بازگشت

علت انتخاب كوفه


شهر كوفه در سال 17 هجري در زمان عمر بر اساس اهداف نظامي بنا شد و اين شهر، پايگاه نظامي سپاه اسلام و از بيشترين امكانات نظامي برخوردار بود. در زمان يزيد، حدود بيست هزار لشكر داشت .

جمعيت كوفه ناهمگون بود؛ گروهي شيعه بودند و گروهي ، سابقه كينه و دشمني باعلي (ع) و خاندانش داشتند. يهوديان و ستاره پرستان ، نصراني ها و مذاهب ديگر هم دربين آنها وجود داشت ، زيرا در فتوحات اسلامي ، اسيران را به اين شهر مي آورند و در نتيجه مهاجرين زيادي به اين شهر اقامت داده مي شدند. از جمله بازماندگان ايران كه در جنگها مغلوب مي شدند، به كوفه و به طور كلي عراق كوچانده مي شدند و همچنين زماني كه ايران ، سلطه خود را بر عراق از دست داد، ايراني ها در اين مناطق باقي ماندند، اين تركيب ناهمگون باعث شد كوفه همواره دچار درگيري و ناامني شود و كوفيان عليه حاكم خود شورش كنند، حكام زيادي يكي پس از ديگري عزل و نصب مي شدند، حكام كوفه مانند خلفاي خود گرايش به مسائل قبايلي و جاهلي داشتند و اين گرايش در افكار مردم كوفه بي تأثير نبود و گاهي موجب تضاد بين مردم و حاكم مي شد و افرادي كه عليه حكام به خليفه انتقاد مي كردند، از آن جا تبعيد مي شدند.

ازعامل ديگر جدايي كوفه از ساير بلاد اسلامي اين بود كه آنان در جنگها سهم عمده اي داشتند، ولي ناگهان متوجه شدند كساني كه بر نابودي اسلام تلاش داشتند، بر بخشهاي بزرگي از سرزمينهاي اسلامي ، تسلط يافته و منافع مادي فراواني به دست آوردند و آنان (كوفيان ) از آن بي بهره بودند، خوي نظامي گري ، آنان را شجاع و غيور و صريح الهجه بار آورده بود.

از عامل ديگر، تضاد عامل اعتقادي بود. شيعيان خواهان امارت خاندان علي (ع) بودند و خوارج گاه با شيعيان و گاه با امويان همسو بودند.

با مرگ معاويه ، حركت هاي ضد اموي در اين شهر تشديد شد و كوفه رقيب شام بود و بزرگترين نقطه انفجار محسوب مي شد. از نظر سوق الجيشي ، از مدينه و مكه هم اهميت بيشتري داشت . آگاهي مردم كوفه بيشتر بود و با فرستادن دعوت نامه براي امام ،ياري خود را اعلام كردند، امّا بر اثر اقدامات خشونت آميز زياد، آمادگي خود را براي ياري امام لغو كردند، گر چه در اين دوره ، جلو آنها گرفته شد، ولي افكار آنها در آينده و شورشهاي بعدي ، مؤثر افتاد و كوفه نقطه شروعي براي جنبشهاي شيعي شد، ولي چون كوفه شيعه نشين بود و ساكنين براي امام نامه نوشته بودند،امام نمي توانست به آنها جواب ندهد.

همچنين سران شيعه پيروان صديق پيامبر بودند كه براي امام نامه نوشتند آنان در جنگهاي صفين و جمل ، ياور علي (ع) بودند، گر چه از صلح امام حسن با معاويه دلسرد شده و خشنود نبودند، ولي همچنان به وي وفادار ماندند و با معاويه دشمن بودند.

علاوه بر كوفيان ، مردم بصره هم از امام دعوت كردند، گر چه آنان انگيزه مذهبي نداشتند، ولي از امام خواستند قيام كند تا آنها را از سلطه شاميان نجات دهد.

محمد حنيفه ، عبداللهبن عمر، عبداللهبن عباس و تعداد زياد ديگري در بين راه كوفه از جمله فرزدق شاعر معروف اصرار داشتند و از امام مي خواستند كه با اين اوضاع و احوال ، به كوفه نرود، آنان بي ثباتي و ماهيت خيانتكارانه كوفيان را گوشزد مي كردند و وقايع زمان پدر و برادر را به امام يادآور مي شدند و از ويژگي كوفيان ، اينكه در مرحله امتحان ،ميدان را خالي مي گذارند.. امّا امام از سرنوشت محتوم خود آگاه بود و براي استقبال از آن مهيا مي شد و وقتي از خبر غم انگيز سرنوشت مسلم آگاه شد، از همراهان خود خواست او را تنها بگذارند و به مأمني پناه برده و جان به سلامت ببرند.

امام در نزديكي كوفه ، تغيير مسير داد و به سوي نينوا در جهت مخالف كوفه حركت كرد، ابن زياد دستور داد كه اجازه توقف به شورشيان (امام و يارانش ) راندهند مگر در جايي كه از صحرا هيچ گونه استحكامات و آب نباشد، امام روز دوم محرم به كربلا رسيد.

امام علت انحراف كوفيان را در روز عاشورا بيان مي كند و عامل بدبختي كوفيان رانيل به زرق و برق دنيا و دستيابي به مقام و ثروت بيان كرده اند، امام فرمود: «اي بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا بر حذر باشيد كه اگر بنا بود همه دنيا به يك نفر داده شود و يايك فرد براي هميشه در دنيا بماند، پيامبران براي بقا سزاوارتر و جلب خشنودي آنان بهتر و چنين حكمي خوشايندتر بود، ولي هرگز! زيرا خداوند دنيا را براي فاني شدن خلق نموده كه تازه هايش كهنه و نعمتهايش زايل و سرور شاديش به غم و اندوه مبدل خواهدگرديد، دون منزلي است و موقت خانه اي ، پس براي آخرت خود، توشه اي برگيريد وبهترين توشه آخرت ، تقوا و ترس از خداست .

