بازگشت

كوفه در آستانه نهضت حسيني


بي ترديد عنصر آزادگي كه در نهاد حسين بن علي (ع) بود واكنش تند خودكامگان


اموي را برمي انگيخت، اما اين عامل هنگامي كه با كينه هاي تاريخي اي كه آنان از پيامبر (ص) در دل داشتند در مي آميخت، ژرفتر و خطرناكتر مي گرديد، هراسي كه ضربت شمشيرهاي موحدان نخستين در دل آنها انداخته و ناگزير از تسليمشان گردانيده بود بسان عقده فروخورده اي روح و روان و قلب آنان را مي فشرد و بر انتقامجويي تحريكشان مي نمود، از اين رو سر تافتن حسين (ع) از بيعت يزيد را فرصتي براي كينه توزي ها و عقده گشايي يافته بودند، به همين جهت عرصه را به گونه اي بر حسين (ع) تنگ و محيط را چنان براي او ناامن ساخته بودند كه نه تنها در موطن خود مدينه پيامبر، امنيت نداشت بلكه در حرم امن خدا، نيز مورد تهديد بود.

شگفتا! مگر سالخوردگان مدينه، پنجاه سال پيش را به خاطر نمي آوردند؟ مگر نديده بودند كه پيامبر با اين نواده عزيز و دلبندش چگونه رفتار مي كرد و درباره او چه سفارش مي كرد؟ آنها انگار مسخ شده بودند، دچار فراموشي شده بودند و گذشته خود را به ياد نمي آوردند، لذا يا بي تفاوت و مبهوت، ناظر حوادث و جريان وقايع بودند و يا با ستمگران و خودكامگان همدست و همداستان مي شدند. به طوري كه وقتي كه فرزند پيامبر، بيعت يزيد را رد كرد، هيچ عكس العملي در اكثريت مردم مدينه بر نينگيخت و هنگامي كه عزم سفر كرد هيچكس جز افراد خاندانش همراه او نگرديد.

در مكه نيز گر چه برخي بر گرد او حلقه مي زدند و به سخنانش گوش فرامي دادند و احيانا او را تأييد مي كردند، اما از هر گونه حركت اعتراض آميز و يا همراهي با وي خودداري مي نمودند. اينك كه رژيم اموي مكه را برايش ناامن و ناگزير از هجرتش كرده بود، آيا گزينه اي به جز كوفه برايش وجود داشت؟

البته كوفه از بزرگترين پايتخت هاي اسلامي به شمار مي رفت، فرهنگ اسلامي از


آنجا شكوفا گرديد، از موقعيت جغرافيايي ويژه اي برخوردار بود، از اينرو به مركز سياسي و تجاري تبديل شد. و گر چه در سال هفدهم هجري بنياد شده بود، ولي گسترش فتوحات اسلامي در آن زمان، و رفت و آمد سربازان و رزمندگان مسلمان و اقامت آنان، اين شهر را به اردوگاه و پايگاه نظامي مهمي تبديل كرده بود. لذا مركزي براي آموزش نظامي و تربيت نيروهاي دفاعي و تقويت و توسعه ارتش نيرومند اسلامي به شمار مي رفت. اما در كنار اين موقعيت و جايگاه مهم، مشكلات و آسيب هاي جدي و دير پايي آن را تهديد مي كرد؛ وجود قبايل گوناگون حمير، همدان، مذحج، اشعر، طي، قيس، عبس، زبيان كنده، حضرموت، قضاعه، مهره، ازد، بجيله، خثعم، انصار، بكر، تغلب، قريش، كنانه، اسد، تميم، ظبه و غيره، و دسته بندي هايي كه بر اساس مصالح و منافع گروهي و قبيله اي، تعصبات مذهبي و فرقه اي، و يا حوادث تاريخي صورت مي گرفت، مانع از وحدت و يكپارچگي اجتماعي مي شد.

