بازگشت

راهيابي به بارگاه دوست


كاروان امام به «زرود» رسيده بود، كاروانيان همه بارها را گشوده بودند تا قدري بياسايند. [1] «زهير» از سفر حج به سمت كوفه بازمي گشت. مقصد او با امام حسين عليه السلام يكسان بود و وجود آب و آبادي او را آرام آرام به «زرود» كشانيده بود. از قضا امام حسين عليه السلام هم در همان منطقه، نزديك خيمه «زهير» بار نهاده بود. زهير در طول سفر، خود را از حسين عليه السلام و يارانش پنهان مي كرد تا مبادا او را به جهاد تكليف كنند؛ اما روز موعود فرارسيده بود. او با گروهي از بستگان و ياران بر سر سفره غذا نشسته بود كه ناگاه سفير امام سررسيد و زهير را فراخواند. زهير غافلگير و درمانده شده بود. همسر او زهير را از تحير به درآورد و گفت: «منزه است خدا، آيا پسر پيامبر كسي به سوي تو مي فرستد ولي تو او را بي پاسخ مي گذاري؟ برخيز تا دريابي ذريه پيامبر چه درخواستي دارد و


سپس برگرد». زهير از جاي برخاست و به خدمت امام شرفياب شد. ابي مخنف نوشته: «دلهم» همسر زهير دختر «عمرو» براي من حكايت كرد، مدت زماني نگذشته بود كه زهير با سرعت و با صورتي برافروخته و شادمان به سوي يارانش بازگشت و دستور داد خيمه اش را جمع كنند و آن را به طرف خيمه امام حسين عليه السلام و يارانش منتقل و در آنجا برپا كنند. سپس رو به من كرد و گفت: «تو را طلاق دادم، به خويشان خود ملحق شو. دوست ندارم كه به سبب من به تو مصيبتي رسد، تنها خير شما را خواهانم». [2] .

درسي كه مي توان گرفت: جاي آن دارد كه همسران باوفا، خيرخواهي بر شوهران خود را از همسر باوفاي زهير بياموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف كرد. پس از كلام همسر «زهير» بود كه زهير از حيرت به درآمد و راه هدايت بر او هموار شد. بر دوستان و ياران نيز بايد اين گونه باشند. به حتم كسي كه ديگري را در خيري ياري رساند، در عمل نيك او شريك خواهد بود همان گونه كه اگر ديگري را در پي كاري نامطلوب و ناپسند تحريك سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصيت را نصيب خود ساخته است.


پاورقي

[1] مقتل الحسين مقرم، ص 207.

[2] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 396-397؛ الارشاد، ج 2، ص 72 و 73؛ ابصار العين، ص 162.