بازگشت

عذيب الهجانات


اين محل در وادي «بني تميم» قرار داشته است. امام عليه السلام روز دوشنبه، بيست و هشتم ذي حجه در آنجا فرود آمد. [1] چهار نفر از اهالي كوفه به نام هاي «عمر بن خالد صيداوي»، «سعد» غلام او، «مجمع بن عبدالله مذحجي» و «نافع بن هلال»، [2] و راهنماي


راه آنها «طرماح بن عدي طائي» به امام عليه السلام ملحق شدند، و ابياتي در مدح امام خواندند.

حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام فرمود: «آري، به خدا سوگند من اميدوارم كه آن چه خداوند بر ما مقرر فرموده خير باشد، خواه كشته شدن، يا پيروزي ما باشد». [3] .

پس از آن امام از رأي و نظر مردم (كوفه) پرسيدند. اين چند نفر در پاسخ گفتند: «در بين اشراف، رشوه هاي بزرگ رد و بدل مي شود و دل هاي ساير مردم با شماست و شمشيرشان عليه شماست». [4] سپس به امام از شهادت «قيس بن مسهر صيدواي» خبر دادند. امام اين آيه را تلاوت فرمودند: «(منهم من قضي نحبه و منهم من ينظر و ما بدلوا تبديلا)؛ [5] عده اي جان باخته و گروهي در حال انتظار هستند در حالي كه از پيمان و عهد خويش و آن چه پيش تر بر آن بوده اند بازنمي گردند». [6] سپس فرمودند: «پروردگارا، براي ما و آنها بهشت را قرار ده، و ما و آنها را در محل استقرار لطف و رحمتت جمع فرما و در آنجا ثوابي كه مورد رغبت توست ذخيره فرما». [7] .

طرماح به امام گفت: «قبل از خروج از كوفه مردم را ديدم كه در پشت دروازه شهر ازدحام كرده بودند، از علت آن سؤال كردم. گفته شد اينها شورش و تظاهرات كرده اند تا به سوي حسين بروند. پس تو را به خدا سوگند كه به سوي آنها نرويد كه من كسي را با شما نمي بينم، و اگر همين افرادي كه در گرد تواند بجنگند، كافي است. [8] وليكن شما با ما همراه شويد تا به كوه هاي ما كه «اجا» ناميده مي شود برويم.... به و خدا قسم، ده روز بيشتر بر شما


نمي گذرد تا اين كه از قبيله «طي» مرداني سواره و پياده بر شما بياوريم، من خود ضامنم بيست هزار طائي را گرد شما فراهم آورم تا همگي با شمشيرهاشان براي شما بجنگند.

البته تا هنگامي كه وضع بر شما روشن شود هر چه بخواهيد مي توانيد انجام دهيد». امام براي او و قومش از خداوند طلب خير كرده و فرمود: «بين ما و قوم (اهل كوفه) پيمان و عهدي است كه قدرت انصراف از آن را نخواهيم داشت، تا اين كه كار ما و آنها به پايان رسد». [9] .

«طرماح» از امام اجازه گرفت تا مقداري غذا كه از شهري به شهر ديگر به امانت مي برد، به سرعت به اهلش برگرداند، و براي ياري امام بازگردد. امام او را اجازه فرمود. او با همراهان خود حركت كرد. امانتها را به صاحبانشان رسانيد و با شتاب به «عذيب الهجانات» آمد. هنگامي كه به آنجا رسيد خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد. از اين خبر غمگين و ناراحت شد و بار ديگر به سوي خويشانش بازگشت. [10] .


پاورقي

[1] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 185.

[2] درباره «نافع بن هلال»، «مجمع» و «عمرو» که از ياران حضرت اباعبدالله الحسين عليه‏السلام بوده‏اند، در فصل شهداء به تفضيل سخن خواهيم گفت.

[3] فقال عليه‏السلام: «اما والله اني لارجوا ان يکون خيرا، ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا».

[4] «ان الاشراف عظمت رشوتهم و قلوب ساير الناس معک و السيوف عليک».

[5] احزاب، آيه 23.

[6] ترجمه آيه برگرفته از نظر مبارک علامه طباطبايي رحمه الله است؛ الميزان في التفسير القرآن، ج 16، ص 290.

[7] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 405. «اللهم اجعل لنا و لهم الجنة و اجمع بيننا و بينهم في مستقر من رحمتک و رغائب مذخور ثوابک».

[8] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 406 «والله اني لا نظر فما اري معک احدا و لو لم يقاتلک الا هولاء الذين اراهم ملازميک لکان کفي بهم».

[9] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 406. قال عليه‏السلام: «ان بيننا و بين هولاء القوم قول لسنا نقدر معه علي الانصراف و لا ندري علام تنصرف بنا و بهم الامور في عاقبة.».

[10] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 406.