بازگشت

در مكه


به محض ورود به مكه، مردمي كه براي عمره از هر طرف به سوي كعبه روي مي آوردند، از ورود امام هم مطلع مي شدند. او به همراه اهل بيت خود در كنار بيت الله الحرام و حرم امن الهي سكني گزيده بود و چند ماه براي بيداري مسلمانان در آنجا به سر برد. يزيد قصد جان امام را كرده بود و جز به بيعت يا قتل او رضايت نمي داد. اين بود كه آن حضرت، حج و اعمال آن و همسايگي خانه خدا را رها كرد تا به حرمت آن جايگاه و مقام مقدس اهانت نشود. [1] .

طبري مي گويد: «مردم مكه از هر طرف به امام حسين روي مي آوردند. كساني كه براي عمره از اين طرف و آن طرف مي آمدند، همه خدمت امام مي رسيدند». [2] .

ابن زبير پيوسته در كنار مكه به سر مي برد و مدام به طواف و نماز مي پرداخت. او هر روز يا يك روز در ميان به خدمت امام مي رسيد و مشورت مي خواست. او خوب مي دانست كه اگر امام در حجاز باشد، ديگران با او بيعت نخواهند كرد. بنابراين، حضور امام در حرم بر او گران مي آمد. [3] .

هنگام حضور امام در مكه، والي مدينه - «وليد بن عتبه» - نامه اي به اين مضمون به يزيد نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم، الي عبدالله، يزيد بن معاويه اميرالمؤمنين، من وليد بن عتبة بن ابي سفيان، اما بعد، فان الحسين بن علي ليس يري لك خلافة و لا بيعة، فرأيك في امره. والسلام؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، به عبدالله، يزيد بن معاويه اميرالمؤمنين.

از جانب وليد بن عتبه بن ابي سفيان. اما بعد، حسين بن علي بر تو خلافتي قائل نيست و


بيعت نخواهد كرد، نظر خود را اعلام كن. والسلام».

يزيد در پاسخ به او نوشت: «اما بعد، فاذا اتاك كتابي فعجل علي بجوابه، و بين لي في كتابك كل من في طاعتي او خرج منها، وليكن مع الجواب رأس الحسين بن علي. والسلام [4] ؛ اما بعد، وقتي نامه ام به تو رسيد در پاسخش تعجيل نكن و به من بنويس چه كساني به اطاعت من درآمده اند، يا از آن خارج شده اند؛ و بايد همراه جواب نامه سر حسين بن علي، باشد. والسلام».

مروان داستان خود را با وليد و آن چه گذشته بود براي يزيد نوشت و از او سخت سعايت كرد. سرانجام يزيد در رمضان سال 60 «وليد بن عتبه» را از ولايت مدينه عزل كرد و حكم ولايت را به «عمرو بن سعيد العاص» (معروف به اشرق) واگذار كرد و او نيز «يحيي بن حكم بن صفوان بن اميه» را از ولايت مكه عزل كرد و ولايت مكه را نيز به «عمرو بن سعيد بن العاص» داد. [5] .

در ماه رمضان به بصره و كوفه نيز خبر رسيد كه امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد سرباز زده و از مدينه به مكه هجرت كرده است. عده اي از هر جانب به خدمتش مي رسيدند يا نامه ارسال مي كردند و حضرت را به كوفه دعوت مي كردند. تا آنجا كه گفته شده تا دهم ماه مبارك، امام دوازده هزار نامه از كوفيان دريافت داشت. در نيمه ماه رمضان بود كه امام «مسلم بن عقيل» را از مكه به كوفه گسيل داشت و او در پانزده ماه شوال به كوفه وارد شد.

«يحيي بن حكم» - والي مكه - به يزيد گزارش داد كه مردم به سوي امام مي شتابند، نامه ها از بصره و كوفه فرامي رسد، مسلم به كوفه فرستاده شده است و... اين اخبار يزيد را آشفته مي كرد. مردم دسته دسته براي اعمال حج به بيت الله الحرام مي آمدند و خلافت


يزيد در معرض خطر جدي بود. يزيد «عمرو بن سعيد بن عاص اموي» (اشرق) را امير الحاج قرار داد. او دستور داشت با حسين عليه السلام بجنگد و كار او را به كشتار رساند. «عمرو» با سپاه بسيار (از مدينه) وارد مكه شد حدود سي نفر از سبك مغزان بني اميه در گرد او جمع شده بودند. آنها سلاح در زير جامه احرام خويش بسته و مأموريت يافته بودند كه حسين را - هر چند به پرده كعبه آويخته باشد - بكشند. [6] .

