بازگشت

كوفه در عصر امام حسين


با آغاز امامت امام مجتبي (ع)، چهل هزار كوفي، نخستين مردمي بودند كه در جهان اسلام با آن حضرت بيعت كردند. [1] قيس بن سعد، فرمانده سپاه امام علي (ع)، تقاضا كرد تا به عنوان اولين بيعت كننده، بيعت را بر اساس قرآن، سنت پيامبر و جنگ با دشمنان خدا قرار دهد، امّا امام كه از ترديد و بي وفايي كوفيان در آزمايش بيمناك بود، شرط سوّم را حذف كرد. [2] .

روز بيعت تمامي چهل هزار كوفي در موضوع بيعت متفق بودند امّا اين بيعت كه درمجاورت آوردگاه جنگ هاي جمل، صفين و نهروان انجام شد، همچنان آغشته به وسوسه ها و دلواپسي هاي ترديدانگيز بود. در آن روز، كثيري از كسان مقتولان طرفين اين پيكارها در كوفه مي زيستند كه با كشتگاه خود هم رأي بوده و آرزوي انتقام خون آنان راداشتند. بسياري از بيعت كنندگان كه جلوه هاي دلفريب مادي به مرزهاي عقيده اشان تجاوز كرده بود، مي پنداشتند كه بيعت با امام، خواسته ها و تمايلات نفساني آنها را اشباع مي كند. روي ديگر سكه، خزائن شام بود كه پيوسته جلوه دلپذير زرها و وعده ها را در ديدگان اين مردم قرار مي داد و دل از كفِشان مي ربود و امام نيز از اين پنهان كاري ها مطّلع بود. در همين بدو كار، جناح امويان مانند اشعث، شبث و... در مكاتبه اي مخفي، فرمانبرداري خود از معاويه را اعلام و مشوق او در حركت به سوي كوفه شدند. آنان ضمانت كردند كه هرگاه سپاه دشمن به اردوگاه امام نزديك شود، امام را دست بسته تحويل معاويه دهند و يا ناگهاني او را بكشند. [3] .

معاويه هم پذيرفت كه با كشتن امام (ع)، به آنان صدهزار درهم، فرماندهي يكي از لشكرها و ازدواج با يكي از دخترانش را عطا كند. از آن پس امام هميشه در زير لباس زره مي پوشيد، تا جايي كه يك بار در حين نماز بر او تير افكندند و زره مانع جراحت شد. [4] .

امام حسن (ع) كه خوي نامردمي كوفيان را مي شناخت، علي رغم اصرار آنان، دست به كار جنگ با معاويه نشد تا آنكه معاويه مهياي جنگ با كوفه شد. امام نيز اعلان جهاد فرمود و به دعوتش مؤمنان با اخلاص و حاملان قرآن نظير حجر بن عدي، ابو ايوب، صعصعه، ميثم، عدي بن حاتم و... گِردش جمع شده و جناح نيرومند جبهه امام را ايجاد كردند. امّا در كنار اينان، غداران جنگ گريزي بودند كه پس از دعوت امام در اردوگاه نخيله، سكوت محض اختيار كردند و حتي با يك كلمه هم پاسخ حضرتش را ندادند. [5] .

امام ده روز در نخيله ماند، امّا تنها چهار هزار نفر بيشتر به ياري اش نيامدند. لذا فرمود: مرا فريفتيد همچنان كه خليفه پيشين را فريفته بوديد. [6] .

آنگاه امام سرداري از قبيله كنده را با سپاهي به انبار فرستاد، امّا او در مقابل وعده هاي معاويه به دشمن پيوست، امام با شنيدن اين خبر فرمود: «بارها گفته ام كه در شما وفايي نيست و شما بندگان دنياييد.» سپس سرداري از قبيله مراد را فرستاد و فرمود كه او هم خيانت مي كند. مرادي با سوگندهايي كه كوه تاب آن را ندارد تأكيد كرد كه وفادار مي ماند، امّا او نيز در برابر قاصدان معاويه فريفته شد. [7] .

ديري نپائيد كه عبيد الّله بن عباس، فرمانده كل سپاه امام، به همراه هشت هزار كوفي ديگر در مقابل وعده يك ميليون درهمي معاويه به اردوگاه او پيوست. [8] .

سرانجام بي وفايي ها به جايي رسيد كه كوفيان تحت تأثير اين شايعه معاويه كه امام تن به صلح داده و قيس فرمانده سپاه امام به شهادت رسيده، در مدائن بر حضرت هجوم آوردند، خيمه اش را غارت كرده و با خنجر يك كوفي ديگر، رانش را مجروح كردند و امام حسن (ع) با پيكري مجروح و خون آلود به سوي كوفه رهسپار شد. [9] .


پاورقي

[1] مروج الذهب، مسعودي، ج‏2، ص‏426 - تنبيه الاشراف، مسعودي، ص‏300 - اسد الغابه، ابن اثير ج‏2، ص‏14.

[2] تاريخ طبري، ج‏2، ص‏1 - اسد الغابه، ج‏2، ص‏14 - استيعاب، ابن عبدالبر، ج‏1، ص‏383.

[3] ارشاد، شيخ مفيد، ص‏270.

[4] علل الشرايع، شيخ صدوق، ص‏84.

[5] صلح امام حسن، راضي آل ياسين، ترجمه آيةالله خامنه‏اي، ص‏84.

[6] الخرايج و الجرايح، راوندي، ص‏228، چاپ بيروت.

[7] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج‏10، ص‏110.

[8] تاريخ يعقوبي، ج‏2، ص‏191.

[9] همان، ص‏215.