بازگشت

پاره اي از ويژگيهاي عباس


«عباس» - فرزند علي عليه السلام - كمالات ظاهري و باطني بسياري داشت. او مردي شجاع و مخصوصا زيبا بود و هنگامي كه سوار بر اسب مي شد، پاهايش بر زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم گفته مي شد و در روزي كه به شهادت رسيد، پرچم حسين بن علي عليه السلام به دست مبارك ايشان بود [1] در اين بخش به پاره اي از ويژگي هاي آن حضرت اشاره خواهيم داشت:

الف. بندگي و عبوديت: امام صادق عليه السلام به زيارت عموي خود عباس بن علي عليه السلام رفت. در زيارت نامه اي كه در برابر ايشان انشا فرمود اين گونه آمده: «السلام عليك ايها العبد الصالح؛ [2] سلام بر شما اي بنده شايسته» همچنين آمده: «اي عزيزي كه مطيع خدا و رسول و اميرالمؤمنين، حسن و حسين عليهم السلام بودي». [3] .

هميشه مقام بندگي، مقدمه ديگر كمالات اوليا بوده است. در روايت آمده است كه «بانه كان بين عينيه اثر السجود؛ بر پيشاني او، اثر سجود پيدا بود» [4] براي نمونه به بندگاني كه خداوند در كلام وحياني خود معرفي كرده، با تأمل بنگريد:

1. حضرت نوح عليه السلام «(كذبت قبلهم قوم نوح فكذبوا عبدنا) [5] ؛ قبل از آنها نوح بنده ما را تكذيب كردند».


2. حضرت لوط عليه السلام «(كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين) [6] ؛ آن دو زن كه تحت فرمان دو بنده از بندگان ما كه هر دو صالح بودند (نوح و لوط)».

3. حضرت داوود عليه السلام «(اذكر عبدنا داود) [7] ؛ (اي محمد) بنده ما داوود را ياد كن».

4. حضرت خضر عليه السلام «(فوجدا عبدا من عبادنا) [8] ؛ موسي و يوشع بنده از بندگان ما (حضرت خضر) را يافتند».

5. حضرت سليمان عليه السلام «(و وهبنا له داود سليمان نعم العبد) [9] ؛ ما به داوود سليمان را بخشيديم، او چه بنده خوبي بود».

6. حضرت ايوب عليه السلام «(و اذكر عبدنا ايوب) [10] ؛ (اي محمد در قرآن) بنده ما ايوب را ياد كن».

7. حضرت مسيح عليه السلام «(لن يستنكف المسيح ان يكون عبدالله) [11] عيسي را ناخوش نمي آيد كه خود را بنده ي خدا بداند».

8. حضرت محمد صلي الله عليه و آله «(سبحان الذي اسري بعبده) [12] منزه است خدايي كه بنده اش (محمد) را شبانه سير داد»، «(و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا) [13] ؛ اگر شما درباره آن چه بر بنده خودمان نازل كرده ايم در شك هستيد»، «(و ما انزلنا علي عبدنا) [14] ؛ و آن چه ما بر بنده خود فرو فرستاديم».


به اعتراف حضرت امام صادق عليه السلام عباس بن علي عليه السلام يكي از اين بندگان صالح خداي تعالي است.

ب. عصمت: بي شك عصمت داراي مراتبي است كه اهل بيت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در اوج آن قرار دارند تا آنجا كه انبياي عظام - به جز خاتم آنها - به آن مرتبه غبطه مي خوردند. رسولان الهي همگي معصوم اند؛ اما تعيين مرتبه كمال آنها و سطح بندي آنان نه در توان ما و نه در حد اين مقال است. به نظر مي رسد عباس بن علي عليه السلام يكي از آن بزرگ پاسداران معصوم الهي است كه در كربلا حضور يافته است. كوتاه سخن اين كه در كربلاي حسيني سه معصوم از امامان حضور يافته اند: حضرت امام حسين عليه السلام، امام علي بن الحسين عليه السلام و حضرت امام محمد باقر عليه السلام. غير از آنان، چهار معصوم ديگر در آن مصاف حاضر بوده اند: حضرت علي اكبر، حضرت علي اصغر، حضرت زينب كبري و حضرت عباس بن علي عليهم السلام.

