بازگشت

استشهاد عون بن علي


و ديگر از فرزندان أميرالمؤمنين عليه السلام، عون بن علي است كه عز شهادت يافت. مكشوف باد كه اسماء بنت عميس كه در بيشتر از مجلدات ناسخ التواريخ ذكر حال او رقم شده. نخست در حباله ي نكاح جعفر بن ابيطالب بود و عبدالله را از جعفر آورد. بعد از شهادت جعفر، ابوبكر بن ابي قحافه او را كابين بست و از وي محمد متولد شد. بعد از ابوبكر، أميرالمؤمنين علي او را تزويج فرمود و عون از وي متولد گشت. لا جرم عبدالله بن جعفر و محمد بن ابي بكر و عون بن علي از جانب مادر، برادر بودند.

اما شهادت عون را در يوم طف در كتب مقاتل مانند بحارالانوار و عوالم الوري و منتخب طريحي و مناقب ابن شهرآشوب و خوارزمي و اعثم كوفي و لهوف و مقتل ابي مخنف و ابن جوزي و مروج الذهب و طبري و فصول المهمه و شرح شافيه و زبدة الفكره ي عبوس منصوري در كتاب جلاي عبدالله بن محمد رضا الحسيني و غير ذلك از كتب عربيه و فارسيه كه ذكر آن جمله موجب تطويل است، در هيچ يك از اين كتب شهادت عون بن علي عليه السلام را نيافتم. چون صاحب روضة الاحباب از اجله ي علماي اهل سنت و جماعت است و در ابلاغ روايات موثق است و در بحر اللئالي از وي نيز تذكره مي شود، من بنده نيز به روضة الاحباب اقتفا (اقتفا: پيروي.) نمودم و به اسناد او اكتفا كردم.

بالجمله، عون به صباحت رخسار و ملاحت (ملاحت ديدار: رخسار نمكين.) ديدار ميراث شجاعت از حيدر كرار داشت. به حضرت برادر آمد و اجازت مبارزت جست. آن حضرت آب در چشم بگردانيد و فرمود: «يك تنه با اين لشكر انبوه نتواني رزم زد. نيكو آن است كه به قانون مبارزت هماورد طلب كني و با قرن و قرين (قرن و قرين: حريف و هماورد.) رزم آغازي.» عرض كرد: «آن را كه هواي جانبازي است از بيش و كم لشكر كي انديشد؟»

اين بگفت و اسب برانگيخت و خويشتن را بر قلب لشكر زد و از يمين و شمال بسيار كس بكشت. از ميمنه و ميسره دو هزار كس او را در پره افكندند. عون به عنايت يزدان، صفوف ايشان را بشكافت و به حضرت حسين آمد. امام عليه السلام سر و روي او را بوسه زد و بر آن دست و بازو «احسنت» گفت و فرمود: «فراوان رزم دادي و جراحات فراوان يافتي. لختي بباش و از فرسايش قتال آسايش جوي.»

عرض كرد: «من خواستم ديگر باره تو را ديدار كنم. اكنون كامروا گشتم. لكن روا نيست كه پشت با جنگ كنم و از بذل جان بينديشم و شدت عطش مرا زحمت مي كند. رخصت فرماي تا جان خويش را نثار كنم.»

حسين عليه السلام فرمود: «اسب عون را از كثرت گير و دار سستي گرفته.»

فرمان كرد تا او را اسب ديگر آوردند. عون برنشست و بازتاخت و حمله ي گران افكند.

از لشكر ابن سعد مردي [بود] كه او را صالح بن سيار مي ناميدند، در زمان خلافت أميرالمؤمنين شراب خمر خورد و آن حضرت، عون را فرمود تا بر او حد خمر جاري كرد.

اين هنگام، صالح عون را ميان انبوه لشكر زخم خورده و تشنه نگريست. به كين خواهي ديرين اسب برجهاند و با تيغ كشيده بر روي عون درآمد و زبان به دشنام گشود. عون سخن در دهان او بشكست و به زخم نيزه از اسبش درانداخت. برادرش بدر بن سيار، چون اين بديد، به خونخواهي برادر اسب بتاخت. عون او را نيز با صالح همسفر ساخت. اين وقت خالد بن طلحه فرصتي به دست كرده، از كمين برآمد و عون را به ضرب تيغ از اسب درافكند. گفت: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله.»

و به سراي جاوداني تحويل داد؛ رضوان الله عليه

سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه السلام، 340 - 339 / 2.