بازگشت

صبح عاشورا


سحرگاه حسين (ع) امر كرد خيمه ها را برافراشتند، و فرمان داد تا در ظرفي كه در آن مشك فراواني بود، نوره قرار دادند، سپس حضرت براي تنظيف وارد خيمه شد.

گفته اند: در اين هنگام برير بن حضير همداني و عبدالرحمن بن عبدربه انصاري، بر در خيمه ايستاده بودند، تا پس از بيرون آمدن امام، با نوره خود را نظيف گردانند. در اين حال، برير خوشحال و خندان بود و مي كوشيد كه عبدالرحمن را نيز بخنداند. عبدالرحمان به اوگفت: اي برير! چرا مي خندي؟ اين ساعت كه گاه خنده و شوخي نيست!

برير گفت: خويشان من مي دانند كه براستي من در پيري و در جواني اهل شوخي نبوده ام. ولي اين كار من در امروز، از شدت شادماني نسبت به سرنوشتي است كه


در پيش داريم، به خدا سوگند! جز اين نخواهد بود كه ما با دشمن روبرو مي شويم و با شمشيرهايمان بر آنان يورش مي بريم و ساعتي پس از آن، با حوار العين دست به گردن مي شويم. [1] .

بامدادان حسين (ع) پس از نماز صبح، ياران خويش را به صف كرد، و آنان را كه سي و دو نفر سواره و چهل تن پياده بودند مرتب گرداند؛ زهير بن قين را سمت راست لشكر، حبيب بن مظاهر را در طرف چپ سپاه، و پرچم را نيز به دست برادرش عباس سپرد. خيمه ها را پشت سر قرار داد: آنگاه دستور داد: پيرامون خيمه را كه پيش از آن خندق كنده بودند پر از هيزم و چوب كنند و آتش بزنند، زيرا بيم آن مي رفت كه دشمن از پشت سر به ايشان حمله كند. [2] .

در آن روز كه جمعه و يا به گفته برخي شنبه ود، عمر بن سعد نيز، لشكر خويش را آراست و با همراهانش بسوي حسين (ع) حركت كرد؛ در حالي كه در سمت راست سپاه او، عمرو بن حجاج، و در سمت چپ آن، شمر بن ذي الجوشن، و فرمانده سواركاران عزوة بن قيس و امير بر پيادگان شبث بن ربعي بود. و پرچم را به دست مولاي خويش كه دريد نام داشت سپرده بود.

[3] .

از علي بن الحسين (ع) روايت شده است: چون بامداد روز عاشورا فرارسيد، و سپاه دشمن با حسين (ع) روبرو گرديد، آن حضرت دستهاي خويش را بالا برد و گفت: پروردگارا!تو در هر گرفتاريي تكيه گاه من هستي، چه بسا اندوهي كه دلها در آن سست و تدبير در آن اندك، و دوست در آن خوار، و دشمن از آن شادمان گردد. من اينكه آنرا به پيشگاه تو آوردم و شكوه او را نزد تو كردم، براي آنكه از غير تو بريده ام،


و تو همواره اندوه از من زدوده و برايم گشايش آوردي، پس تويي صاحب هر نعمت، و دارنده همه نيكي ها و پايان همه ي آرزوها و خواسته ها! [4] .

علي بن الحسين (ع) افزوده است كه گروه دشمن پيش آمدند تا پيرامون خيمه هاي حسين (ع) جولان دهند، چون خندق را در پشت خيمه ها و زبانه هاي آتش را در هيزمها و چوبهاي درون آن ديدند، شمر بن ذي الجوشن فرياد زد:

- اي حسين! پيش از روز رستاخيز به آتش شتاب كرده اي!

حسين (ع) فرمود: اين كيست؟ گويا شمر بن ذي الجوشن است؟

يارانش به او گفتند: آري!

سپس فرمود: اي پسر زن بز چران! تو سزاوارتري كه درون آتش شوي!

مسلم بن عوسجه، خواست او را با تير بزند، ولي حسين (ع) وي را از اين كار بازداشت. پس به امام عرض كرد: مرا واگذار تا تيري بر او بيندازم! زيرا او شخصي بدكار و از دشمنان خدا و ستمگران بزرگ است و اينك خداوند كشتن او را ممكن ساخته است.

حسين (ع) به او فرمود: دست نگه دار و تير مينداز كه من خوش ندارم آغازگر جنگ باشم.

[5] .

چنانكه ملاحظه مي شود، امام (ع) هماره ياران خويش را از شروع كردن جنگ برحذر مي دارد و با صراحت مي گويد كه نمي خواهد آغازگر جنگ باشد. اين اصرار


امام (ع) بر پرهيز از درگيري و برخورد و خشونت آميز، نشانگر ماهيت تدافعي بودن نهضت حسيني است.


پاورقي

[1] طبري، ج 5، ص 422.

[2] ارشاد، ص 233.

[3] انساب الاشراف، ج 3، ص 187.

[4] طبري، ج 5، ص 423.

[5] ارشاد، ص 234. طبري، ج 5، ص 423 و 424. انساب الاشراف، ج 3، ص 187 و 188.