اما چرا عباس؟ پاسخ اين پرسش را از سخن طبري به نقل از ابي مخنف برگرفته ايم: بعدازظهر تاسوعا بود كه سپاه عمر سعد همه بر جنگ آماده بودند. ناگهان عمر بن سعد فرياد زد: «يا خيل الله اركبي، و ابشري بالجنة؛ [15] اي لشكر خدا! سوار شويد كه شما را به بهشت بشارت باد» همه بر اسب سوار و به سوي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند. عباس عليه السلام به امام حسين عليه السلام عرض كرد: «يا اخي! اتاك القوم؛ اي برادر! دشمن به شما روآورده است» امام از جا برخاست و فرمود: «يا عباس اركب بنفسي انت يا اخي حتي تلقاهم فتقول لهم مالكم؟ و ما بدالكم؟؛ [16] اي عباس! سوار شو، جانم فدايت اي برادر! تا اين كه آنها را ملاقات كني، پس به آنها بگو چه مي كنيد و چه مي خواهيد» بي شك،از عبارت بنفسي انت (جانم فدايت) عصمت حضرت عباس ثابت مي شود. چرا كه هرگز در كلام امام، غلو راه ندارد. پس واقع را بيان مي كند و عباس عليه السلام آن قدر كمال دارد و از خطا و عيب


مبري است كه اين گونه مورد خطاب ولي الله عليه السلام قرار مي گيرد.

ج. مواسات: از ويژگي هاي ستوده اخلاقي «مواسات» يعني اعانت و ياري و برابري با مقام امامت و ولايت است. در روايات فراواني، اهل بيت عليهم السلام ياران خود را به اين شيوه فراخوانده اند. در حديث قدسي از امام صادق عليه السلام نقل است كه خداوند به آدم عليه السلام آموخت كه همه چيز را در چهار كلمه از تو خواسته ام. آن كلمات عبارت اند از:

1. درباره من، اين كه تنها مرا عبادت كن و شريكي براي من نياور؛

2. درباره خودت، بدان كه تو محتاج به پاداش عمل خود هستي و من تنها تو را به عملت پاداش مي دهم؛

3. درباره رابطه من با تو، اين كه تو دعا كن، اجابت با من است؛

4. درباره رابطه خودت با مردم، اين كه بر آنها خشنود باش، به آن چه بر خود مي پسندي. [17] .

حضرت امام صادق عليه السلام رابطه عباس عليه السلام با امام حسين عليه السلام را اين گونه وصف كرده و مورد سلام قرار داده است: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه؛ سلام بر ابوالفضل العباس، آن عزيزي كه برادرش را با ايثار جان خويش ياري كرد» او در راه حيات و بقاي حسين عليه السلام و اهداف او جان داد تا برادرش و اهداف او زنده بماند. در بخش ديگر امام صادق عليه السلام قمر بني هاشم را اين گونه وصف كرده اند: «... فنعم الاخ المواسي...؛ چه خوب برادر يكرنگ و يگانه اي بوديد» او در تمام مشكلات و مصائب امام، خود را شريك مي دانست و تلاش مي كرد تا فدايي و جان نثار حسين عليه السلام باشد. به حقيقت او، خود را براي امام مي خواست نه امامش را براي خويش. او سپر بلاي امام خود بود نه اين كه امام را سپر بلاي خود سازد. در زيارت ناحيه مقدسه نيز اين ويژگي جناب ابوالفضل بسيار بارز معرفي شده است. «السلام علي العباس بن اميرالمؤمنين المواسي اخاه


بنفسه» [18] سلام و درود بر عباس، فرزند اميرالمؤمنين، او كه با تقديم جان خود، برادر را ياري رسانيد.

د. ايمان استوار با گفتن شهادتين انسان به مرز «اسلام» وارد مي شود؛ ولي ايمان عقد قلبي است كه دل آن چه بر زبان آورده، باور كند و سپس به عمل و رفتار آراسته گرداند. در تفكيك اين دو واژه به قرآن بنگريم كه چگونه عده اي از مسلمانان را كه به خطا خود را مؤمن مي پنداشتند، از جرگه مؤمنين خارج كرده، آنها را تنها مسلمان مي نامد:

«قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم» [19] ؛ عرب هاي باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم، به آنها بگو، شما هنوز ايمان نياورده ايد؛ بلكه بگوييد كه اسلام آورده ايم، چرا كه هنوز ايمان در دلهايمان راه نيافته است».

