بازگشت

ضحاك بن عبدالله مشرقي؛ ياري امام به شرط پيروزي


ضحّاك از اصحاب امام (ع) در كربلا بود كه با شرط به كاروان امام پيوست و با همان شرط در آخرين لحظات، امام را تنها گذاشت. ضحاك مي گويد: چون ديدم اصحاب امام حسين (ع) يكي پس از ديگري شهيد مي شوند و ديگر كسي غير از سويدبن عمرو و بشيربن عمرو، از ياران امام باقي نمانده، خدمت آن حضرت رفتم و گفتم: شرطي كه ميان من و شما بود، يادتان هست؟ روزي كه در ركاب شما آمدم، من شرط كردم مادامي از شما دفاع خواهم كرد كه شما ياوراني داشته باشيد و آنگاه كه شما ياور و مدافعي نداشتيد، من در برگشتن آزاد باشم و شما اين شرط را قبول كرديد.» امام (ع) مرا تأييد كرد و فرمود راست مي گويي، امّا چگونه مي تواني از ميان اين همه دشمن جان سالم به در ببري؟ اگر مي تواني خودت را نجات بدهي از طرف من آزادي. ضحاك مي افزايد: پس از آن اسبم را كه در خيمه يكي از دوستان پنهان كرده بودم برداشتم و سواره از كنار اهل كوفه بيرون رفتم، پانزده نفر از آنها تا روستاي شفيه در نزديكي ساحل فرات مرا تعقيب كردند، در آنجا كه به من رسيدند، چند نفرشان مرا شناختند و چون پسر عموي من بودند، مرا به حال خود گذاشتند.