بازگشت

خطبه زهير پيش از پيكار


زهير به ميدان آمد و خطبه شگفتي ايراد كرد. او مردم را به ياري پسر دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فراخواند و گفت: «اي اهل كوفه! من شما را از عذاب خداوند سخت بيم مي دهم. البته حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است كه او را خيرخواهي و نصيحت كند. ما اكنون با هم برادريم و بر يك دين استواريم؛ تا هنگامي كه بين ما و شما شمشيري قرار


نگرفته است، شايستگي نصيحت داريد؛ اما هنگامي كه شمشير بين ما واقع شد، ديگر حريمي نگه داشته نمي شود و شما امتي هستيد و ما امتي ديگر. آري، خداوند ما و شما را به ذريه پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم امتحان كرد تا ببيند چه مي كنيم. ما شما را به ياري آنها فرامي خوانيم و به ذليل كردن ستمگري هاي عبيدالله ابن زياد دعوت مي كنيم. به تحقيق، شما در دوران حكومت آن دو (زياد و ابن زياد) جز بدي از آن دو نديده ايد. آن دو، چشمان شما را در آورده، دست و پاي شما را قطع كرده، شما را مثله كرده و بر شاخه هاي خرما آويخته اند. بزرگان شما چون حجر بن عدي و يارانش را و هاني بن عروه را كشته اند».

ابومخنف گفت: يزيديان در پاسخ، او را دشنام دادند و با مدح و ثناي عبيدالله ابن زياد و پدرش (زياد بن ابيه) سرسپردگي خويش را به او ابراز داشتند. مردم گفتند: «پيوسته با مولاي تو و تمام كساني كه او با او هستند مي جنگيم تا اين كه او و اصحابش را تسليم عبيدالله ابن زياد كنيم» زهير گفت: «عباد الله! ان ولد فاطمه عليهاالسلام احق بالود و النصر من ابن سمية؛ بندگان خدا، به حقيقت فرزند فاطمه عليهاالسلام براي عشق ورزيدن و محبت و ياري كردن سزاوارتر از پسر سميه است». [1] .

درسي كه مي توان گرفت: اين مناظره، به روشني رويارويي حق و باطل را آشكار مي سازد و در آن چند نكته نهفته است:

ا. با گفت و گو بايد از مخاصمه و كشتار جلوگيري كرد؛ چرا كه بسياري از جنگ ها و جنگ افروزي ها زاييده جهالت و ناداني است؛

2. تا آتش جنگ به پا نشده و كسي كشته نشده، در ابلاغ و نصيحت بايد به كمال، كوشيد؛

3. اگر سخنان انسان بر منطق استوار باشد، ماندگار و زيبنده اهل تقوا و سداد است؛

4. دقت در سخنان زهير اهميت بسيار دارد؛ زيرا كه امام آن را ابلاغ (رسا) و نصح (خيرخواهي) دانسته اند؛


5. دشمن اسلام هماره بي منطق است و تنها تهديد مي كند و نكاتي كه پيش از اين بر او خوانده شده، ديكتاتورمآبانه درخواست مي كند.

شيوه مسلمان در دعوتش بايد چنان باشد كه قرآن مي گويد: «(ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتي هي احسن) [2] ؛ مردم را با بيان حكيمانه و پندي نيكو و بهترين جدال به سوي پروردگارت دعوت كن» البته اگر گروهي به استكبار و سركشي برخاست، مسلمانان بايد بااو بجنگند تا اين كه آن گروه را به جاي خود بنشانند: «(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلا، فاصلحوا بينها و ان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفيي ء الي امر الله)؛ [3] اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر درگير شدند بكوشيد، كه بين آنها صلح برقرار سازيد، و اگر يكي از آن دو ستمكاري را پيش گرفت با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن نهد» امام حسين عليه السلام و ياران عزيزش از هر مسلمان ديگري خود را به پيروي از قرآن سزاوارتر مي ديدند. از اين رو در بيداري آن جنگ افروزان تلاش مي كردند تا شايد آنها متوجه اشتباه خود و تسليم خداوند شوند، البته چنين نشد و مسلمانان هم امام را ياري نكردند. زهير پسر قين رضي الله عنه از آن معدود بزرگاني بود كه در اين امر كوتاهي نكرد و پيشاپيش سپاه كوفه به ارشاد و بيداري آنها پرداخت.


پاورقي

[1] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 426.

[2] نحل، آيه 125.

[3] حجرات، آيه 9.