آري، هنگامي كه مسلمان به مرز ايمان پاي نهاد، ايمان نيز مراحل و مراتبي دارد كه تنها اشاره اي اهل خرد را كافي است: «يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله»؛ [20] اي كساني كه ايمان آورده ايد ايمان آوريد» روشن است كه اينها در مرحله اي از ايمان هستند، ولي خداوند آنها را به مراحلي فراتر از آن بازخوانده است».

درباره ايمان حضرت عباس عليه السلام به بياني از امام صادق عليه السلام برمي خوريم كه آن حضرت عموي خويش را اين گونه ستوده اند: «كان العباس... صلب الايمان؛ [21] عباس عليه السلام پيوسته مردي سخت ايمان بود». ايمان او نرم و انعطاف پذير نبود. [22] ايمان او به مقام صلابت و


پايداري رسيده بود. در اين نوع ايمان، ثبات رأي و رفتار خود را بيشتر نشان مي دهد و اصلا تزلزل و كژي ديده نمي شود. اين ايمان سخت و محكم چون كوهي برافراشته است كه با هر تندبادي نلرزد.

درسي كه مي توان گرفت: در روايات براي شخص مؤمن ويژگي هايي را برشمرده اند كه از جمله آنها است «المؤمن كالجبل الراسخ لا يحركه العواصف؛ [23] مؤمن چون كوهي برافراشته است كه تندبادها آن را از جاي نمي تواند بركند» اين ويژگي عالم رباني است. امام علي عليه السلام مردم را سه گروه وصف فرمود كه تنها گروه اول آنان ايمان راسخ دارند. [24] و عباس عليه السلام او از زمره گروه اول است.

ه تيزبيني و دورانديشي: امام صادق عليه السلام درباره ي عباس عليه السلام فرموده است: «كان العباس نافذ البصيرة؛ [25] عباس پيوسته (بيداري) تيزبين و دورانديش بود» او به ظاهر امر چندان نظر نمي كرد؛ بلكه بيشتر به عمق و باطن كار چشم دوخته بود. شاهد صحت سند و دلالت اين حديث، رفتار قمر بني هاشم است كه او را تا سر حد عصمت رفعت بخشيده است.

صادق آل محمد عليه السلام در سخن ديگري فرمود: «كان عمنا العباس بن علي نافذ البصيرة [26] ؛ پيوسته عموي ما عباس پسر امام علي عليه السلام تيزبين و روشن ضمير بود».

و. محافظت از جان امام عليه السلام: در زيارت ناحيه مقدسه عباس عليه السلام اين گونه معرفي شده است: «الفادي له الواقي؛ [27] آن عزيزي كه خود را فدا كرد و همه تلاش خود را براي


حفظ و نگهداري امامش به كار بست». اين حالت زاييده معرفتي است كه فرد در آن، امام را همه چيز خود مي بيند. آري، در بينش قرآني ما «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم»؛ [28] پيامبر بر مؤمنين از جانشان مقدم است» جايگاه ويژه اي دارد. در كلام شيعي اثبات شده است كه امام و رسول در جميع كمالات برابرند. پس مؤمنين بايد با امام عليه السلام آن گونه رفتار كنند كه با رسول الله صلي الله عليه و آله رفتار مي كنند.

ز. تلاش براي كسب رضايت امام عليه السلام: حضرت عباس عليه السلام از امامش جهاد و مبارزه با قوم گمراه را درخواست كرده بود؛ اما امام به او پاسخ منفي داده بود. او بار ديگر، آوردن آب و سيرابي اطفال را تقاضا كرده و پاسخ مثبت دريافت كرده بود. پس در طلب آب رهسپار ميدان شده بود. امام جواد عليه السلام اين نكته را در زيارت ناحيه مقدسه مورد اشاره قرار داده، مي فرمايند: «الساعي اليه بمائة؛ [29] عباس براي آوردن خواسته امامش كه آوردن آب بود، تلاش كرد».

