بازگشت

برادر عمر در سپاه يزيد


پس از شهادت عمرو اتفاق شگفتي افتاد: «علي» برادر عمرو از سربازان سپاه ابن سعد بود. او با ديدن جسم بي جان برادرش بر روي خاك، از سپاه ابن سعد به در آمد و فرياد برآورد: «اي حسين! اي دروغگو! برادرم را فريب دادي تا اين كه او را كشتي» امام حسين عليه السلام فرمود: «من برادرت را فريب ندادم، بلكه خداي تعالي او را هدايت فرمود، و تو را گمراه ساخت» او گفت: «خداي مرا بكشد، اگر تو را نكشم» به امام حمله ور شد تا با نيزه، ضربه اي به آن حضرت وارد آورد. «نافع بن هلال» كه از جمله ياران باوفاي امام بود پيش دستي كرد و نيزه اي به سوي او پرتاب كرد، او بي هوش بر روي زمين افتاد.

اطرافيانش او را از معركه خارج ساختند و سپس معالجه كردند. [1] .

درسي كه مي توان گرفت: دو برادر با ويژگي هاي حق و باطل رو در روي هم قرار گرفتند؛ يكي در بهشت پيش روي امام قرار مي گيرد؛ زيرا در اين دنيا از همه چيز براي حفظ امام گذشت، ولي ديگري تنها عصبيت - يعني خون و برادري - تكيه كرد و به حق و باطل بودن توجه نمي كرد. بعيد نيست همين ضعف در ادراك و شناخت او را به بي معرفتي


به امام سوق داده و در صف دشمن خدا قرار داده است. سرانجام او را رهسپار دوزخ شد.

اين بخش در واقعه ي كربلا جاي تدبر بسيار دارد: دو برادر كه يكي در صف اول حق و ديگري در صف ضلالت قرار گرفته است. امام به علي فرمود: خداوند او (برادرت) را هدايت و تو را گمراه كرد. عوامل هدايت خداوند يا گمراهي او چيست؟ ترديدي نيست كه هدايت خدا شامل اهل تقوا و پرهيزگاران است؛ همان گونه كه خود فرمود: «هدي للمتقين [2] ؛ (اين كتاب) اهل تقوي را هدايت مي كند» گمراهي او از آن بي بند و باران، و كساني است كه در رفتار و كردار و نيات خويش تنها به برآوردن خواسته هاي نفساني بسنده مي كنند.

ديگر اين كه كساني كه در اين دنيا خود را سپر بلاي امام مي كنند، با كساني كه تنها دنباله روي امام مي كنند يكسان نيستند. كساني كه جلودار حق اند و از وجود امام عليه السلام دفاعي بي نظير مي كنند، در بهشت نيز در پيش آن حضرت اند؛ حضرت فاطمه عليهاالسلام نسبت به اميرمؤمنان عليه السلام اين گونه بود. عمرو بن قرظه و ابوثمامه نيز در كربلا چنين نقشي را ايفا كردند.


پاورقي

[1] قال الحسين عليه‏السلام: «ان الله لم يضل اخاک، ولکنه هدي اخاک و اضلک». الکامل في التاريخ، ج 2، ص 565؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 434؛ وقعة الطف، ص 323؛ ابصار العين، ص 156، مقصد 5.

[2] بقره، آيه 2.