بازگشت

شهادت واضح


سماوي مي گويد: آن چه به گمانم درست تر آمده همان است كه اهل مقاتل يادآور شده اند كه واضح در روز عاشورا با دشمن به مبارزه برآمد و پياده با شمشيري آخته به سوي آنها شتافت، در حالي كه اين گونه رجز مي خواند:



«البحر من ضربي و طعني يصطلي

و الجو من عثير نقعي يمتلي



اذا حسامي في عيني ينجلي

ينشق قلب الحاسد المبجلي؛ [1] .



از ضربت شمشير و نيزه ام دريا به موج مي افتد، و فضا از درگيري كشتارم پر مي شود؛ هنگامي كه شمشيرم در دست راستم به حركت مي آيد، قلب حسدورز را مي شكافد».


گفته اند: هنگامي كه «واضح» به زمين افتاد، امام را خواند و از او كمك خواست. امام با شتاب خود را بر بالينش رساند، او را در بغل گرفت و بوسيد. «واضح» كه در حال جان دادن بود گفت: «كجا چون مني با فرزند رسول الله، اين گونه باشد كه او گونه بر گونه ام نهد» و سپس جان پاكش از تن به در آمد و به فوز شهادت رسيد. [2] .

درسي كه مي توان گرفت: ترديدي نيست كه امام بر بالين پاره اي از ياران خود حضور يافته است. همه ياران و اصحاب امام داراي كمالات معنوي بوده اند؛ اما امام برخي را مورد مهر و محبتي ويژه قرار داده كه در خور دقت است. از جمله كسان، غلامي است كه شايد در ديدگاه اين و آن چندان به او اعتنا نمي شده است. برخورد محبت آميز امام با فردي كه به ظاهر از وجهه اي چندان در ميان مردم برخوردار نيست، خود درسي اخلاقي است. اين برخورد محبت آميز، خود او را نيز به حيرت و اعجاب واداشته است.


پاورقي

[1] ابصار العين، ص 145.

[2] مقتل الحسين مقرم، ص 308؛ ابصار العين، ص 144 و 145.