ح. جان باختگي در راه امام عليه السلام: در زيارت ناحيه آمده «المقطوعة يداه» [30] حضرت عباس عليه السلام دو دست مباركش در راه امامش قطع شد. در قرآن آمده: «يا ايها الذين آمنوا هل أدلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب أليم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله بأموالكم و أنفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون»؛ [31] اي اهل ايمان! آيا شما را به تجارتي كه از عذاب دردناك نجاتتان دهد راهنمايي كنم؟ آن، ايمان آوردن به خدا و رسول او و جهاد كردن در راه خدا با اموال و جانتان است» عباس عليه السلام اعضا و جوارح خويش را به راه احياي اسلام نهاد. زائران كربلا به «كف العباس؛ محل افتادن دستان عباس» مي روند و محل قطع شدن و دفن دستان آن حضرت را زيارت مي كنند. آري، او از


همه چيزش در اين راه گذشت.

ط. خيرخواهي براي خدا و رسول و امام: در زيارت ناحيه آمده «اشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخيك؛ [32] شهادت مي دهم كه تو خيرخواه خداوند، رسول او و برادرت بودي» جدا شدن دست، جان دادن و ايثار عباس عليه السلام تنها به سبب خيرخواهي امام، پيامبر و خدا بود. در اين زيارت نامه امام مهدي يا امام هادي عليهماالسلام به اين خيرخواهي عموي خود شهادت مي دهند. [33] .

ي. ديانت در رفتار:

تمام حركات و سكنات انسان زنده و عاقل، بر بينش او استوار است. جهان بيني انسان، دنباله روي و پاي بندي به سلسله اي از بايدها و نبايدها را به همراه مي آورد. نمونه ي عالي تربيت مكتب اسلام را مي توان در رفتار مشخص و گفتار ويژه اي به روشني ديد. عباس عليه السلام عصر عاشورا هنگام ورود به شريعه فرات از فرط عطش آب را به دهان نزديك كرد؛ ناگاه به خود آمد، با شدت آب را بر آب ريخت و گفت: «تا الله ما هذا فعال ديني [34] ؛ به خدا قسم، اين رفتار خوشايند دين من نيست» البته دين و ديانت، خود داراي مراتب گوناگون از كمالات است. اين گونه وفاداري و درك ديني ابوالفضل العباس عليه السلام گوياي سير و سلوك و مقام عالي او در عرفان ديني است.

ك. وفا به عهد و پيمان: علامه «عبدالحسين حلي رحمةالله» در كتاب النقد التنزية از «فخر الذاكرين» به قول عده اي از شاهدان عيني نقل كرده: روزي اميرالمؤمنين عليه السلام عباس را صدا زد و او را به خود چسبانيد و بين دو چشم او را بوسيد و از ابوالفضل چنين عهد و


پيمان گرفتند: «در روز عاشورا، هنگامي كه به آب رسيدي، مبادا از آن قطره اي بنوشي، در حالي كه برادرت حسين تشنه لب است». [35] البته عباس عليه السلام بر سر پيمان با پدر، لب خشك از شريعه خارج شد و تا نهايت ايثار گام وفا برداشت. در قرآن، وفاي به عهد از نشانه هاي اهل ايمان دانسته شده است: «و الذين هم لأماناتهم و عهدهم راعون»؛ [36] مؤمنان كساني اند كه به امانت ها و عهد و پيمان خويش پايبندند» بدين سبب در مباني فقهي شيعه، اصلي از عقل و شرع اتخاذ شده كه بسياري از احكام را با آن استخراج مي كنند و آن «المؤمنون عند شروطهم» [37] است؛ يعني مؤمنين بايد به شرائط و تعهدات خويش پايبند باشند. عباس اين گونه بود؛ تا آنجا كه در زيارت ناحيه مقدسه، امام معصوم فرموده است: «الآخذ لغده من امسه؛ [38] ابالفضل از شب خود براي فردايش عهد گرفت».

