بازگشت

سه مصداق و سه گونه ريزش


نينوا عرصه رويش ها و بالندگي ا نسانهاي بزرگي است كه با گوشه چشمي و يا نور هدايتي، به فلاح و رستگاري نائل شدند. حرّ بن يزيد، زهير بن قين، سعد بن حرث، ابوالحتوف و گروه پيوستگان به امام در شب عاشورا، حتي غيرمسلماناني چونان وهب بن عبدالله مسيحي و يحيي حرّاني يهودي پاكبازاني بودند كه شميم دعوت حسيني آنان را سرمست آن عشق الهي كرد. به زيبايي همين رويش ها، زشتي ريزش ها لكه ننگي بر پيشاني تاريخ نهاد كه هرگز ستردني نيست. كالبدشناسي ريزش ها را در كلام نوراني سالار شهيدان عشق مي جوييم، آنجا كه در جلسات مخفي دوره معاويه در صحراي مني، ضمن اشاره به منزلت عالمان مسلمان و عدم استفاده از فرصت هاي به دست آمده، زمينه هاي سلطه بني اميه را در حالات روحي مردم و خصيصه اصلي آنان يعني بيم از مرگ بيان مي فرمايد: فلامالاً بذلتموه و لا نفساً خاطرتم بها للذي خلقها و لا عشيرة عاديتموها في ذات اللّه و لكنكم مكنتم الظلمة من منزلتكم و اسلمتم امور الله في ايديهم، يعملون بالشبهات و يسيرون في الشهوات سلطهم علي ذلك فراركم من الموت. [1] .

نه مالي در راه خدا داديد و نه جاني را به خاطر خدايي كه آن را آفريده به خطر افكنديد و نه با خويشاني به خاطر خدا دشمني رزيديد، لكن ستمگران را تمكين كرديد و اجازه داديد تا بر شما سلطه يابند و كارهاي خدايي را به دست آنها سپرديد، آنهايي كه كارهاي شبهه آميز مي كنند و دنبال شهواتند. چرا اين كا ررا كرديد، براي اين كه از مرگ فرار كرديد. در كربلا، هم ريزش فردي و هم ريزش گروهي را شاهديم. در ريزش گروهي مي بينيم كه: چون كاروان حسيني به منزلگاه ثعلبيه رسيد، از كوفه خبر شهادت حضرت مسلم به امام (ع) رسيد. اباعبدالله (ع) چند بار آيه استرجاع بر زبان جاري كرده و آنگاه اين نامه را براي مردم قرائت كردند: «همانا خبر دهشت انگيزي به ما رسيده و آن كشته شدن مسلم بن عقيل، هاني بن عروه و عبدالله يقطر است و همانا شيعيان ما دست از ياري ما كشيده اند. پس هر كه مي خواهد باز گردد، باكي بر او نيست و باز گردد و ذمّه و عهدي از ما بر او نيست.» بلافاصه پس از سخنان حضرت، مردم از گرد امام پراكنده شده و به چپ و راست رفتند تا اين كه فقط همراهاني گرد امام باقي ماندند كه از مدينه همراه حضرت آمده بودند. شيخ مفيد مي گويد: امام مي دانست عربهايي كه همراه كاروان شده و امام را اطاعت مي كنند، بر اين گمان اند كه او به شهري درخواهد آمد و مردم آنجا فرمان پذير حضرت خواهند شد و حضرت اين معنا را خوش نداشت و مي خواست اينان سرانجام راهي را كه مي روند بدانند و ندانسته اقدام به كاري نكنند. [2] .

در اوج حادثه كربلا نيز طبري مصداقي ديگر را از ريزش گروهي از شاهدان حادثه نقل مي كند. شيوخي از اهل كوفه بالاي تلّي ايستاده بودند و گريه و دعا مي كردند و مي گفتند: خدايا! حسين را ياري كن. راوي گويد به آنان گفتم: دشمنان خدا! چرا پايين نمي رويد و حسين را ياري نمي كنيد؟ معلوم مي شود كساني كه دم از محبت اهل بيت مي زدند، سياهي لشكر بودند و در موقع شهادت، بالاي بلندي رفته بودند تا خوب تماشا كنند كه چه بلاهايي بر سر حسين مي آورند و چون مي ديدند گريه مي كردند، چنين افرادي در سپاه ابن سعد نبودند، بلكه اين جماعت از شيوخ و رؤسا بودند و امراي لشكر هم از شورش همين افراد وحشت داشتند ولي حبّ مال آنان را به كربلا كشانيده بود. [3] .

اشاره به سه نمونه بيانگر انگيزه هاي كلي جدايي نيروها در نهضت حسيني است:


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج‏5، ص‏392.

[2] اخبار الطوال، دينوري ترجمه دامغاني، ص‏297.

[3] مقتل الحسين، مقرم، ص‏189.