بروز حساسيت هاي فرقه اي و رجعت طايفه گري و قبيله پرستي كه به سبب آموزه هاي ديني مدتي كم رمق شده بود، مايه تفرقه و شكاف هاي ژرف در جامعه كوفه مي گرديد؛ به همين جهت جدال ها و احيانا نزاع هاي قومي كه ريشه در فرهنگ جاهلي داشت دوباره جان گرفت و به خصوص نخوت و غرور و تفاخر دوران جاهليت، باسوابق و افتخاراتي كه هر كدام در عصر نبوت از خود به جاي گذارده بودند با هم درآميخت و آشفتگي و فرقه گرايي و كينه توزي روز افزوني را برانگيخت.

هر چند اين شهر مدتي مركز حكومت علي بن ابي طالب (ع)، گرديده و فرهنگ و سيرت علوي آثار ژرفي بر آن نهاده بود و به همين جهت دسته هاي شيعي از معتدل و محترق و رافضي در آن به فراواني ديده مي شدند، اما اينان نيز چونان ده ها گروه و دسته خوارجي و عثماني و اموي از درگيري ها و صف بندي هاي جامعه قبايلي فارغ


نبودند. [1] بنابراين اگر چه بسياري از شيعيان مخلص و فداكار در اين شهر حضور داشتند و در پي ايجاد جامعه سالم، مردم را به پيروي از امام معصوم فرامي خواندند، گروه ها و دسته هاي بسياري هم بودند كه اهداف و مصالح و منافع خود را بر مدار تعصبات فرقه اي و قبيله اي جستجو مي كردند، به ويژه آنكه زورمداري و اقتدارگرايي در جامعه قبايلي بيشتر از هر چيز مي تواند تأثيرگذار باشد، زيرا كه شرفاء و رؤساي قبايل براي حفظ موجوديت و موقعيت خود، ناگزير از ريسك هاي بزرگ و معاملات سياسي بودند، بنابراين قدرت طلبان و سلطه جويان، با تهديد و ارعاب و وعد و وعيد به راحتي مي توانستند بر آنان چيره شوند و عنان ايشان را به دست گيرند، و آنها را در جهت اهداف خود اجير كنند.

طبيعي بود كه تغيير رويكرد در هر كدام از رؤساي قبايل مي توانست تمامي افراد قبله را متحول نمايد، لذا گاه در يك لحظه تحولاتي شگفت رخ مي نمود كه باور كردن آن بسيار دشوار بود.

آنچه در زمان حسن بن علي (ع) اتفاق افتاد ناشي از همين واقعيت بود، توصيه هاي بزرگان و آگاهان عرب، به حضرت امام سحين (ع) با توجه به شناخت عيني آنان از جامعه كوفه بود و البته بر امام (ع) اين واقعيت ها پوشيده نبود، بلكه آن حضرت رساندن خويش به همان اقليت نيرومند مخلص شيعي را بهتر از وضعيتي كه در آن سر مي برد، مي شمرد؛ زيرا اگر چه حركت او منجر به پيروزي نظامي قطعي نمي شد، اما مي توانست منشأ تحولات و تغييراتي خصوصا در آينده اي نه چندان دور باشد، اين را هم بايد افزود كه بر حسب آنچه پيش از اين آمد، براي امام گزينه ديگري بهتر


از كوفه نمانده بود، براي اين كه مدينه و مكه را آزموده و عدم همراهي و هصمدايي آن دو شهر را با خويش به چشم ديده بود. اينك مسيري را برمي گزيد كه تا رسيدن بدانجا فرصت هايي را در پيش مي ديد، فرصت هاي تازه اي براي بيدارگري، اعتراض، مبارزه با خشونت و خودكامگي، در حالي كه اين مجال در مدينه و مكه به پايان رسيده بود و امكان حضور و ادامه حيات و ابلاغ پيام وجود نداشت.


پاورقي

[1] ر.ک: مع الحسين في نهضة نهضت خونين حسين (ع)، اسد حيدر، ترجمه سيد محمد جواد مرعشي، قم، 1401 ه، ص 152 -164.