بازگشت

پناهنده شدن مسلم در خانه هاني


همين كه مسلم از آمدن عبيدالله و گفته هاي او آگاه شد، از خانه مختار بيرون آمد و به سوي منزل هاني به عروه مرادي رفت و ندا داد.

هاني از خانه بيرون آمد ولي از ديدن مسلم ناخشنود گشت.

مسلم به او گفت: من به تو پناه آورده ام و مهمان تو گرديده ام.

هاني جواب داد: خدا رحمت كند تو را، تكليف سختي بر گردنم گذاردي، اگر نبود اينكه به خانه من وارد شدي و به من اعتماد كردي، به راستي كه دوست داشتم از من درگذري، ولي هم اكنون كه بر من وارد شدي تكليف بر گردنم نهادي، پس بفرما و داخل شو!

مسلم، در خانه هاني منزل گرفت و شيعيان با كمال احتياط با وي رفت و آمد مي كردند، و به دور از چشم مأموران و كارگزاران عبيدالله با او بيعت مي كردند و پيوسته به يكديگر سفارش مي كردند و كه اين راز را پوشيده دارند. [1] .

تا اينكه عده بيعت كنندگان به بيست و پنج هزار نفر رسيد و مسلم قصد خروج نمود. ولي هاني، وي را از شتاب در اين كار، برحذر داشت. [2] .


ابن زياد يكي از غلامان خويش بنام معقل را فراخواند و به او گفت: اين سه هزار درهم را بگير و به جستجوي مسلم بن عقيل و ياران او بپرداز و با آنها ديدار كن و اين مال را بدانها ببخش تا آنكه آنها تو را از خود بدانند و بدينوسيله از اخبار ايشان آگاهي يابي.

او نيز همين كار را كرد، از اينرو به مسجد آمد، و در گوشه اي نشست و به سخنان مردم گوش فراداد، تا آنكه مسلم بن عوسجه اسدي وارد شد و به نماز ايستاد و بسيار نماز گزارد، معقل پيش خود گفت: يكي از نشانه هاي شيعيان، اين است كه خيلي نماز مي گزارند و اين مرد از آنان است.

گمانش درست بود، زيرا از مردم شنيد كه او براي حسين (ع) بيعت مي گيرد. پس صبر كرد تا وي از نماز فارغ شد. آنگاه نزد ابن عوسجه آمد و گفت: اي بنده خدا! من مردي از اهل شام هستم و غلام ذي كلاع بودم، پروردگارم نعمت دوستي اهل بيت را به من ارزاني داشت، اينك قصد دارم اين سه هزار درهم را به مردي برسانم كه به كوفه آمده است تا براي پسر دختر پيامبر خدا بيعت بگيرد! و من از افرادي شنيده ام: تو بر اسرار اين خاندان آگاهي، از اينرو اين مال را به تو مي سپارم تا مرا به جايگاه سرور خويش ببري تا با او بعيت نمايم، و اگر مي خواهي پيش از آنكه به زيارت او نائل شويم از من بيعت بگير! ابن عوسجه گفت: از ديدار تو خشنود شدم! زيرا براي نيل به آنچه كه دوست داري جدي هستي، باشد كه خداوند بوسيله تو اهل بيت پيامبرش را ياري دهد؛ ولي من دوست ندارم كه پيش از آنكه كار به پايان برسد، مردم از اين امر آگاه شوند؛ از ترس اين طاغوت و سطوت او!

پس، از او بيعت گرفت و پيمانهاي شايد و سختي از وي ستاند كه همواره خيرخواه و راز نگه دار باشد.

معقل چند روز پي در پي با ابن عوسجه رفت و آمد كرد تا آنكه موفق شد تا به منزل


مسلم بن عقيل راه يابد. [3] .

مسلم، از او بيعت گرفت و به اباثمامه صائدي دستور داد كه مالي را كه هديه آورده است از وي بستاند، و اين اباثمامه، مسؤل تدارك اسلحه بود و فردي روشن بين و از سواركاران معروف عرب به شمار مي رفت. [4] .


پاورقي

[1] طبري، ج 5، ص 185.

[2] مناقب، ج 3، ص 242.

[3] طبري، ج 5، ص 362 و 363، ارشاد، ص 207 و 208. اخبار الطوال 235 و 236.

[4] ارشاد، ص 208.