بازگشت

بافت فكري كوفيان در عصر قيام


جمعيت مسلمان كوفه از نظر فكري، همزمان با قيام سالار شهيدان متشكل بودند از:

شيعيان علي (ع)، هواداران بني اميّه، خوارج و بي تفاوت ها شيعيان خود دو گروه بودند: رؤسا و مردم عادي از رؤساي شيعه كه مي توان به سليمان بن صرد، مسيب بن نجبه، مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر، ابو ثمامه صائدي و... اشاره كرد، غالب ياوران علي (ع) در جنگهاي آن حضرت بودند. اينان كه قلباً به خاندان رسالت معتقد بودند، كساني اند كه پس از مرگ معاويه، به امام حسين نامه نوشته و حضرت را به كوفه دعوت كردند [1] ؛ مع الاسف ردّ پايي از اينان در تنهايي مسلم ابن عقيل نمي بينيم. شيعيان عادي كه درصد قابل ملاحظه اي از مردم كوفه را تشكيل مي دادند، گرچه علاقه مند به خاندان عصمت بودند، امّا رفتار مستبدانه زياد و پسرش عبيدالله با شيعيان و سياست هاي كلان اموي ودر شيعه زدايي جامعه كوفه، ترس عجيبي در دل آنها نهاده بود كه تا احتمال پيروزي در حادثه اي را نمي دادند، مشاركت نمي كردند. قيام مسلم بن عقيل و ياري رساني ابتدايي مردم به او، نمونه اي از اين گونه است. هواداران بني اميه: رهبري طرفداران حزب اموي در كوفه بر عهده افرادي مانند عمرو بن حجاج، يزيد بن حرث، عمرو بن حريث، عبدالله بن مسلم، عمارة بن عقبه، عمربن سعد و... بود كه با گذشت بيست سال حاكميت امويان در كوفه و پيش از آن تشويق عثمان مبني بر تعويض زمينهاي اينان در مدينه و كوفه، از نظر مالي و موقعيت اجتماعي نسبت به ساير قبايل كوفه برتري يافتند. [2] .

رؤسا و متنفذان بيشتر قبايل كه ارتباط نزديكي با حكومت شام داشتند، در اين حزب بودند و اين امر سبب گرايش بسياري از مردم به اين گروه شده بود. خوارج: اينان پس از سركوبي در جنگ نهروان، به واسطه سياستهاي غير اسلامي و ازدياد ناراضيان جديد، دوباره قدرت گرفتند و چند بار نيز قيام كردند و توسط زياد و عبيدالله سركوب شدند؛ اين گروه در عاشورا نقش چنداني نداشتند. شكاك ها: افرادي بودند كه تحت تأثير تبليغات خوارج قرار گرفته بودند، بدون اينكه جزو آنان باشند و پيوسته درحال ترديد و دو دلي بودند. گويا اين عده در اصل دين، ترديد و تزلزل داشته اند. [3] .

به هر حال اينان جمعي از ساكنان كوفه و فرومايگان آن اجتماع بودند كه خود به خود نه قصد نيكي داشتند و نه توانايي بدي. با اين وصف، وجود آنان خود مايه شر و وسيله فساد و آلت بي اراده اي در دست اخلال گران و فتنه جويان بود. الحمراء: به گفته طبري، اينان بيست هزار مرد مسلح كوفي بودند كه داراي نژادي مخلوط از اولاد بردگان و موالي بودند و شايد بيشتر اينان اولاد كنيزان اسير در جنگ جلولاء بودند. اين گروه در عصر امام حسن (ع) و امام حسين (ع) مردمي صاحب سلاح و جنگجو به شمار مي آمدند كه در برابر مزد به هر جنايتي تن مي دادند و شمشير برنده اي در دست جباران بودند. اينان با استقبال از فتنه ها و آشوبها، به قدري بر شوكت و قدرت خود افزوده بودند كه شهر كوفه را به آنان نسبت مي دادند و مي گفتند:كوفة الحمراء. [4] .

بي تفاوتها: بيشترين سهم جمعيت كوفه در كربلا، از آنِ افراد بي تفاوت و ابن الوقتي بود كه قصدي جز دنيا خواهي نداشتند. اين گروه هنگامي كه احتمال پيروزي مسلم را زياد ديدند به او پيوستند، امّا با ظهور آثار شكست يك باره او را تنها رها كردند. با آنكه خود، امام را دعوت كرده بودند امّا چون احتمال پيروزي ندادند، وعده و وعيده هاي ابن زياد را پذيرفته و به سپاه يزيديان در كربلا ملحق شدند. اينان همان دين فروشاني اند كه فرزدق در مكالمه با امام حسين (ع) اينگونه توصيفشان كرد: قلبهاي آنان با توست و شمشيرهايشان عليه تو كشيده شده است. [5] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏261.

[2] پژوهشي پيرامون قيام امام‏حسين (ع)، سيد جعفر شهيدي، ص‏56، نشر فرهنگ اسلامي.

[3] تجارب الامم، ابن مسکويه، ج‏2، ص‏57.

[4] تاريخ طبري، ج‏4، ص‏323.

[5] الدمعة الساکبه، محمد باقر بهبهاني، ج‏4، ص‏372، چاپ بيروت.