بازگشت

ام البنين پس از حادثه عاشورا


روزها از حادثه عاشورا گذشته بود. «بشر بن حذلم» ناگهان وارد مدينه منوره شد. مردم از ورودش به شهر باخبر شدند و حضرت ام البنين جزء اولين استقبال كنندگان از او بود كه فرياد بشر بلند شد:



«يا اهل يثرب لامقام لكم

بها قتل الحسين فادمعي مدرار



الجسم منه بكربلاء مضرج

و الرأس منه علي القناة يدار؛



اي اهل يثرب! ديگر در اين شهر اقامت مكنيد، كه حسين كشته شد، پس اشك از چشمانم ريزان است. جسم و بدن پاكش در كربلا افتاده و سر مطهرش بر بالاي ني در گردش است».

چشم ام البنين به بشر افتاد كه از مرگ و شهادت خبر مي داد. درباره عباس و ديگر پسرانش و ساير ياران امام از او نپرسيد... آري، او تنها از حسين عليه السلام پرسيد و اين كه آيا او زنده است يا نه. بشر بن حذلم، فاطمه دختر «حزام عامريه» را كه همان ام البنين بود، شناخت و آثار وحشت و ترس بر رخسارش هويدا شد. بشر براي اين كه به همسر


امام علي عليه السلام صدمه اي وارد نشود، شهادت هر يك از فرزندان ايشان را به تنهايي تعزيت گفت: «خداوند اجر شما را به واسطه فرزندتان جعفر بزرگ بدارد...» ام البنين گفت: مگر من از شما درباره جعفر سئوال كردم؟ مرا از فرزندم حسين خبر ده...» بشر توجهي به خواسته ايشان نكرد و از فرزندان ديگر خبر مي داد تا كه به عباس رسيد و گفت: «اي ام البنين؛ خداي تعالي پاداش شما را بزرگ دارد در شهادت فرزندت ابوالفضل العباس» با خبر شهادت عباس عليه السلام، اضطراب شديدي بر همسر امام علي عليه السلام حاكم شده و لرزه بر اندامش افتاده بود. ام البنين در همان حال طفل كوچكي را كه در بغل داشت، رها كرد. كودك بر زمين افتاد. او ديگر طاقت حمل نوزاد را در نداشت. آري، او به سختي خود را نگه مي داشت و چنين اصرار مي داشت: «اي بشر! از فرزندم حسين مرا خبر ده كه آيا زنده است يا نه؟» بشر مي گويد: هنگامي كه او را از شهادت حسين عليه السلام آگاه كردم، فرياد زد و چنين ناله سر داد: «وا حسيناه، وا حبيب قلوبنا،... يا ولدي يا حسين... نور عيني يا حسين...؛ اي حسينم! و اي محبوب دلم!... اي فرزندم حسين!... نور چشمم اي حسين!...». در اين هنگام همه با او هم ناله شدند و براي حسين عليه السلام شيون كردند. او از فرزندانش يادي نمي كرد، جز اين كه پيوسته از حسين عليه السلام ياد مي كرد و بر آن حضرت مي گريست. [1] .

درسي كه مي توان گرفت: اهل معرفت مي دانند: (النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم)؛ [2] پيامبر از جان مؤمنان نيز بر آنها پيش تر است» راستي كه ما جانمان را دوست داريم؛ اما خشنودي خدا در اين است كه اين هستي خويش را فداي او كنيم، مقام والاي امامت همين گونه است. پيامبر فرمود: «من كنت مولا فهذا علي مولاه؛ [3] هر كه را من


مولاي اويم علي مولاي اوست»؛ يعني او نيز از جان مؤمنان بر آنها پيش تر است. امامان معصوم عليهم السلام پس از امام علي عليه السلام هم اين گونه اند؛ كه بايد از همه چيز خود در راه احياي دين و نام آن معصومان عليهم السلام گذشت.


پاورقي

[1] العباس بن علي عليه‏السلام، ص 43.

[2] احزاب، آيه 6.

[3] کتاب سليم بن قيس، ص 198؛ الغارات، ج 2، ص 659؛ الارشاد، ج 1، ص 351؛ بحارالانوار، ج 97، ص 225؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج 4، ص 281. بخشي از خطبه غدير؛ محدث قمي، کليات مفاتيح الجنان، بخشي از دعاي ندبه.