بازگشت

علة تقدم الاصحاب


بنده را در خاطر چنين صورت مي بندد كه: جوانان بني هاشم با آن مردانگي و جوانمردي، هرگز رضا نمي دادند كه اصحاب حسين عليه السلام در كار جلادت و ادراك شهادت از ايشان سبقت گيرند و همچنان حسين عليه السلام با آن فتوت و كرامت هرگز رضا نمي داد كه سلامت خويش را مقدم بدارد و فرزندان و خويشاوندان را دلبندان و جگر بندانند، به شمشير اعادي سپارد. بايد دانست كه اين تأخير، وقايه ي سلامت را تدبير نبود، (نمي خواست آنها را سپر بلاي خود سازد.) بلكه اين كردار حاوي دو حكمت است:

نخست آن كه چون مرگ احبا و اقربا و فرزندان را نظاره كند و هر يكي را از پس ديگري به زخم تيغ اعادي پاره پاره بيند، بي شك اجر شكيب چنين دواهي در حضرت الهي فاضل تر از آن است كه نخست خويشتن را به كشتن دهد و از ديدار چنين قضايا و بلايا برهد. حكمت ديگر كه فاضل تر است، از آنچه رقم شد، اين است كه انبيا و اوصيا را تمام همت و نهمت (نهمت: خواست و كوشش بسيار.) مقصور است بر ترتيب و رحمت بر امت و شفقت ايشان در حق امت افزون است از محبت پدران و مادران در حق فرزندان.

حسين عليه السلام نخست اصحاب را اجازت مبارزت داد تا اگر كشته شوند، عصيان قتل ايشان (عصيان قتل ايشان: گناه كشتن كوفيان اصحاب را.)

نسبت به قتل امامزادگان در حضرت خداوند سبك تر باشد. آن گاه بني هاشم را فرمان جهاد داد. همچنان قتل ايشان نسبت به قتل امام سبك تر و خفيف تر باشد. تا اگر آن جماعت از كرده پشيمان شوند و توبت و انابت گيرند، متصدي قتل امام نشده باشند. از اين جاست كه تا زماني كه يك تن از احبا و عشيرت او زنده نبودند و اندام مباركش جراحت عظيمه داشت، به اقتضاي منصب ولايت و امامت موهوبه، چنان دوستدار عموم بندگان خداي بود كه هنوز مردم را نصيحت مي فرمود و در طلب ناصري و معيني استغاثه مي نمود و مغتنم مي شمرد كه يك تن از آن جماعت، خويشتن را از شهر بند جهالت بجهاند و از آتش دوزخ برهاند؛ و اگر نه در آن هنگام و آن هنگامه، كار از آن گذشته بود كه ناصر و معين به كار آيد و حال آن كه ارواح همه ي آفرينش در حضرت او حاضر شدند و استدعاي حمايت و نصرت او كردند و از هيچ يك پذيرفتار نشد.

السلام عليك يا أباعبدالله، بأبي أنت و أمي.

سپهر، ناسخ التواريخ سيدالشهداء عليه السلام، 316 - 315/2.