بازگشت

تابع احساسات بودن


به شهادت تاريخ، هرگاه حاكمي توانست احساس اين مردم را تحريك و از آن بهره گيرد، خيل مردمان كوفي را همراه خود داشته و گرنه با بي وفايي آنان روبه رو مي شد. شايد شهره شدن كوفيان به غدر و فريب كاري و زبانزد شدن ضرب المثل هاي «اغدر من كوفي؛ فريبكارتر از كوفي»؛ «الكوفي لا يوفي؛ كوفي وفا ندارد»، ناشي از رشد اين خصيصه (احساساتي بودن) كوفيان باشد. و گويا فرموده سالار شهيدان كه: خدايا! اهل عراق مرا فريب دادند و از راه خدعه وارد شدند، [1] اشاره به همين مطلب باشد چرا كه امام (ع) مي خواست به احساسات و خواست مردم بها دهد و آن را به راه صواب هدايت نمايد و چه بسا اگر آن حضرت موفق به حضور در كوفه مي شد، مي توانست چنين كند، امّا دشمن پيشدستي نمود و آنچه را كه امام آماده كرده بود، عليه حضرت به كار گرفت. چنانچه حضرت در عاشورا فرمود: اي اهل عراق! ما را با اشتياق به فريادرسي خواستيد و ما براي فريادرسي شما آمديم، پس شمشيري كه در دستانتان بود، عليه ما تيز كرديد و آتشي را كه ما بر ضد دشمنان شما و خودمان افروخته بوديم، براي سوزاندن ما آورديد. [2] .

جلوه ديگري از اين احساسات را پس از واقعه عاشورا به هنگام ورود كاروان اسرا به كوفه مي بينيم كه با سخنان اهل بيت، اينان گريه و شيون سردادند تا جايي كه ام كلثوم از آنهاپرسيد: شما كه بر ما مي گرييد، پس چه كسي خاندان ما را كشته است. [3] .

سليمان بن صرد خزاعي رهبر توابين و مختار ثقفي از افرادي بودند كه توانستند از احساسات كوفيان بيشترين بهره را در پيشبرد قيام خود ببرند.


پاورقي

[1] مقتل الحسين، عبدالرزاق مقرم، ص‏317.

[2] تاريخ طبري، ج‏2، ص‏243.

[3] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج‏45، ص‏7.