفه هاي اصلاح گرايي و احياءگري.

محور سوم: علل حدوثي و غائي اصلاح و احياء.

محور چهارم: آسيب شناسي و آفت شناسي اصلاح طلبي و احياءگرايي.

محور پنجم: جمع بندي و نتيجه گيري.



پاورقي

[1] هود / 86.