بازگشت

تحولات امت اسلام از آغاز تا دوران امام حسين


جزيرة العرب، سرزميني است كه با ظهور پيامبر و تجلي اسلام، تحول جديدي در آن رخ داده، گويي از جهالت دوران جاهليت بر اين تاريخ سطري نگاشته نشده است. خيزش اسلام، رهبري خردمندانه خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله، رشادت ها و از خودگذشتگي هاي مردان و ياراني چون امام علي عليه السلام تا واپسين روزهاي حيات پيامبر صلي الله عليه و آله، اسلام را با كاميابي بسيار پيش برد، تا آنجا كه اين دين ارزنده كامل ترين دين و داراي تمام نعمت الهي


معرفي شد. [1] ولي ديري نپاييد كه پيامبر صلي الله عليه و آله از دنيا رفت و نزول آيه اي زنگ اخطار طلوع ديگربار جاهليت و غروب حيات اسلامي را به صدا در آورد: «(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، أفان مات أو قتل انقلبتم علي أعقابكم؟ و من ينقلب علي عقبيه فلن يضر الله شيئا، و سيجزي الله الشاكرين) [2] ؛ محمد جز رسول نيست، قبل از او پيامبراني آمده اند، پس اگر او از دنيا رود يا كشته شود بار ديگر شما (اي مردم) به ناگاه روي به سوي جاهليت نهاده، به اسلام پشت مي كنيد؟ اگر اين گونه شود به خداوند هيچ ضرري نمي رسد او به زودي شكرگزاران را پاداش مي دهد».

اين خبر تأسف بار، پيامبر را آزرده خاطر ساخت. آن حضرت طبق راهبري وحي به محكم كردن پاي بست هاي اسلام همت گمارد. او همگان را به حجة الوداع (حج خداحافظي) دعوت فرمود و زمان بازگشت، در غديرخم از جان خود مايه گذاشت. [3] او بر مبناي فرمان الهي و دريافت وحي از فرشته وحي، وصايت، جانشيني، خلافت و رهبري آينده مسلمانان را تنها در وجود مبارك امام علي عليه السلام متجلي ديد. بنابراين دست امام را برابر جمع بالا گرفت تا بدانند كه (يدالله فوق ايديهم) [4] دست توانمند الهي است كه بالاترين است و اين دست را خداوند برافراشته است. همان زمان بود كه پيامبر خطبه اي به تفصيل در مدح و ثناي علي عليه السلام در برابر جمع ايراد فرمود، و همگان را به بيعت


با علي عليه السلام فراخواند، و خود در حق دوستان وي دعا و بر دشمنانش لعن فرستاد. [5] مظهر لطف خدا، مودت علي عليه السلام را در دل ها دميد و او كه خود مظهر قهر حق بود از تبري هم سخن گفت؛ اما ديري نپاييد كه در آخرين لحظات عمر، نبي خدا را مورد توهين قرار دادند و خاطرش را آزردند. [6] .

خلافت غصب شد، بيعت به باد فراموشي سپرده شد، به خانه علي عليه السلام تعدي شد، فاطمه عليهاالسلام در حمايت از مولاي خود بين در و ديوار قرار گرفت، و در يك سخن، اميرالمؤمنين عليه السلام تنها و بي ياور ماند و بيگانگان كه نه مورد تأييد پيامبر بودند و نه از علم و عصمت الهي بهره اي داشتند، بر سر كار آمدند.

آري، مردمان امتحاني را كه مزد رسالتش مودت به اهل بيت عليهم السلام بود، به ارزاني فروختند. نياز مبرم جامعه بشري به تربيت هاي الهي امام بي پاسخ ماند، و اشرار و اهل نفاق، به اهداف خود رسيدند. بنابراين، در كمال امنيت و آسايش و در طول 25 سال خانه نشيني امام، هر چه خواستند كردند، و گذشت آن چه گذشت. صفحات سياه و تاريك آن روزگار، به گونه اي ورق خورد كه مولاي متقيان علي عليه السلام خود فرمودند: «صبرت و في العين قذي، و في الحلق شجي [7] ؛ آن روزگار را گذراندم و صبر پيشه كردم در حالي كه در چشم، خار و در حلق، تيغ مي داشتم».

كم كم مردم خسته و وامانده از ناراستي ها و بي عدالتي ها، بر در خانه امام المتقين عليه السلام


ازدحام كردند تا از كرده خود ابراز ندامت كنند و خلافت او را به جان و دل پذيرا باشند، اما آب رفته ديگر به جوي بازنمي گشت. فساد اداري سراسر دولت حاكم را گرفته بود و جهالت، خرافه و بي عدالتي دوران قبل از ظهور اسلام را تداعي مي كرد. تنها نامي از اسلام بر سر زبان ها بود و مردم به عبادت هاي فردي بسنده كرده بودند. هنوز چشمان بي رمق فطرتشان به سوي حق سوسو مي زد. عدالت امام علي عليه السلام نيز بر هاضمه آنها سخت ثقيل مي آمد.

بار ديگر منافقان احساس خطر كردند و يكي پس از ديگري از لانه هاي امن خود بيرون خزيدند. آنها وضع حكومت و سردمداري امام عليه السلام را برنتابيدند. برخي از اصحاب ديروز رسول الله صلي الله عليه و آله در طي جو بيمار 25 ساله به مال اندوزي خو گرفته بودند. عايشه، طلحه، زبير و... هر كدام بيماري مزمني را تجربه كرده بودند. در بدو امر اعلام كرد به سيره رسول و كتاب خدا عمل مي كند.

