بازگشت

شهادة حفيد الامام الحسن


و با أميرالمؤمنين حسين كسي نماند مگر زنان و امام زين العابدين كه بيمار بود و يك پسر خردسال ديگر عمر نام و يك نبيره ي أميرالمؤمنين حسن رضي الله عنه كه هنوز او را از شير بازنكرده بودند. امام حسين رضي الله عنه در اين اثنا به خيمه ي نسوان راند و گفت: «برادرزاده ي مرا به من دهيد تا او را ديده وداع كنم.»

و آن طفل را پيش آوردند و در اثناي آن كه امام حسين بر روي آن كودك بوسه مي زد و او را مي نواخت، تيري به مقتل آن طفل آمد. امام حسين گفت: «واي بر اين قوم از خصمي جد من محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.»

آن گاه از اسب فرود آمد و به شمشير خويش مقداري از زمين كند و آن پسر را دفن كرد.

ميرخواند، روضة الصفا، 163 / 3.