شايد اين همان پيمان و عهدي بود كه خود با برادرانش در وفا و ايثار به فرزند فاطمه عليهاالسلام بست: شايد آن عهد و پيمان ايثاري بود كه با پدر بست؛ يا آن عهدي كه شب عاشورا با خواهرش زينب بست و فرداي آن وفا كرد؛ يا پاسخ صريحي بود كه به امام حسين عليه السلام در شب عاشورا داد؛ هنگامي كه امام بيعت از ياران خود برداشت. عباس عرض كرد: «لا نفعل ذلك، لا ابقانا الله بعدك؛ [39] برادر! نمي رويم، بعد از تو خداوند ما را زنده نگه ندارد».

درسي كه مي توان گرفت: اهل ايمان بر سر بيعت، عهد و پيمان خويش بمانند. آري، آنان بايد در عهد بستن دقت كنند كه به چه كسي عهد و پيمان مي بندند و سپس به عهد خود وفا كنند.


ل.صبر و شكيبايي: در صبح عاشورا، عباس عليه السلام برادان خود (عبدالله، جعفر، عثمان) را كه همه از يك مادر (ام البنين) بودند فراخواند و گفت: «تقدموا حتي اراكم قد نصحتم لله و لرسوله فانه لا ولد لكم؛ (اي برادران) پيش افتيد تا خيرخواهي شما را به خدا و رسول ببينم، زيرا شما فرزندي نداريد». [40] .

شايد هدف او از اين درخواست، برخي از امور زير باشد:

1. اين كه در راه احياي دين نوجوانان بر جواناني كه داراي زن و فرزند مي باشند، تقدم دارند؛

2. كسب اطمينان براي حفظ اعتقادات و باورهاي ديني برادران خود؛

3. درك حزن و صبر و شكيبايي كردن بيشتر بر مصائب كه اجر صابرين يابد؛

4.ترغيب آنها براي درك شهادت؛

5. آموزش به ديگران كه در راه امام و اهداف بلندش بايد از خود و هر دلبستگي گذشت. «ابوحنيفه دينوري» مي گويد: عباس فرمود: «جانم فداي همگي شما، از جاي برخيزيد و از آقاي خود حمايت كنيد تا در اين راه جان بازيد، پس برادران همگي بر جهاد پيشي گرفتند تا كه به مقام شهادت نائل آمدند»؛ [41] .

6. راه يابي به مقام انقطاع كامل، يكي از درخواست هاي بلند و مهمي كه در مناجات شعبانيه آمده است: «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك؛ [42] خدايا! كامل ترين بريدگي از غير خودت را به من عنايت كن». بنابراين، بهترين و برترين محبت ها را بايد به پاي دوست ريخت كه حضرت قمر بني هاشم چنين كرد.

م. علم و يقين: بي شك كسي كه در دامن علي مرتضي عليه السلام - باب مدينه ي علم نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم - تربيت شود و پس از او تحت تعليم امام حسن عليه السلام و سپس امام حسين عليه السلام باشد، در علو


كمال علمي خواهد بود. [43] روايت آمده است: «ان العباس بن علي زق العلم زقا؛ [44] عباس بن علي قبل از آن كه توان تحصيل علم يابد، آن را تغذيه كرده است». از اين عبارت فهميده مي شود كه علم او، برگرفته از تعليمات مدرسه اي نبوده، بلكه علمي الهي بوده است كه با علم رسمي تفاوت دارد. در كتاب كبريت احمر آمده: «ان العباس من اكابر و افاضل فقهاء اهل البيت بل انه عالم غير متعلم؛ [45] عباس بزرگ ترين و فاضل ترين فقيهان (عميق انديشان) اهل بيت است، بلكه او دانشمندي تعليم ناديده است) در اين سخن، اشاره اي است به او از علم الهي لدني برخوردار بود.

ن. عروج به والاترين مراتب كمال: چون ابوالفضل عباس در اين دنيا از والاترين مراتب برخوردار بود و نيز به ظاهر دو دست و بازوي خود را در اين راه نثار كرد، در عالم معنا هم خداي تعالي ايشان را دو بال عنايت فرموده كه همگان به علو مرتبه ي او غبطه مي خورند. عبارت امام زين العابدين عليه السلام گوياي اين واقعيت است: «... وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه، فابدله الله بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة في الجنة كما جعل لجعفر بن ابي طالب؛ [46] او جانش را فداي برادرش كرد تا اين كه دستانش قطع شد، پس به جاي آن خداي تعالي دو بال به او عنايت فرموده تا با فرشتگان در بهشت پرواز كند، همان طوري كه براي جعفر بن ابي طالب قرار داد».