بر مردم روشن بود كه امام در مكه نخواهد ماند. نامه هاي مردم، سفير شدن مسلم، فشار سياسي موجود در حرم و... شاهد اين مطلب بود. اواخر ماه ذي قعدة الحرام بود كه نامه اي از مسلم به امام [7] رسيد كه مسلم در آن نوشته بود تا به حال در كوفه از دوازده هزار نفر براي حسين عليه السلام بيعت گرفته است و از حضرت براي آمدن به كوفه دعوت مي كند. [8] .

پس از دريافت نامه «مسلم» شايع شد كه امام قصد سفر به كوفه دارند. مردم (در اين بحران) به چند گروه ذيل تقسيم مي شدند.

1. برخي امام را از رفتن به سوي كوفه منع مي كردند؛

2. گروهي به ماندن در مكه ترغيب مي كردند، اين گروه چون ابن زبير، بيشتر مانع منافع شخصي خود را مي نگريستند؛ [9] .


3. عده اي امام را به بيعت با يزيد دعوت مي كردند، چون عبدالله بن عمر بن خطاب.

در هر حال، امام به هر سه گروه پاسخي منفي دادند. آن حضرت در پاسخ ابن زبير فرمود: «به خدا سوگند، اگر يك وجب دورتر از اين مسجد الحرام كشته شوم نزد من محبوب تر است تا اين كه وجبي به مكه نزديك تر باشم. به خدا قسم، مي دانم كه اگر در سوراخي نهان شوم اين وحشي ها مرا بيرون مي آورند تا به حاجت خود برسند. به خدا سوگند، اينها به من تعدي و تجاوز خواهند كرد، هم چنان كه يهود در روز شنبه (به حكم خداوند تجاوز كردند)». [10] .


پاورقي

[1] شگفت اين که امام براي حفظ جان خويش به کعبه پناه نمي‏برند؛ بلکه مايل نيستند که حرمت کعبه شکسته شود.

[2] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 351.

[3] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 351.

[4] امالي الصدوق، ص 134.

[5] تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 339.

[6] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 115.

[7] اين نامه حدود بيست و هفت روز قبل از شهادت مسلم بن عقيل رضي الله عنه به دست امام رسيده است.

[8] الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 115.

[9] ابومحنف گويد: ابن‏زبير گفت: «اگر من شيعياني چون شما داشتم هرگز اينجا نمي‏ماندم»، براي رفع اتهام نيز گفت: «اگر اينجا بمانيد من انشاءالله با شما بيعت خواهم کرد در حالي که شما به حکومت از يزيد سزاوارتر هستيد». «ثم قام (ابن‏زبير) فخرج من عنده، فقال الحسين عليه‏السلام: ان هذا ليس شيئا يؤتاه من الدنيا احب اليه من ان اخرج من الحجاز الي العراق، و قد علم انه ليس له من الامر معي شي‏ء، و ان الناس لم يعدلوه بي، فود اني خرجت منها لتخلوا له؛ سپس ابن‏زبير از جاي برخاست و از نزد امام خارج شد. آنگاه امام حسين فرمود: از دنيا هيچ چيز نزد او محبوب‏تر از اين نيست که من از حجاز به سوي عراق خارج شوم در حالي که او خود مي‏داند که چيزي از خلافت به او نمي‏رسد و مردم او را با من برابر نمي‏بينند. بنابراين، او علاقمند به اين است که من از (حجاز) خارج شوم تا که زمينه براي او مساعد شود». تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 383.

[10] قال الحسين عليه‏السلام: «و الله لان اقتل خارجا منها بشير احب الي من اقتل داخلا بشبر، و ايم الله لو کنت في جحر هامة من هذه الهوام لاستخرجوني حتي يقضوا في حاجتهم، و الله ليعتدن علي کما اعتدت اليهود في السبت». تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 385.