بازگشت

خطبه فاطمه در كوفه


فاطمه دختر حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام خطبه اي آتشين در كوفه ايراد كرد. نخست حمد و سپاس خداوند و مدح پيامبر و مدح اهل بيت عليهم السلام گفت و سپس فرمود: «اما بعد يا اهل الكوفه، يا اهل المكر و الغدر و الخيلاء، فانا اهل البيت، ابتلانا الله بكم و ابتلاكم بنا، فجعل بلاءنا حسنا، و جعل علمه عندنا و فهمه لدينا، فنحن عيبة علمه و وعاء فهمه و حكمته و حجته علي الارض في بلاده لعباده... [1] ؛ اما بعد، اي اهل كوفه! اي فريبكارها و نيرنگ بازها! ما اهل بيتي هستيم كه خداوند ما را به شما امتحان كرد، و شما را به ما امتحان فرمود. پس آن را امتحاني نيكو قرار داده علمش را نزد ما و فهمش را پيش ما قرار داد.

پس ما منبع علم او و ظرف فهم او و حكمت او و محبت او بر روي زمين در شهرهاي او


براي بندگانش هستيم». پس از آن دختر حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام آن مردم را تهديدها فرمود، از جمله عواملي كه موجب اين قتل و غارت ها و بي حرمتي ها شد، حسادت و رشك اهل كوفه در بيان ايشان عنوان شده است: «أحسدتمونا، علي ما فضلنا الله تعالي، ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور...؛ [2] شما به ما رشك ورزيديد، بر آن چه خداوند متعال ما را برتري داد، و آن فضلي است از خداوند كه به هر كه بخواهد عنايت مي كند و كسي را هم كه خداوند به او نوري ندهد او را نوري نيست» در هر حال با يك مقايسه قرآني تكليف انسان را روشن ساخته اند. اين خطابه آن قدر بر جان ها نشست كه اشك ها از چشم ها روانه شد و دل هايشان را رعب و ترس گرفت و مردم به خود آمدند كه چه گناه بزرگي را به دوش خويش كشيدند. با اشك و آه فرياد برآوردند كه: «حسبك يا ابنة الطيبين فقد احرقت قلوبنا، و انضجت نحورنا، و اضرمت اجوافنا...؛ [3] اي دختر پاكان تو را بس است كه دل هامان آتش زدي و فرياد از سينه هامان بلند شد و جانمان را آتش زدي» پس از آن، او از سخن باز ايستاد و همه را در غم خويش وانهاد.

الحمدلله اولا و آخرا


پاورقي

[1] مثير الاحزان، ص 86؛ بحارالانوار، ج 45، ص 110؛ الاحتجاج، ج 2، ص 27؛ حياة الامام الحسين عليه‏السلام، ج 3، ص 238؛ السيدة زينب عليهاالسلام، ص 267.

[2] السيدة زينب، ص 267 - 268.

[3] بحارالانوار، ج 45، ص 112؛ مثير الاحزان، ص 88؛ الاحتجاج، ج 2، ص 29؛ السيدة زينب، ص 269.