ص. جان نثاري حسين عليه السلام: اين، نكته اي نيست كه كسي از آن بي خبر باشد. اما سخن امام سجاد عليه السلام در اين باره شايان توجه است: «روي عن علي بن الحسين عليه السلام، انه نظر يوما رائي عبيدالله بن العباس بن علي عليه السلام فاستعبر، ثم قال: ما من يوم اشد علي


رسول الله صلي الله عليه و آله من يوم احد، قتل فيه عمه حمزة بن عبدالمطلب اسدالله و اسد رسوله، و بعده يوم موتة قتل فيه ابن عمه جعفر ابن ابي طالب، و لا يوم كيوم الحسين، اذ دلف اليه ثلاثون الف رجل، يزعمون انهم من هذه الامة، كل يتقرب الي الله عزوجل بدمه، و هو يذكرهم بالله فلا يتعظون، حتي قتلوه بغيا و ظلما و عدوانا، ثم قال: رحم الله العباس، فلقد آثر و ابلي و فدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه، فابدله الله عزوجل منها جناحين يطير بهما مع الملائكة في الجنة، كما جعل لجعفر بن ابيطالب و ان العباس عندالله تبارك و تعالي منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة؛ [47] .

روزي نگاه امام سجاد عليه السلام به عبيدالله پسر عباس بن علي عليهماالسلام افتاد، پس امام گريان شد و سپس فرمود: روزي چون روز احد بر رسول خدا سخت نيامد، در آن روز عمويش حمزه - فرزند عبدالمطلب - شير خدا و شير پيامبر كشته شد و بعد از آن روز موته بود كه در آن پسر عمويش جعفر بن ابي طالب كشته شد؛ و روزي چون روز حسين نبود، سي هزار مرد اطراف او ازدحام كردند، در حالي كه آنها مي پنداشتند كه از اين امت هستند. هر كدام به ريختن خون او طلب قرب به خداي تعالي داشتند. او خدا را به آنها يادآوري مي كرد، ولي آنها موعظه پذير نبودند تا اين كه او را بر مبناي ستم و تعدي و دشمني كشتند. سپس فرمود: خدا عباس را رحمت كند. پس البته او ازخودگذشتگي كرد و به مصيبت افتاد. خود را فداي برادرش كرد تا اين كه دستانش قطع شد. پس به جاي آن دو، خداوند متعال دو بال به ايشان داد كه با آن دو، با ملائك در بهشت به پرواز آيد. همان گونه اي كه به جعفر بن ابي طالب عنايت كرد. و البته براي عباس نزد خداوند تبارك و تعالي مقام و منزلتي است كه همه شهدا تا قيامت به آن غبطه مي خورند و آرزوي آن را دارند».

در سخن امام سجاد عليه السلام آمده: «لا يوم كيوم الحسين» چنان كه از امام مجتبي عليه السلام نقل شده است: «لا يوم كيومك يا اباعبدالله؛ [48] اي اباعبدالله! روزي چون روز تو نيست»؛ و به


راستي روزي چون روز حسين عليه السلام نيست!

ع. والاترين شهيد: امام صادق عليه السلام عباس عليه السلام را شهيد دانست و فرمود: «و مضي شهيدا؛ [49] ، او به شهادت رسيد» ديگر ويژگي هاي عباس عليه السلام اين است كه همه شهيدان به حال او غبطه مي خورند. امام سجاد عليه السلام فرمود: «و ان العباس عندالله تبارك و تعالي منزلة يغبطه عليها جميع الشهداء يوم القيامة؛ [50] نزد خداوند تبارك و تعالي براي عباس مقام و مرتبه اي است كه همه شهدا در قيامت به آن غبطه مي خورند».


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين ص 84-85.

[2] کامل الزيارات، ص 440 -441.

[3] العباس بن علي عليه‏السلام، ص 198.

[4] مقاتل الطالبيين، ص 118؛ العباس بن علي عليه‏السلام، ص 64؛ العباس بن اميرالمؤمنين، ص 76.

