بازگشت

اتفاق دوست و دشمن


خبر حركت حسين به عراق، به زودي پراكنده شد و به گوش ياران، پيروان و خويشان آن حضرت رسيد. عبدالله بن جعفر، پسرعموي امام حسين (ع) و شوهر زينب خواهر آن حضرت، بر عزم حسين آگاهي يافت، از اينرو دو فرزندش عون و جعفر را با نامه اي نزد امام فرستاد. در آن نامه چنين نوشته بود:

اما بعد، پس تو را به خدا سوگند، چون نامه مرا گشودي و در آن نگريستي، از اين سفر بازگرد، زيرا براستي من از اين راهي كه پيش گرفته اي نگرانم و مي ترسم كه در آن نابودي تو و پريشاني خاندانت نهفته باشد؛ براي اينكه اگر امروز تو از ميان بروي روشنايي زمين به خاموشي مي گرايد، چون تو چراغ فروزان راه يافتگان و اميد دل مؤمنان هستي! بنابراين در اين راه كه برگزيده اي شتاب مكن، بي ترديد در پي اين نامه، من به حضور تو خواهم رسيد. و السلام

به دنبال آن، عبدالله نزد عمرو بن سعيد رفت و از او خواست كه امان نامه اي براي حسين بفرستد و او را شيفته بازگشت گرداند.

عمرو بن سعيد، نامه اي به امام نوشت كه در آن اميد صله و امان به حضرت داده بود، و آن نام را بوسيله ي برادرش يحيي بن سعيد، به جانب حسين (ع) فرستاد. يحيي و عبدالله، خود را به آن حضرت رساندند و نامه عمرو بن سعيد را به او دادند. [1] .

درنامه عمرو بن سعيد آمده بود:

بسم الله الرحمن الرحيم


از عمرو بن سعيد به حسين بن علي، اما بعد: من از خداوند مي خواهم كه از اين راه نابود كننده اي كه در پيش گرفته اي تو را بازدارد و به راه راست بازگرداند. به من خبر رسيده كه تو آهنگ عراق كرده اي! پناه مي برم به خدا از ايجاد تفرقه و دو دستگي! و من مي ترسم كه اين حركت سبب هلاكت تو گردد. اينك عبدالله بن جعفر و يحيي بن سعيد را به سوي تو فرستادم پس با آن دو، پيش من بيا، كه نزد من: امان جايزه، بخشش، و خوشرفتاري خواهي يافت. و از نيت من نسبت به تو، خداوند نيك آگاه است. و او سرپرست، نگاهبان و وكيل است. درود بر تو.

حسين (ع) در پاسخ وي چنين نگاشت:

اما بعد، آن كس كه مردم را به سوي خدا بخواند و عمل صالح انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستم، با خدا و رسولش مخالفت نكرده است. به من وعده امان و نيكي و صله داده اي، پس بدان كه بهترين امان، امان خداست، و خداوند امان ندهد آنكس كه از او ترسي در دنيا نداشته است؛ من از خداوند مي خواهم ترسي در دنيا از او در دل داشته باشيم كه موجب آسايش روز قيامت براي ما گردد. اگر قصد تو از اين نامه، بخشش و احسان به من بوده است، خداوند به تو جزا خير در دنيا و آخرت عطا فرمايد. [2] .

در اين ديدار، عبدالله و يحيي، كوشيدند تا آن حضرت را متقاعد كنند كه از سفر منصرف شود و به مكه بازگردد، ولي حسين (ع) نپذيرفت و فرمود: براستي من رسول خدا (ص) را در خواب ديدم در حالي كه امر مي كند مرا به پيمودن راهي كه در پيش گرفته ام.


گفتند: آن خواب چه بوده است؟

فرمود: آن را براي هيچكس نگفته ام و نخواهم گفت تا آنكه پروردگار بلند مرتبه را ملاقات كنم.

[3] .

سرانجام چون عبدالله بن جعفر بازگشت حسين (ع) نااميد شد، به فرزندانش عون و محمد دستور داد كه همراه و همگام امام باشند و پشت سر او جهاد كنند، ولي خود با يحيي بن سعيد به مكه بازگشت.

حسين (ع) همچنان راه عراق را در پيش گرفت و پيوسته رفت تا به ذات العرق [4] .

رسيد. و آن دومين منزل پس از مكه است.

اباعبدالله (ع) در آنجا با بشر بن غالب كه از عراق مي آمد، برخورد نمود، حضرت از او پرسيد: اهل عراق در چه وضعي بودند؟

بشر پاسخ داد: من كه مي آمدم آنان دلهايشان با تو، اما شمشيرهايشان با بني اميه بود.

امام فرمود: اين برادر بني اسد، راست گفت؛ بي ترديد آنچه را كه خدا بخواهد به انجام مي رساند و آنطور كه اراده كند حكم مي راند. [5] .


پاورقي

[1] ارشاد، ص 202.

[2] طبري، ج 5، ص 388 و 389.

[3] ظاهرا رؤياي مورد اشاره، غير از رؤياي است که امام پيشتر آن را گفته بود.

[4] ارشاد، ص 219.

[5] لهوف، ص 30.