مردم ! خداوند دنيا را محل فنا و زوال قرار داد كه اهل خويش را تغيير داده و ضعفشان را دگرگون مي سازد، مغرور و گول خورده كسي است كه گول دنيا را بخورد و بدبخت كسي است كه مفتون گردد. مردم ! دنيا شما را گول نزند كه هر كس بدو تكيه كند،نااميدش سازد و هر كس بر وي طمع كند، به يأس و نااميدي اش كشاند و شما اينك به امري هم پيمان شده ايد كه خشم خدا را برانگيخته و به سبب آن ، خدا از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما فرو فرستاده است .

چه نيكوست خداي ما و چه بدبندگاني هستيد شماها كه به فرمان خدا گردن نهاده و به پيامبرش ايمان آورديد، سپس براي كشتن اهل بيت و فرزندانش هجوم كرديد،شيطان بر شما مسلط گرديد و خداي بزرگ را از ياد شما برده است . ننگ بر شما و ننگ برايده و هدف شما، ما براي خدا خلق شده ايم و برگشتمان به سوي اوست . پس فرمود:اينان پس از ايمان ، به كفر گراييده اند، اين قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد».

باز فرمود: «واي بر شما!چرا گوش فرا نمي دهيد تا گفتارم را كه شما را به رشد و سعادت فرا مي خوانم ، بشنويد؛ هر كس از من پيروي كند، خوشبخت و سعادتمند و هركس عصيان و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است و همه شما عصيان و سركشي نموده و با دستور من مخالفت مي كنيد؛چون به گفتارم گوش فرا نمي دهيد. آري ، در اثر هداياي حرامي كه به دست شما رسيده و در اثر غذاهاي حرام و لقمه هاي غيرمشروعي كه شكمهاي شما از آن انباشته شده ،لذا خداوند اين چنين بر دلهاي شما مهر زده است ...

... اي مردم ! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد كه با اشتياق فراوان ما را به ياري خود خوانديد و آنگاه كه به فرياد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوي شما شتافتيم ، شمشيرهايي را كه از خود ما بود بر عليه ما به كار گرفتيد و آتش فتنه اي را كه دشمن مشترك برافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد؛ به حمايت و پشتيباني دشمنانتان و بر عليه پيشوايانتان بپا خاستيد بدون اينكه دشمنان قدم عدل و دادي به نفع شما بر دارند و يا اميد خيري در آنان داشته باشيد، مگر طعمه حرامي از دنيا كه به شما رسانيده اند و مختصر عيش و زندگي ذلّت باري كه چشم طمع به آن دوخته ايد، قدري آرام !واي بر شما! كه روي از ما برتافتيد و از ياري ما سرباز زديد بدون اين كه خطايي از ماسرزده باشد و يا رأي و عقيده نادرستي از ما مشاهده كنيد، آنگاه كه تيغها در غلاف و دلهاآرام و رأيها استوار بود، مانند ملخ از هر طرف به سوي ما روي آورديد و چون پروانه از هرسو فرو ريختيد، رويتان سياه كه شما از سركشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستيدكه قرآن را پشت سر انداخته ايد، از دماغ شيطان درافتاده ايد، از گروه جنايتكاران و تحريف كنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن ما مي باشيد چرا كه فرزندان پيامبر را مي كشيد و نسل اوصيا را از بين مي بريد، شما از لاحق كنندگان زنازادگان به نسب و اذيت كنندگان مؤمنان و فرياد رس پيشواي استهزاگران مي باشيد كه قرآن را مورد مسخره خود قرار مي دهند».

از سخنان امام چنين استفاده مي شود كه علت انحراف كوفيان به اين شرح بوده است :

1- اثر تغذيه حرام در انحراف از حق آنان .

2- استفاده از نيروي اسلام بر عليه السلام .

3- عزت طلبي امام حسين (ع)

از ديگر صفات بارز و روشن امام حسين (ع) عزت طلبي و عدم پذيرش ذلّت بود چنانچه در سخني جاودانه فرمودند:«اين فرومايه (ابن زياد) و فرزند فرومايه مرا در بين دو راهي شمشير و ذلت قرار داده است و هيهات كه ما به زير بار ذلت برويم ، زيرا خدا و پيامبرش و مؤمنان از اين كه ما ذلت را بپذيريم ابا دارند... آگاه باشيد كه من با اين گروه كم وبا قلت ياران و پشت كردن ياري دهندگان ، بر جهاد آماده ام ».

آنگاه امام (ع) اشعاري رابدين معنا خواندند: «اگر ما بر دشمن پيروز شويم ، درگذشته هم پيروز بوده ايم و اگر شكست بخوريم ، باز هم شكست از آن ما و ترس از شؤون ما نيست ، ولي اينك حوادثي به ما رخ داده و ظاهراً سودي به ديگران رسيده است ...».

منظور امام (ع) اين است كه با نيروي كم ، در مقابل دشمن قوي مي جنگيم ؛ اگرپيروز شويم ، تازگي ندارد و اگر كشته شويم ، دنيا مي داند كه ما مغلوب نشده ايم ، بدنهاي ما زير سم اسبان پاره پاره مي شود، ولي در اراده ما خللي وارد نمي شود: «هيهات مِن الذله ».