بازگشت

حمايت عابس از امام


مسلم بن عقيل بعد از ورود به كوفه، وارد منزل مختار بن ابي عبيد گرديدند، و براي مردم نامه ي امام حسين عليه السلام را خواندند. در اين هنگام عابس بن ابي شبيب شاكري از جاي برخاستند و بعد از حمد و ثناي الهي گفتند: من از ديگران سخن نمي گويم و نمي دانم در دل هاي آن ها چه مي گذرد و از جانب آن ها وعده فريبنده نمي دهم، به خدا سوگند از چيزي كه تصميم گرفته ام سخن مي گويم، به خدا سوگند اگر دعوتم كنيد اجابت مي كنم و با دشمنانتان خواهم جنگيد، و در راه خدا با شمشيرم مي جنگم تا به شهادت برسم». [1] .

او پس از شهادت شوذب وارد ميدان رزم شد و در برابر امام ايستاد. به آن حضرت سلام كرد و اين گونه گفت: «اي اباعبدالله! آگاه باش، به خدا سوگند، بر روي زمين خواه نزديك يا دور، كسي نزد من عزيزتر از شما نيست، و كسي را چون شما دوست ندارم. اگر قدرت داشته باشم كه ظلم را از شما به چيزي كه عزيزتر از جان و خونم باشد دور كنم، چنين خواهم كرد. سلام بر شما اباعبدالله! شهادت مي دهم كه بر هدايت شما و هدايت پدرتان استوار هستم». [2] .


درسي كه مي توان گرفت: او با زبان و عمل در خدمت امام خود بود و تلاش مي كرد تا ادعاي خود را به زينت عمل بيارايد.گونه شهادتش شاهد اين بيان است.


پاورقي

[1] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355.

[2] «فسلم عليه و قال: «يا اباعبدالله، اما و الله ما أمسي علي ظهر الارض قريب و لا بعيد اعز علي و لا احب الي منک و لو قدرت علي ان ادفع عنک الضميم و القتل بشي‏ء اعز علي من نفسي و دمي لفعلته. السلام عليک يا اباعبدالله، اشهد الله اني علي هديک و هدي ابيک» مقتل الحسين مقرم، ص 312؛ ابصار العين، ص 138؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 444.