بازگشت

امام در صبح گاه عاشورا


سپاه ابن سعد آراسته بود و امام عليه السلام نيز سپاه خود را آراست. چشم امام به سپاه ابن سعد افتاد و دستان خويش را بلند كرد و اين گونه خدا را خواند: «اللهم انت ثقتي في كل كرب، و انت رجائي في كل شدة، و انت لي في كل امر نزل بي ثقة وعدة، كم من هم يضعف فيه الفؤاد، و تقل فيه الحيلة، و يخذل فيه الصديق، و يشمت فيه العدو، انزلته بك و شكوته اليك رغبة مني اليك عمن سواك، ففرجته عني و كشفته. فانت ولي كل نعمة، و صاحب كل حسنة و منتهي كل رغبة؛ [1] پروردگارا! تو در هر گرفتاري مورد اعتماد من هستي؛ و تو در همه سختي ها اميدم هستي. هر امري كه اعتماد به آن داشته و وعده داده شده ام تنها از جانب تو بر من نازل مي شود. چه بسيار ناراحتي كه دل در آن ضعيف مي شود و حيله و راه فرار در آن كم مي شود و دوست در آن به خذلان و خواري مي افتد و دشمن در آن شماتت مي كند كه همه از طريق تو نازل شده و من به سوي تو شكوه مي آورم، اين گلايه، بريدگي از غير تو و رغبتي است كه به سوي تو دارم. پس در كار من گشايش كن و آن را بر طرف ساز. تو سرپرست هر نعمت و صاحب هر نيكي و نهايت هر رغبت هستي».

امام مركب خود را طلب كرد و بر آن سوار شده و سپس با فريادي رسا بر مردم نهيب


زد: «يا اهل العراق! - و جلهم يسمعون - اسمعوا قولي، و لا تعجلوا حتي اعظكم بما يحق لكم علي و حتي اعتذر اليكم؛ [2] اي اهل عراق! - در حالي كه بيشتر افراد صداي امام را مي شنيدند - گوش كنيد و عجله نكنيد تا شما را به آن چه حق شما بر من است موعظه كنم تا اين كه عذر را بر شما تمام كنم».


پاورقي

[1] الارشاد، ج 2، ص 96.

[2] الارشاد، ج 2، ص 97.