[5] قمر، آيه 54.

[6] تحريم، آيه 10.

[7] ص، آيه 17.

[8] کهف، آيه 65.

[9] ص، آيه 30.

[10] ص، آيه 41.

[11] نساء آيه 172.

[12] اسري، آيه 1.

[13] بقره، آيه 23.

[14] انفال، آيه 41.

[15] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 416.

[16] ابصار العين، ص 163؛ الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 250؛ تاريخ الامم و الملوک،.

[17] عدة الداعي، ص 53، Ibn Fahd Helli ,Oddatol Daee, p.44.

[18] اقبال الاعمال، ج 3،ص 74.

[19] حجرات، آيه 14.

[20] نساء آيه 136.

[21] العباس بن اميرالمؤمنين ص 108؛ ابصار العين، ص 57.

[22] صلب و صلابة ضد نرمي است. صلب الشع: جعله صلبا، صار صلبا و يبس، (المنجد في اللغة، تحت واژه صلب).

[23] شرح اصول الکافي، ج 9، ص 181.

[24] »يا کميل: الناس ثلاثة، عالم رباني، و متعلم في سبيل نجاة، و همج الرعاء يميلون مع کل ريح؛ اي کميل؛ مردم سه گروه‏اند: دانشمند الهي، پوينده‏ي راه نجات، و پشه‏گان سبک که با هر وزش بادي به همان جهت حرکت مي‏کنند». نهج‏البلاغه، کلام 147.

[25] العباس بن اميرالمؤمنين، ص 108.

[26] خصال شيخ صدوق، ص 68، باب‏الاثنين؛ عمدة الطالب، ص 356.

[27] اقبال الاعمال، ج 3، ص 74.

[28] احزاب، آيه 6.

[29] اقبال الااعمال، ج 3، ص 74.

[30] اقبال الااعمال، ج 3 ص 74.

[31] صف، آيات 10 و 11.

[32] عباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام، ص 108.

[33] حضرت استاد آية الله سيد موسي شبيري - دامت برکاته الشريف - مي‏فرمودند: اين که از ناحيه مقدسه زيارت وارد شده يعني از دختر امام عليه‏السلام بوده که از دوران امام جواد عليه‏السلام شروع شده و تا دوران امام عصر - ارواحنا فداه - ادامه يافته است. اما راوياني که نقل حديث زيارت کرده‏اند، مقارن با دوران حضرت امام هادي عليه‏السلام بوده‏اند. بنابراين، ناحيه مقدسه از طريق امام علي النقي عليه‏السلام وارد شده است.

[34] عباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام، ص 110.

[35] همان.

[36] مؤمنون، آيه 8.

[37] به عنوان نمونه از اين اصل محکم عقلي در بسياري از جاهاي کتاب شريف مکاسب، نوشته شيخ مرتضي انصاري ياد شده است.

[38] اقبال الاعمال، ج 3، ص 74.

[39] العباس بن اميرالمؤمنين عليهماالسلام، ص 105.

[40] الارشاد، ج 2، ص 109؛ مقاتل الطالبين، ص 82.

[41] تقدموا بنفسي انتم و حاموا عن سيدکم حتي تموتوا دونه فتقدموا جميعا و قتلوا. (اخبار الطلوال، ص 380).

[42] کليات مفاتيح الجنان، بخشي از مناجات شعبانيه.

[43] حماسه عاشورا، ص 30.

[44] اسرار الشهادة، ج 2، ص 512. «زق» به اين معنا است که پرنده جوجه خود را که هنوز قدرت بر تغذيه ندارد، غذا دهد.

[45] العباس بن علي عليه‏السلام، ص 53.

[46] کتاب الخصال، ص 68.

[47] بحارالانوار، ج 44، ص 298.

[48] مناقب آل ابي‏طالب عليه‏السلام، ج 4، ص 86؛ کتاب الخصال، ص 177؛ مثير الاحزان، 23.

[49] عمدة الطالب، ص 356؛ کتاب الخصال، ص 68، باب الاثنين.

[50] کتاب الخصال، ص 68، باب الاثنين، ح 101؛ العباس بن علي عليه‏السلام، ص 5.