بازگشت

بريدن و بر سر نيزه كردن سرهاي شهدا


پس از شهادت حسين عليه السلام و يارانش، دشمن لئيم، دست از جنايات بيرحمانه اش برنداشت، باز مرتكب جنايتي عظيم شد كه قلب هر فردي را جريحه دار مي سازد و آن بريدن سرهاي شهيدان است. به دستور عمر سعد، سر از بدن همه ي شهداي كربلا، به جز سر حر بن يزيد رياحي و طفل شش ماه ي اباعبدالله جدا كردند. سپس آن سرها را بين قبيله ها و طايفه هاي مختلف تقسيم كردند تا به كوفه نزد ابن زياد ببرند و تقرب جويند و جايزه بگيرند.

طبق تاريخ، 78 سر بريده شده را بر نيزه ها كردند. فرزندان حمل كننده ي سرهاي بريده، به «بنوسنان» و فرزندان آنان كه پشت سر نيزه داران تكبير مي گفتند به «بنوالمكبري» معروف شدند. در روز دوازدهم محرم در پيشاپيش اسيران سرها را وارد كوفه كردند كه اولين سر، سر بريده ي امام حسين عليه السلام بود كه مانند زهره و ماه بود و شبيه ترين مردم به پيامبر صلي الله عليه و آله و محاسنش به سياهي خضاب شده بود كه وقتي چشم


زينب عليهاالسلام به سر بريده ي برادرش افتاد با سوز و گداز خطاب به آن سر چنين مرثيه خواند:



يا هلالا لما استتم كمالا

غاله خسفه فابدي غروبا



ما توهمت يا شقيق فؤادي!

كان هذا مقدرا مكتوبا



يا أخي فاطم الصغيرة كلم -

- هافقد كاد قلبها أن تذوبا



يا أخي! قلبك الشفيق علينا

ما له قد قسي و صار صليبا



ما أذل اليتيم حين ينادي

بأبيه و لا يراه مجيبا [1] .



مصيبت جانسوزتر اين كه وقتي سر بريده ي امام حسين عليه السلام را در پيش روي عبيدالله بن زياد گذاشتند ابن زياد با چوب دستي بر بيني و چشم و دهان امام حسين عليه السلام مي زد. سرهاي بريده را از كوفه تا شام در ميان كجاوه مقابل ديدگان مصيبت زدگان خاندان عصمت صلي الله عليه و آله حمل مي كردند. وقتي به دروازه شام رسيدند، سرهاي بريده را در منظر ديد تماشاگران قرار دادند.

در حالي كه يزيد بر تخت و تاجي كه به در و ياقوت زينت داده شده بود تكيه كرده و بر سر گذاشته بود و در كنار او گروهي از سالخوردگان قريش نشسته بودند اسرا را همراه سرهاي بريده وارد كاخ كردند. ابتدا حامل سر بريده ي حسين عليه السلام براي دريافت جايزه به درگاه يزيد وارد شد و اين چنين گفت:



أو قر ركابي فضة و ذهبا

أنا قتلت السيد المحجبا



قتلت خير الناس أما و أبا

و خيرهم، اذ ينسبون النسبا؛



ركاب مرا سرشار از طلا و نقره ي فراوان كن، من آقاي ارجمند و بزرگواري را كشته ام من آن آقايي را كه از جهت مادر و پدر و نسبت بهترين انسان هاست، كشته ام.

آن گاه سر مبارك امام عليه السلام را در طبق زرين گذاشتند كه يزيد گفت:


كيف رأيت يا حسين؛

اي حسين! قدرت مرا چگونه ديدي؟

زينب كبري عليهاالسلام وقتي اين منظره را ديد از شدت مصيبت گريبان خود را پاره كرد و با صداي جگر سوز فرياد برآورد:

يا حسيناه! يا حبيب رسول الله! يا بن مكة و مني! يا بن فاطمة الزهراء سيدة النساء! يا بن بنت المصطفي! [2] .

از اين آه جانكاه اهل مجلس گريستند، اين جا بود كه يزيد سنگدل چوب خيزران خود را طلبيد و در برابر اهل بيت حسين عليه السلام با آن چوب بر دندان هاي امام حسين عليه السلام زد.


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 45، ص 115.

[2] همان، ص 132.