بازگشت

احتجاج زهير با سپاه كوفه در صبح عاشورا


صبح عاشورا فرارسيد. امام خود بارها با مردم كوفه سخن گفت تا دل هاي آماده را به سوي حق متمايل سازد. از اين گذشته، امام عليه السلام به اصحاب بزرگ خود نيز دستور مي فرمود تا مردم را به حق دعوت كنند و كلام درست را عريان و بي پيرايه بگويند. از آن جمله، زهير بود كه غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر كوفيان قرار گرفت. زهير خطبه اي ايراد كرد و مردم را به ياري پسر دختر پيامبر فراخواند. سپاه ابن سعد به او اهانت


كردند و عبيدالله بن زياد را مدح و براي او دعا كردند. زهير گفت: «البته فرزند فاطمه عليهاالسلام بر محبت، مودت و ياري سزاوارتر است».

شمر - پسر ذي الجوشن - تيري به جانب زهير پرتاب كرد و فرياد برآورد: «ساكت شو!» زهير در پاسخ او گفت: «اي پسر آنكه به پاشنه ي پاي خود ادرار مي كرد، هرگز چون مني با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا كه تو حيواني بيش نيستي. به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو به دو آيه از قرآن بتواني حكم كني. پس تو را به ذلت و خواري روز قيامت و عذاب دردناك آن مژده مي دهم». شمر گفت: «البته همين ساعت خدا تو و مولايت را خواهد كشت» زهير گفت: «آيا مرا از مرگ مي ترساني؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسين) براي من محبوب تر از هميشه زيستن با شماهاست». پس از آن به سپاه كوفه روي كرد و با فريادي بلند گفت: «اين شخص سبك و خواركننده و امثال او، شما را در دينتان فريب ندهد. پس به خدا سوگند قومي كه خون ذريه او و اهل بيتش را بريزد، و بجنگد با ياران آنها و كساني كه از او و اهل بيتش دفاع نمي كنند به شفاعت محمد صلي الله عليه و آله نمي رسد».

ناگهان مردي از ياران حسين عليه السلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده: «اقبل، فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ في الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛ بازگرد، به جانم قسم، همان گونه كه مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت كرد و در دعوت آنها بسيار تلاش كرد، تو هم دعوت كردي و خيرخواهي نمودي، اگر نصيحت و ابلاغ نفعي داشته باشد!» [1] .


پاورقي

[1] مقتل الحسين مقرم، ص 284؛ تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 426-427.