بازگشت

نمايندگي از طرف امام


در «قصر بني مقاتل» كه بيستمين منزل در راه كربلاست، امام، خيمه اي برافراشته ديد. فرمودند: «اين از آن كيست؟» پاسخ داده شد كه آن «از عبيدالله بن حر جعفي» است. امام به «حجاج بن مسروق» امر فرمود كه عبيدالله بن حر جعفي را دعوت كند تا با او و يارانش همراه شود. حجاج وارد خيمه ابن حر شد، پس از تعارفات معمولي، ابن حر پرسيد: «چه خبر؟» حجاج پاسخ گفت: «براي تو يك هديه و گراميداشتي دارم، اگر پذيراي آن باشي! اين حسين است كه تو را براي ياري فراخوانده، اگر در پيش او (دشمنانش) را بكشي، اجر


و پاداش نصيب تو مي شود و اگر خود كشته شوي به مقام شهادت نائل آمده اي» ابن حر گفت: «به خدا قسم از كوفه خارج نشده ام مگر بدين سبب كه فراوان ديدم افرادي را كه براي جنگ با او خارج شده اند و شيعيان او به ذلت كشيده شده اند، پس از آن دانستم كه او كشته خواهد شد و من قادر به ياري او نخواهم بود البته مايل نيستم كه او مرا ببيند و من او را ببينم». [1] .

درسي كه مي توان گرفت: اين نكته اهميت بسياري دارد كه واژه شهادت نزد حجاج بن مسروق عبارتي شناخته شده است. او كشته شدن در ركاب امام را شهادت مي داند. از اشعار حماسي او در برابر امام - كه به آن اشاره اي خواهيم كرد - او را با شهادت آشنا مي بينم.

ديگر اين كه ياران امام خود را «بين احدي الحسنيين» مي ديدند، يعني بر اين باور بودند كه اگر كشته شوند در هر حال به مقامي رفيع دست يافته اند، و اگر بكشند و پيروز شوند باز هم اجر و ثواب احياي دين را كسب خواهند كرد. پس هرگز احساس ضرري و خسارتي نداشتند تا عقب نشيني كنند. در حالي كه طرف مقابل نه به خير دنيا دست يافت و نه به رضاي الهي.


پاورقي

[1] مقتل الحسين مقرم، ص 224.