بازگشت

اعلام خطر براي مردم


امام حسين (ع) در آنجا شب را به صبح رسانيد، چون بامداد برآمد، مردي به نام اباهره ازدي كه از كوفه مي آمد به حضورش رسيد سپس سلام كرد و گفت:

براي چه از حرم خدا و حرم جدت رسول خدا بيرون آمدي؟

فرمود:هان اي اباهره! بني اميه مالم را از من گرفتند، صبر كردم، دشنامم دادند و به آبرويم صدمه زدند، باز هم تحمل نمودم، در پي ريختن خونم بودند گريختم. به خدا سوگند! بي ترديد گروهي ستمكار، مرا خواهند كشت؛ و در آن صورت خداوند، به يقين آنچنان لباس ذلتي بر تن آنان مي پوشاند كه سراپاي ايشان را فراگيرد و شمشيربراني بر آنها فرود آورد. و خداوند كسي را بر آنان مسلط گرداند، كه از قوم سبا كه زني بر آنان حكومت مي كرد و اختيار مال و جانشان را در دست گرفته بود، پست تر گردند. [1] .

اين گفتار امام حسين (ع)، نشانگر گستردگي فساد سياسي، فكري و اجتماعي آن دوران است و حكايت از ناآگاهي و بي ايماني و كژ انديشي مردمان زمان دارد، اينگونه فرزند پيامبر را آنهم در سال 60 هجري در تنگنا قرار دادن، و او را آواره شهرها و بيابان ها كردن جز از مردمي پست و فرومايه انتظار نمي رود، اينان لايق زمامدار و رهبري چون حسين (ع) نبودند، بلكه همانگونه كه حضرت فرمود: شايسته حكومت افراد جابر و فاجري بودند كه اختيار مال و جان و ناموس آنان را در دست گيرند و به هيچكس رحم نكنند، و البته همينگونه شد، و خلفاي اموي و


عباسي، يكي پس از ديگري، روي كار آمدند و بر سرنوشت مسلمانان مسلط شدند، و مردم چاره اي جز صبر و تحمل نمي ديدند، كه آنچه كشته بودند مي درويدند، و آنچه مي كشيدند، كفاره عمل ايشان بود.

در همين ثعلبيه، مردي به ديدار آن حضرت رفت و سلام كرد. حسين (ع) پرسيد: اهل كجايي؟

- اهل كوفه؟

فرمود: بخدا يا برادر كوفي! اگر در مدينه با تو ديدار كرده بودم، اثر جبرئيل را كه براي جدم وحي مي آورد، در خانه ام نشانت مي دادم!

اي برادر كوفي! مردم علم را از ما گرفتند، آيا مي شود، آنان دانا باشند و ما بي دانش و نادان؟ [2] .

مرد ديگري خدمت آن حضرت رسيد و از او پرسيد:

اي فرزند پيامبر خدا! مرا آگاه كن كه از اين گفته خداي عزوجل كه در قرآن آمده است: يوم ندعوا كل اناس بامامهم روزي كه هر گروهي از مردم با پيشوايشان بخوانيم. (اسراء / 71)

فرمود: پيشوايي كه به حق دعوت كرده و او را اطاعت كردند و پيشوايي كه به گمراهي خوانده و وي را اجابت نمودند؛ آنان در بهشتند و اينان در دوزخ، و اين قول خداي عزيز و بلند مرتبه است كه: «فريق في الجنة و فريق في السعير گروهي در بهشت و گروهي در جهنم بسر برند.» (شوري، 7،) [3] .

انسانها سرنوشت خويش را در دنيا و آخرت خود رقم مي زنند، هركس با پذيرش پيشوايي، راه خود را بر مي گزيند، راهبران دو گونه اند يا انسان ها را به سوي نور


مي خوانند و يا به سوي نار مي كشانند.

امام نور، رهبر عادل و عالم است.كه در پرتو او، جامعه رو به سوي صلاح و كمال مي رود: ايمان، اخلاق، اخوت، تقوا، عدل، عبادت، جهاد، محبت و... از آموزشهايي است كه در اين جامعه رواج دارد، و اينها زمينه مناسبي براي سعادت افراد در دو جهان است.

ولي، امام نار، پيشواي ستمكار و فساد گستري است كه جامعه را به سوي گناه به پيش مي برد، و فحشاء، بدسيرتي، ستمگري، تبعيض، اختلاف، استضعاف، بدبيني و بدبختي و... از ويژگيهاي جامعه تحت رهبري اوست، كه بي ترديد پيش از آنكه قيامتي برپا شود، جهنمي در اين جهان براي افراد پيرو خويش فراهم ساخته است. و البته اين مزرعه، در آخرت جز آتش سعير، حاصلي نخواهد داشت.

در اين زمينه، عنصر مهم و اساسي، خود مردم هستند، آنها هستند كه مي بايست از دو امام يكي را بپذيرند. امام نور يا امام نار؟ اگر امام نور را پذيرفتند، سخنش را بشنوند و فرمانش را بكار ببندند نه چونان مردمان كوفه در عصر علي، حسن و حسين (ع) كه پيمان شكني كردند.


پاورقي

[1] لهوف، ص 30. صدوق در امالي مجلس سي‏ام. مکان اين گفتگو را، رهيمه و نام آن مرد کوفي را اباهرم ثبت کرده است.

[2] کافي، ج 1، ص 398.

[3] امالي صدوق، مجلس سي‏ام.