مسلمان نماها دسته دسته از صف ياران علي عليه السلام بيرون مي رفتند و خود بدل به منافقان عوام فريب شده، امام را به مصاف برمي خواندند. خلافت مولا بيش از 5 سال به طول نينجاميد. آخرالامر، عدالت آن عدل گستر بزرگ، توجيه قتل او شمرده شد و آن ولي عظماي الهي در محراب عبادت به خاك و خون درغلطيد.

توجيهي نداشت كه امام حسن عليه السلام لحظه اي درنگ كند. مردم بار ديگر با امام خود بيعت كردند؛ ولي پس از شش ماه دوباره مسلمان نماها پشيمان شدند و هر كدام مورد تطميع و تزوير معاويه قرار گرفتند. آنان امام عليه السلام را به صلح با معاويه وادار ساختند. با خانه نشيني مجدد مقام امامت، زرمندان و زورمداراني چون معاويه كه تنها به نامي از اسلام دل خوش كرده و آن را پوششي براي مفاسد خود قرار داده بودند، همه چيز را به دلخواه خود و بر مبناي سياست تزوير و دنياپرستي دگرگون ساختند. امام عليه السلام اين ياران دروغين را كنار زدند، از كوفه به مدينه هجرت كردند. ده سال بدين منوال گذشت، منافقان و معاويه صفتان سخت در تلاش و تكاپوي تثبيت اين موقعيت بودند و مي خواستند موانع را از سر راه


بردارند؛ اما ناگهان مردم را خبر رسيد كه امام مجتبي عليه السلام به شكل مرموزانه مسموم و شهيد شد.

پس از به شهادت رسيدن آن امام همام، امام حسين عليه السلام به مقام امامت رسيد. پس از حدود ده سال از امامت سومين امام، مرگ معاويه فرا رسيد. معاويه پيش از آن، برخلاف عهد خود با امام مجتبي عليه السلام در ولايت عهدي فرزندش يزيد كوشيده بود. با مرگ معاويه يزيد ادعاي خلافت كرد. ترديدي نبود كه جمع دنياطلبان با او بيعت مي كنند. مردم هم يزيد را مي شناختند و هم امام را، ليكن با اين جريان، برخورد همه يكسان نبود. امام حسين عليه السلام با صراحت مخالفت خود را در بيعت با آن خليفه بي خبر از دين اعلان فرمود.

يزيد ظاهرسازي هاي پدرش را هم نداشت و به فسق و فجور آشكار تن در داده بود. روشن بود كه با طلوع جاهليت نو با پيراهن نازكي از اسلام، امام حسين عليه السلام روشي مناسب را پيش خواهند گرفت. ديگر جاي سكوت نبود. شناخت حق از باطل، درك خلافت الهي و طاغوت نيز روشن بود. يزيد بنا داشت هيچ حرمتي را پاس ندارد. آشكارا به خمر و باده دست زند، و به ناموس اين و آن طمع ورزد. او از توهين و شكستن هر اصلي از اصول اسلام هيچ دريغ نداشت. كفر او چون پدرش بود؛ ليكن روش برخورد او با معاويه فرق داشت، ديگر نيازي به نفاق و ظاهرسازي نبود. يزيد خود را بي نياز از تعهد به ظاهر شريعت ديده بود. او كفر را به عرياني ارائه مي كرد. امام آن زمان، - حسين بن علي عليه السلام -، درگيري آشكار را تنها راه مناسب برخورد با او و رفتار او دانسته بود. زمان قيامي خونين، دفاعي نابرابر و مظلومانه فرارسيده بود. [8] .



پاورقي

[1] اين بيان اشاره است به آياتي چون «اليوم أکملت لکم دينکم و أتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا؛ امروز دينتان را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را بر شما به عنوان دين خشنود گشتم». مائده، آيه 3.

[2] آل عمران، آيه 144.

[3] اين بيان اشاره‏اي است به آيه «و الله يعصمک من الناس؛ خداوند شما را از شر مردم حفظ خواهد کرد»، مائده، آيه 67. در ضمن خطبه غدير پيامبر اشاره فرمودند که بيم تظاهر و فتنه منافقين مي‏رود؛ اما فرشته وحي اطمينان داد که خداوند پيامبر صلي الله عليه و آله را از شر آنها مصون و محفوظ مي‏دارد.

[4] فتح، آيه 10.

[5] مدعي خلافت، بي‏پروا، عبارتي کفرآميز در شناخت خود از رسول خدا صلي الله عليه و آله به زبان راند که هيچ کس نمي‏تواند آن را توجيه کند؛ او هنگامي که پيامبر فرمود قلم و دواتي آوريد تا چيزي بنويسم که هرگز گمراه نشويد، بي‏محابا گفت: «ان الرجل يهجر؛ اين مرد هذيان مي‏گويد». (بحارالانوار، ج 30، ص 466) آيا اين عبارت گوياي کفر گوينده آن به اسلام نيست؟!

[6] نهج‏البلاغه، خطبه سوم.

[7] نهج‏البلاغه، خطبه سوم.

[8] از همين بخش تاريخ و از موضع‏گيري اهل بيت عليهم‏السلام در مي‏يابيم که اگر کسي بي‏پرده ارتداد خود را اعلان کرد، بايد برخورد مسلمانان با او بي‏پرده و بي‏ابهام باشد؛ ولي کسي که حرمت ظاهر را پاس داشت، حکمي ديگر دارد.