بازگشت

اعتراض صحابه پيامبر


هنگامي كه صحابه پيامبر و پيروان علي (ع) لب به اعتراض مي گشودند به امر خليفه مورد شكنجه قرار مي گرفتند و يا نفي بلد و تبعيد مي گرديدند، چنانكه ابن مسعود، صحابه ي بزرگ پيامبر در پاي منبر عثمان بر او اعتراض كرد، و پاسخ عثمان اين بود كه او را از مسجد اخراج كنيد، و مأموران او را كشان كشان روي زمين كشيدند و پس از بيرون بردن از مسجد آنقدر او را به زمين كوبيدند كه استخوانهايش درهم شكست. خليفه به اين هم بسنده نكرد بلكه فرمان داد كه حقوق وي را نيز قطع كنند و حتي


عيادت از او را در بستر بيماري ممنوع كرد.

عمار ياسر صحابه ي ديگر پيامبر نيز بارها نزد عثمان شتافت و نسبت به روش او بانگ اعتراض برداشت. پند عمار اين بود كه بيت المال را از دسترس اغنيا دور نگه دار و به شيوه اي درست و عادلانه بپرداز، و دست از تعصب قومي بردار و خانواده و منسوبان خويش را بر مردم مسلط مساز! ان بار عثمان، خود با عصايش بر عمار حمله كرد و ضرباتي جند بر صورتش نواخت. غلامانش نيز به پيروي از وي، صحابه ي پيامبر را به كتك گرفتند و عثمان نه تنها كه آنها را بازنداشت بلكه خود لگدي چند بر پيكر مصدوم عمار زد و اين كردار خليفه، مأمورانش را جسورتر ساخت تا آنجا كه بدن عمار را لگدكوب كردند و شكمش را پاره نمودند و او را زير باران، باد، و سرما و تگرگ، ميان مرگ و زندگي رها ساختند.

ابوذر نيز در برابر اين نابسامانيها و كردارهاي ناشايست تاب نياورد و روزي فرياد بر آورد:«اي عثمان! كارهاي تازه اي پيش گرفته اي كه ما با آن آشنايي نداريم، به خدا سوگند كردار تو نه در قرن پيدا مي شود نه در روايات پيامبر، به خدا سوگند مي بينم كه نور حق خاموش مي گردد، باطل زنده مي شود و سودجويي رواج دارد. اي ثروتمندان! با فقرا همراهي و برادري كنيد! كه خداوند فرمود: «به آنانكه طلا و نقره را انبار مي كنند و در راه خدا انفاق نمي نمايند بشارت بده كه با آهن گداخته پيشاني، پهلو و پشت شما را داغ مي كنند.».

پرده هاي حرير آويزان ساخته ايد، متكاهاي ديبا تهيه كرده ايد و به خوابيدن روي بسترهاي نرم خو گرفته ايد، اما پيامبر خدا روي حصير مي خوابيد. غذاهاي رنگارنگ در اختيار شماست ولي محمد (ص) از نان جوين سير نمي گرديد».ابوذر به شام تبعيد شد، اما در شام كردارهايي از معاويه ديد كه كارهاي عثمان در برابرش ناچيز مي نمود.


هنگامي كه معاويه قصر الخضراء كاخ سبز را برپا مي داشت، ابوذر برايش پيغام فرستاد: اي معاويه اگر اين كاخ سبز را از بيت المال ساخته اي به ملت خيانت ورزيده اي و اگر از اموال خود ساخته اي اسراف كرده اي!

اين حقگويي واكنش معاويه را برانگيخت و او را ناگزير ساخت كه براي عثمان گزارشهايي دروغين بفرسد. از اينرو طبق فرمان خليفه او را بر شتري چموش و بدخو و بي روپوش نشاندند و مأموران سنگدلي بر او گماشتند كه شتر را با شتاب مي راندند؛ آنگونه كه چون به مدينه رسيدند گوشتهاي رانهايش فرسوده، و پيكرش كوبيده شده بود.

به هر حال عثمان از تحقير و تهديد و دشنام به اين صحابه بزرگ رسول خدا كوتاهي نكرد؛ ولي هنگامي كه از بستن دهان حقگويش نااميد شد، خواست تا با پرداخت دويست دينار به ابوذر وي را آرام و خاموش سازد؛ اما ابوذر هشيارتر و پاكتر از آن بود كه فريفته ي مال و منال دنيا شود، از اينرو به فرستاده ي عثمان گفت: آيا عثمان به همين اندازه كه به من داده به مسلمانان ديگر هم داده است؟

فرستاده عثمان پاسخ داد: نه، اين ويژه توست! ابوذر گفت: پس من هم يكي از مسلمانانم، آنچه ديگران طاقت آن را دارند من هم طاقت آن را دارم، پولها را بازگردانيد.

عثمان چاره اي جز تبعيد ابوذر نيافت و گواهي پيامبر بر راستگويي و درستكاري ابوذر را، كه علي (ع) بر آن تأكيد داشت، ناشنيده انگاشت.

شگفت اينكه از ترس خليفه به جز علي (ع) و عقيل و حسين(ع) و عمار، هيچ مسلماني به بدرقه ي اين صحابي صادق و صالح نشتافت.

آري ابوذر به جرم اعتراض به كجرفتاريهاي خليفه به بيابان بي آب و علف ربذه


تبعيد شد و در آنجا تنها جان باخت. [1] .

هنگامي كه عثمان دستور داد عمار ياسر را به خاطر اعتراضاتش عليه اسرافكاريهاي مزبور، كتك بزنند، عايشه بر وي فرياد زد: كه اين موي و جامه و كفش پيامبر است كه هنوز نفرسوده است ولي شما سنتش را از ميان برده ايد [2] .


پاورقي

[1] الامام علي صوت العدالة الانسانيه، جرج جرداق، ج 5، ترجمه‏ي فارسي، ص 255 -275.

[2] انساب الاشراف، ج 5؛ ص 48.